جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
شب چله ۱۴۰۳ را با خاطره برادر اسیرم جشن گرفتیم 01 دی 1403

شب چله ۱۴۰۳ را با خاطره برادر اسیرم جشن گرفتیم

آنچه که به عنوان شب یلدا؛ طولانی ترین شب سال مهم است، این است که بهانه ای شده که ما مردم ایران ازقدیم الایام این شب را گرامی داشته ، دورهم جمع میشویم وعمیق ترین احساسات قلبی خود را نثار همدیگر میکنیم که ممکن ست بعضی از این فامیلان را سالی بیش از یکی دوبار […]

نامه آیناز اکبری نسب به عمویش مرتضی اکبری نسب در کمپ مجاهدین خلق 14 فروردین 1403

نامه آیناز اکبری نسب به عمویش مرتضی اکبری نسب در کمپ مجاهدین خلق

بنام خالق هستی سلام عموی مهربانم من آیناز، 32 ساله، دختر سوم برادرت رضا هستم. سالهای مدیدی است که با شنیدن خاطره هایت زندگی می کنم. خاطرات دوران کودکی تان. خاطرات روستای زیبایمان. پدرم که همواره به یادت هست، همیشه برایمان از مهربانی هایت، شوخی ها، تکیه کلام ها، حتی عادت های غذایی ات که […]

چند کلامی درد دل با برادرم سید مرتضی اکبری نسب 16 اردیبهشت 1402

چند کلامی درد دل با برادرم سید مرتضی اکبری نسب

با وجود تجربیات زیادی که از عملکرد سازمان مجاهدین خلق که تو عضو یا اسیر آن هستی دارم، تقریبا میدانم که نمیگذارند که تو این نامه مرا بخوانی. با این وجود این نامه را برایت نوشتم و در اصل با وجود فشار عاطفی که دارم و این فشار به طور مداوم توسط مادر و خواهران […]

نامه ای به برادرم سید مرتضی اکبری نسب در کمپ مجاهدین خلق 10 بهمن 1401

نامه ای به برادرم سید مرتضی اکبری نسب در کمپ مجاهدین خلق

سلام بر برادر داغدار و زجر کشیده ام راستش را بخواهی من امید چندانی به رسیدن این نامه بدست تو ندارم. چرا که ارگان های مدافع حقوق بشر جهانی مسئول هستند تا این نوع نامه ها را به دست امثال تو برسانند. تویی که مظلومانه همسر جوان و غیر سیاسی ات را از دست دادی […]

blank
blank
blank