دیدار با آقای بشیری در دفتر انجمن نجات خوزستان
امید و تلاش دوعنصری است که آقای علیرضا بشیری(ازاسیران سابق فرقه رجوی که در حال حاضر در نروژ زندگی می کند) همواره بکارگرفته تا بتواند همسرش راضیه خبازان را که در اسارت ذهنی و عینی فرقه رجوی است نجات دهد. وی که برای یک دیدار چند روزه ازخانواده اش به ایران و شهر اهواز آمده بود سری هم به دفتر انجمن نجات شاخه خوزستان زد تا دیداری را با اعضای انجمن داشته باشند. بنابراین فرصتی دست داد تا با ایشان گفتگویی داشته باشیم.
نامه به لفته (جاسم) شهیدی از اسیران فرقه رجوی
ما تقریبا ازنوشتن نامه برایت ناامید شده بودیم. وقتی نامردمان مدعی خلق نمی گذارند همد یگررا ببینیم و یا وقتی پشت سیاج اشرف بودیم نمی گذاشتند صدای من ومادرپیرت به گوش توبرسد،آیا خواهند گذاشت نامه ای به دست توبرسد؟.دلتنگی ها وآرزوهایی که پدر وخواهرمان قبل ازمرگ برای تو داشتند باعث شد این نامه را بنویسم وروی سایت ها بگذارم تا اگر هنوزوجدان بیداری دردنیا هست بدانند که درقرن 21 درگوشه ای ازدنیا به نام عراق عده ای برده وار، دراسارت گروهی به نام مجاهدین هستند که اعضا اسیر را حتی ازشنیدن صدای پدر ومادرخود محروم کرده اند
ملاقات با خانواده خورسندی آستانه در دفتر انجمن نجات گیلان
خانم سهیلا خورسندی وکیل دادگستری و مشاورحقوقی قوه قضائیه ازخواهران مجید و جلال ازاعضای فعال انجمن نجات مصرانه پیگیر وضعیت اسرای دربند اشرف و لیبرتی ازجمله برادرانش هستند و درملاقات اخیر با مسول انجمن نجات مصرانه خواستار اعزام به عراق وکمپ موقت لیبرتی شدند و داوطلبانه خواستار شدند که بتوانند وکالت نه تنها برادرانش بلکه تمام اعضای ناراضی حاضر درکمپ موقت لیبرتی را بعهده بگیرند
نامه خانم سهیلا خورسندی به برادران اسیرش مجید و جلال
مجید جان و جلال جان بزرگترین آرزوی من در آن لحظات که او را با چنین انتظاری می دیدم این بود که شما هر جوری که شده برگردید تا مادر قبل از مرگش شما را ببیند. خیلی دلم برایش می سوخت که او را به آن حال می دیدم لیکن در حسرت دیدار شما از دنیا رفت. هیچوقت چهره منتظرش از ذهنم پاک نمی شود. 29 سال از بهترین دوران زندگی خود را در پادگان اشرف بودید.
نامه ای به برادرم (تحت اسارت مجاهدین خلق)
آه برادر جان تو در آن روزها کجا بودی و من چگونه میتوانم درد و غمهای مادرم را برایت باز گویم، افسوس که قلب نازنین مادرم دیگر تحمل دوری از تورا نداشت و ۱۶ ماه پیش برای همیشه از حرکت ایستاد و هنگام مردن قاب عکس تو در دستانش باقی مانده بود، تا آخرین لحظات عمرش منتظر دیدار تو بود و نمیدانم تو در آن روز به یاد ما بودی یا نه؟
درخواست کمک خانواده جمالی از صلیب سرخ
در کمال تاسف رهبران مجاهدین کمترین اهمیتی به احساسات و عواطف خانوادگی نمی دهند. آقای مختارعلی جمالی بر این باورند رهبران مجاهدین می بایست به خواسته مشروع اعضای خانواده به خصوص پدر پیر و بیمارش که سالهاست در انتظار در آغوش کشیدن فرزندش لحظه شماری می کند، اهمیت داده و امکان ملاقات آنها با برادرش را در کمپ لیبرتی تحت نظارت مسولین سازمان ملل متحد (یونامی) فراهم نمایند.
استمداد خانواده های گلستانی از مجامع حقوق بشری
ما خانواده های استان گلستان که فرزندانمان در فرقه رجوی گرفتار شده و احتمال تلف شدن آنها در درگیریهای احتمالی سران جنایتکار رجوی با ارتش عراق وجود دارد، از تمامی جوامع حقوق بشری و سازمان ملل و دولت عراق خواستار دستگیری سرکرده این باند تروریستی یعنی مسعود رجوی خائن و مریم عضدانلو جنایتکار و تحویل آنها به دادگاه صالحه بین المللی بعنوان جنایتکار ضد بشریت می باشیم
حضور گسترده خانواده های گلستانی در دفتر انجمن نجات
بدنبال جداشدن و بازگشت تعدادی از عناصر مجاهدین در روزهای اخیر، خانواده های گلستانی که فرزندان آنها در چنگال شیاطین زمانه یعنی مسعود و مریم رجوی خائن گرفتار می باشند، با حضور در دفتر انجمن نجات استان خواستار اجرای محورهای زیر توسط نمایندگان جوامع حقوق بشری و صلیب سرخ و سازمان ملل شدند. خانواده های گلستانی که فرزندان آنها مدتهای مدیدی است که در چنگال این شیاطین گرفتار می باشند با حضور در محل دفتر انجمن نجات استان و نوشتن شکایتهای گوناگون از سران فرقه ضد بشری رجوی، خواستار پیگیری هر چه بیشتر درخواستهای خود از نماینده دبیر کل سارمان ملل شدند.
همایش انجمن نجات گیلان با حضور خانواده های چشم انتظار- قسمت پنجم
آقای داریوش بال افکنده شروع به صحبت کردند و ضمن سلام و خوش آمد گویی به خانواده های اعضای گرفتار درکمپین اشرف و لیبرتی گفتند: داستان ربودن خودم و دوستانم صادق خاوری و حسین فرح بخش بتوسط عوامل رجوی مشترک است و حرف جدیدی ندارم ضمن اینکه میخواهم به سوال یکی ازشمایان حول درگیریهای سال 88 و فروردین 90 و کم و کیف آن در اشرف که خودم از نزدیک شاهدش بودم اندکی توضیح بدهم و رفع زحمت بکنیم.
در میان اشک و شوق خانواده ها – قسمت سوم
وقتی در سال 82 پدرم برای ملاقات به اشرف آمد حتی دوستانم باورشان نمی شد که پدرم زنده است و وقتی به رقیه عباسی یکی از مسئولین زن فرقه که همسر پسر عموی پدرم نیز می باشد اعتراض کردم که چرا این خبر را به من دادید گفت خبر ناقصی در این ارتباط داشتیم که مجبور شدیم به شما هم بگوئیم و… و اینگونه افراد را با فریب و نیرنگ در آنجا نگه می دارند و پل پشت سرشان را خراب می کنند.
نامه به بابک خلیلی عضو اسیر اشرفی
سلام به بابک عزیزم. دایی جانم که همیشه دایی علیرضا صدایش میکردم. سالها بود که ازت خبری نداشتیم تا اینکه ازطرف انجمن نجات گیلان همایشی که قبلا هماهنگی شده بود و در رضوانشهر برگزار شد خبرسلامتی و حضور تو را که د ر پادگان اشرف بودی آقای احمدی پور برایمان توضیح داد. برایمان سوال بود تو که برای دفاع از کشور و وطن رفته بودی چرا و چطور به اسارت آنها و سر از پادگان اشرف درآوردی. نمیدونم چطوری برایت توصیف کنم که چقدر خوشحالم که خبر سلامتیت را شنیدم. شهری که در آن بزرگ شدی خبر تو را شنیدن وهمه وهمه منتظر و خواهان کمک توهستند.
شادمانی یک خانواده دیگر در پی رهایی عزیزشان از چنگال رجوی
حسن شرقی پس از سالها اسارت در اردوگاههای صدام و رجوی بالاخره ازکمپ موقت لیبرتی موفق به فرار شد و به آرامش رسید. درنقطه شروع اسارتش در سال 1359 آن هنگام که در دفاع از وطنش برعلیه صدامیان می خروشید فرزند برومندش 7 ماهه بود و الان 31 یک بهار از عمرش گذشت بی آنکه دست مهر و محبت پدر را برصورتش حس کرده باشد. وای بر رجوی که دردو دنیا بایستی پاسخگو باشی که چه جنایاتی که در حق اعضای نگون بخت خود و خانواده هایشان مرتکب نشدی…