دوشنبه, ۸ دی , ۱۴۰۴
دیدار آقای سعید وادیان از خانواده های قربانیان فرقه رجوی با اعضای انجمن نجات خوزستان 25 خرداد 1396

دیدار آقای سعید وادیان از خانواده های قربانیان فرقه رجوی با اعضای انجمن نجات خوزستان

آقای وادیان درجریان این ملاقات ابتدا تهاجم تروریستی روز چهارشنبه ۱۷خرداد را که بوسیله مزدوران داعش صورت گرفت ومنجر به شهادت ومجروح شدن تعدادی از هموطنان بیگناه ما گردید محکوم کرد واظهارداشت که سرمنشاء و حمایت کنندگان این اقدام بزدلانه مشخص است!

فرقه رجوی روز خوش نخواهد داشت 25 خرداد 1396

فرقه رجوی روز خوش نخواهد داشت

چگونه پسرم فریب خورد! خدا از رجوی نگذرد که جوانهای ما را از ما گرفت و روزگار را بر آنها سیاه کرده است.روزی نیست که برای نجات پسرم از چنگال رجوی دعا نکنم و از خدا نخواهم که سزای کار رجوی را در همین دنیا بدهد.

ملاقات با خانم طاهره نوروزی در دفتر انجمن نجات گیلان 19 دی 1395

ملاقات با خانم طاهره نوروزی در دفتر انجمن نجات گیلان

خانم طاهره در دیدار با مسول انجمن می گوید: من شخصا امیدم را ازدست ندادم واطمینان خاطردارم که برادر نازنینم هم به زندگی امیدواراست وخبرخوش جدایی و بازگشت به وطن وکانون پرمهرخانواده درآینده ای نه چندان دور اتفاق می افتد.

حضور آقای چاسب بیت مشعل در دفتر انجمن نجات شعبه خوزستان 16 دی 1395

حضور آقای چاسب بیت مشعل در دفتر انجمن نجات شعبه خوزستان

حاج آقا بیت مشعل ادامه داد حقیقتا من بعد ازاینکه شنیدم پسرم ازعراق خارج شده خوشحال شدم چون خیالم ازبابت امنیت جانی او راحت شده وفکر می کردم وقتی ازعراق رفت حداقل می تواند آزادانه با ما تماس بگیرد اما مدتی است که بسیار نگران شدم

دیدار یک عضو جداشده با خانم ناهید مرادپور خواهر یحیی مرادپور اسیر در فرقه رجوی 16 دی 1395

دیدار یک عضو جداشده با خانم ناهید مرادپور خواهر یحیی مرادپور اسیر در فرقه رجوی

خانم مرادپور مصرأ خواهان پیگیری وضعیت برادرش بود که انجمن نجات هم ترتیب این ملاقات را به این دلیل داد که آقای جهانشاه سید محمدی از درجه داران همکار آقای یحیی مرادپور وباهم به اسارت در عراق آمدند و در فرقه تروریستی رجوی هم این دو باهم بودند

دیدار با خانواده عبدی 16 دی 1395

دیدار با خانواده عبدی

خانم عبدی می گفت: « حقیقتا دیگر توان قبل را ندارم. پدر احمد (آقای عبدی) نیز به دلیل سانحه ای که برایشان پیش آمد، مریض احوال هستند. تنها چیزی که همچنان به یاد دارد، پسرش احمد است و مستمرا احمد را صدا می کند

مادران ؛ منتظران بدرود یافته – قسمت شانزدهم 11 دی 1395

مادران ؛ منتظران بدرود یافته – قسمت شانزدهم

دیری نپایید که دیگرازجهانگیردست خط ونامه به خانواده نمی رسید ونگرانی شدیدی براعضای خانواده خاصه مادرچشم انتظارش مستولی گشته بود.مادرنگران وپریشان حال به اتفاق دیگرفرزندش اقبال بدنبال ردی ازجگرگوشه اش به شهرطالش ونهایتا به رشت مرکزاستان درجستجوبود تا اینکه ازجانب آزاده ای خبردارشد که دلبندش بواسطه باند مافیایی رجوی ربوده شده ودراسارت آنان درکمپ تحت کنترل اشرف محبوس است

مصاحبه با خانم صغری سنگپری، خواهر آقای غلام سنگپری اسیر در فرقه رجوی 08 دی 1395

مصاحبه با خانم صغری سنگپری، خواهر آقای غلام سنگپری اسیر در فرقه رجوی

لحظه لحظه زندگی با برادرم برایم خاطره هست، غلام و من فقط خواهر و برادر نبودیم، مثل دو رفیق بودیم. همین دیشب به پسرم می گفتم من از غم داییت نابود شدم، همسرم هم از بی تابی من کلافه شده و می گوید عمرت را تباه برادرت کردی.

اکران فیلم سیانور در سینما بهمن سنندج 27 آبان 1395

اکران فیلم سیانور در سینما بهمن سنندج

این روزها در بیشتر سینماهای ایران فیلم سیانور بر روی پرده رفته و با استقبال زیادی از مردم روبه رو شده. علی الخصوص برای خانواده هایی که فرزندانشان در فرقه رجوی اسیرمی باشد. در همین راستا انجمن نجات کردستان به علت استقبال خانواده ها تصمیم گرفت،از خانواده اسیران دعوت نماید و به اتفاق هم این فیلم که نقطه شروع سازمان مجاهدین را نشان می دهد.

دیدار با خانواده محمود دهقان در دفتر انجمن نجات گیلان 27 آبان 1395

دیدار با خانواده محمود دهقان در دفتر انجمن نجات گیلان

مهندس احمد دهقان که خود ازاعضای بسیارفعال ومرتبط با انجمن نجات گیلان هستند میگویند” پدرمرحومم حاج قربان ومادردلسوخته ی بدرود یافته ام طیبه حامی ؛ متعاقب اولین دیداربا محمود دردهه 1380درکمپ مضمحل شده اشرف که خودم نیزهمراه شان بودم بیش ازپیش داغ دل شان تازه شد و بشدت درپی رهایی محمود ازچنگال رجوی خائن بودند.

دیدار نزدیک از خانواده بسیار صمیمی و چشم انتظار علی قلیزاده 02 آبان 1395

دیدار نزدیک از خانواده بسیار صمیمی و چشم انتظار علی قلیزاده

پدرگرامی و رنجدیده مان طاقت نیاوردند وبا چشمانی اشکبارگفتند:” بدترازهمه زمانی بود که شنیدم فرزندم به عضویت سازمان رجوی درآمد. رجوی دیگر کدوم خری باشد. مطلق باورم نمیشد که فرزند بسیجی من بشود منافق ومردم وهمسایه با این چشم به خانواده ما نگاه کنند. ببخشید آقای پوراحمد عزیزمن هول شدم حرف آخرم را اول گفتم.

دیداری نزدیک از روستا و منزل خانواده جبار صبایی ماسوله 04 مهر 1395

دیداری نزدیک از روستا و منزل خانواده جبار صبایی ماسوله

صفرخانم صبایی مادرخانواده درحالیکه داشت با گوشه روسری اشکهایش را پاک میکرد بالهجه شیرین محلی گفتند” آقای پوراحمد شماهم مثل پسرم هستید. امروزبهترین روزهای زندگی ام هست یک جوری احساس میکنم جبارمن اینجا درکنارم نشسته است (گریه مادرواعضای خانواده). خیلی دلم گرفته. خیلی دلم هوای پسرم را کرده

blank
blank
blank