نامه ای به برادرم سید مرتضی اکبری نسب در کمپ مجاهدین خلق

سلام بر برادر داغدار و زجر کشیده ام
راستش را بخواهی من امید چندانی به رسیدن این نامه بدست تو ندارم.

چرا که ارگان های مدافع حقوق بشر جهانی مسئول هستند تا این نوع نامه ها را به دست امثال تو برسانند. تویی که مظلومانه همسر جوان و غیر سیاسی ات را از دست دادی و بعد هم که به داغ پسر جوانت ، یاسر نشستی که چه فجیع کشته شد. تویی که بی آنکه شناختی واقعی از تشکیلات مجاهدین خلق داشته باشی در مناسباتشان گرفتار شدی.

افسوس که نهادهای حقوق بشری داد ما را از سردمداران ظالم فرقه مجاهدین نمی ستانند و گویی تبدیل شده اند به موسساتی بی خاصیت. و دردمندانی مثل من و تو مانده ایم بی پناه و بی دستی یاریگر.

آخرین اطلاعاتی که من از طریق جدا شدگان سال های اخیر از سازمان مجاهدین خلق از تو داشتم، علاوه بر وجود عوارض سکته ی قلبی در وجودت که بعد از دیدن جنازه ی سوخته شده  یاسر دچار آن شده بودی ، جراحی زانوهایت برای قابل تحمل تر کردن آرتروز شدید پاهایت بود ودیگر هیچ!

مادرمان در مرز 88 سالگی است. 88 سال عمری که 20 سال از آن در حسرت و با غصه دوری از تو و غم مرگ دلخراش دو عزیزش گذشت.

اینک این مادر مهربان و فداکار ما علیرغم تمام مساعی ما فرزندانش در تامین دارو و درمان ، وضع دردآور واسفناکی را از آلام روحی و  جسمی تجربه میکند و کمک های ما و اراده ی بزرگش چاره ساز درد های بی شمار او نیست.

درست است مادر به سنین کهولت رسیده اما خدا را شاکرم که هنوز حافظه اش به خوبی کار می کند. هنوز خاطرات تو و دلتنگی هایش را دارد.

برادر جان از تو خواهش می کنم ، هوای مادرمان را بیش از پیش داشته باشی. با او تماس بگیرد و دلتنگیش را پایان بده. مرحمی باش بر دردها و زخم های سالیانش.

نمی دانم نامه ام به دستت می رسد یا نه. فقط امیدوارم خودت به طریقی نامه را ببینی و یا کسی از دوستانت نامه را ببینند و انسانیت به خرج بدهند و آن را به دست تو برسانند.

برادرت – رضا اکبری نسب

رضا اکبری نسب
رضا اکبری نسب
منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا