مجید محمدی از مناسبات فرقه در لیبرتی می گوید – قسمت دوم
رجوی ها شرایطی را برای اعضا در لیبرتی ایجاد کردند که به لحاظ مناسبات فرقه ای و کنترل تشکیلاتی از اشرف هم بدتر شده است. چرا که رجوی ها به خوبی می دانستند که لیبرتی مثل اشرف نیست، که در محیط بسته آن هیچ ارتباطی با دنیای بیرون ممکن نباشد، بنابراین برای آنکه مانع از فرار های گسترده و فروپاشی سریع تشکیلات بشوند، کنترل تشکیلاتی در لیبرتی را به نسبت آنچه در اشرف بود بیشتر کردند تا کنترل اوضاع از دست شان در نرود.
کیفهای لپ تاپ مجاهدین نمایشی بود
هر کدام از اعضای مجاهدین در هنگام اخراج از پادگان اشرف کت و شلوار نو به تن کرده بودند و یک عدد کیف لپتاپ در دست داشتند.پلیس عراق در بازرسیها متوجه شده بود که کیفها خالی هستند، اما دلیل حمل این کیفهای خالی را متوجه نشده بودند.به گفته یکی از جداشدههای این فرقه در عراق، لباسهای نو به دستور سرکردگان مجاهدین تهیه شده بود تا فقط ساعتی به تن اعضای اشرف که در حال انتقال به لیبرتی هستند، باشد.
بچه های سازمان هر لحظه منتظر سانحه رانندگی دلخراش باشید!!
اکنون که برنامه خروج مجاهدین از کشور عراق قطعی شده است بایستی منتظر مرگ اعضاء این سازمان بدلایل مختلف از جمله سکته یا سانحه رانندگی یا… باشیم! این موضوع خیلی دور از انتظار نبود و سازمان مجاهدین خیلی پیشتر از اینها گفته بود که اگر روزی حس کنیم که اطلاعات سازمان در خطر است هر کاری برای حفظ اسرار سازمان خواهیم کرد! الان که خروج نیروها و کادرهای سازمان از زیر چتر تشکیلات دیکتاتوری رجوی در چشم انداز نزدیک قرار دارد بدیهی است که سازمان این طرح پاکسازی کادرهای ناراضی را به اجرا درآورد.
نامه سرگشاده بنیاد خانواده سحر به دبیر کل ملل متحد
خبرهای رسیده از داخل اردوگاه لیبرتی حاکی از آنست که مناسبات و استانداردهای فرقه ای کماکان با شدت و حدت هرچه تمامتر به اجرا در می آید. مسئولین سازمان به اعضا گفته اند که ما در عراق می مانیم و هیچ کس حق ندارد به جای دیگری برود. اعضا نسبت به اینکه خواهان خروج از سازمان یا حتی دیدار با خانواده هایشان شوند به شدت ترسانده شده اند و فوبیای بازگشت به ایران و شکنجه و اعدام به صورت سیستماتیک در ذهن و ضمیر افراد کاشته میشود.
نامه همایون کهزادی به اقای مارتین کوبلر
من چون خودم زمانی در چنگ این فرقه بودم به خوبی میدانم که اسیران شب و روز به دنبال روزنه هایی برای خلاص شدن از این وضعیت سخت و طاقت فرسا هستند. شما تا این نقطه تلاش و زحمات زیادی انجام داده اید اولاً باید این همه زحمات و کار شبانه روزی شما جای بسا تشکر دارد. امیدوارم که تلاشهای خود را از این اسیران دربند دریغ نکرده و آنها را از چنگالهای تروریستهای رجوی آزاد کنید.
ما گروگان رجوی ها بودیم – قسمت دوم
همه اعضای سازمان بهتر می دانستند که همواره منظور از ضوابط تشکیلات یعنی تن دادن به خواسته های آن ها و منظور از اصول انقلاب ایدئولوژیک نیز یعنی تن دادن به ارزش های ضدانسانی انقلاب درونی این فرقه، لذا رهبری سازمان در پیام به نفراتی که خودکشی می کردند آنان را افرادی با وابستگی به رگ و تارو پودهای زندگی عادی و لیبرالیستی قلمداد نموده و برایش از اراده برای پیوستن به فرهنگ فرقه مجاهدین سخن می راندند.
مصاحبه با آقای حسن حمادی برادر مرحوم محمد حمادی – قسمت سوم
هرکس چند روزی را دراین فرقه سپری کرده باشد متوجه می شود که رجوی چه موجود شیاد و پلیدی است و چگونه اسیران را طی سالیان مغزشویی کرده. بنابراین با توجه به شناختی که از ماهیت ضد انسانی و جنایتکارانه رجوی ها در مدتی که در کمپ اشرف حضور داشتم پیدا کردم و متاسفانه نگذاشتند در لحظات آخر برادرم را ببینم…
دژ فرقه رجوی برای همیشه بسته شد
رجوی تمام تلاش خود را کرد که بتواند نه نفرات،بلکه کمپ اشرف را برای همیشه در عراق مال خود کند و راضی بود تمام نفرات را در سرفصل ها به کشتن بدهد ولی آنجا را حفظ کند تا بتواند از این طریق مقر خودش را سازمان یافته نشان دهد. ولی یک استراتژی غلط و سراب بود و امروز بعد از 30 سال دست آورد خود را که کمپ اشرف در عراق بود از دست داد و برای سرپوش گذاشتن بر آن سیاست غلط و شکست مفتضحانه، اعلام کرد که ما در این سال ها خیلی دست آورد داشتیم و مهمترین آن ها این است که در مقر سازمان ملل برای حفظ شما بیانیه صادر شد.و این است برگ برنده رجوی بعد از 30 سال وطن فروشی و کشتن جوانان کشور.
این روزها بوی معامله ای دیگر می آید
به جای استاتوی اسیر جنگی به مجاهدین استاتوی شهروند حافظت شده داده شود این به این معنی بود که اعضای مجاهدین بطور مستقیم با نیروهای آمریکایی در تماس نباشد و نیروهای آمریکایی فقط با سران مجاهدین در ارتباط قرار بگیرند. این کاملا به ضرر اعضای اسیر در اشرف و کاملا به سود مسعود رجوی بود چون می توانست همچنان اهرم سیاه تشکیلات را در اسارتگاه اشرف حفظ بکند.
تقاص مرگ برادرم را از رجوی خواهم گرفت – قسمت دوم
زمانی که من در فرقه بودم محمد از اذیت و آزارهای فرقه روی خودش درمدت حضورش دراشرف برایم می گفت. وی حالت خسته ای داشت ولی چنین مشکلی درآن زمان نداشت. بعد ازجداشدن من ازفرقه که حتی نگذاشتند وی را روزهای آخر ببینم ظاهرا بقول نفراتی که بعدا جدا شدند می گفتند محمد را درنشست های موسوم به عملیات جاری خیلی اذیت و تحت فشار گذاشته بودند. طوری که بعد از آن مرتب سر درد داشته.
تقاص مرگ برادرم را از رجوی خواهم گرفت – قسمت اول
برادرم محمد اصلا هوادارسازمان نبود، تبلیغات مسمومی که این فرقه در رادیوی خودشان می کردند باعث شد که محمد فریب بخورد. این بود که سال 74 ازطریق قاچاق به عراق رفت. فرقه رجوی دررادیوی خود عنوان می کرد به محض ورود به عراق مسئولین عراقی شما را به کمپ اشرف می رسانند که این هم دروغی بیش نبود چون محمد را به زندان ابوغریب می برند
درآنسوی پرده های خون
درامتداد همان ماجراجویی که از سال شصت به بهای خون دهها هزار و آوارگی هزاران نفردیگرکه آخرین ایام عمرشان را درغربت و آوارگی در حالی سپری می کنند که درافق بر باد داده شده آرزوها و آرمانها و اعتقادات و به غارت رفتن همه هستی شان بازهم دربیابانهای عراق بگروگان گرفته شده اند. در حالی که همچنان با کنترل بیمار گونه وانقلابات پی در پی به اصطلاح ایدئولوژیک، پاهای خود را همچون انبر دور گردن این مسخ شدگان پیچیده واجازه نمی دهد این نگون بختان لحظه ای آسوده به آنچه پیرامونش در جریان است بیندیشند.