بازجویی نرم مادرانه خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم
ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی
می دانم نامه ات دیکته شده از سمت سران مجاهدین بوده سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی
قدیسه های شورای رهبری مجاهدین
الان من فکر می کنم یکی از دلایلی که علیرغم همه صحبت هایی که من با رسانه های خارجی کردم یا فعالیت هایی که در بنیاد خانواده سحر دارم، اگر توجه کنید، می بینید که سازمان هیچ موضع گیری سر من نمی کند. این کار را برای چه نمی کند؟ در حالی که برایش خیلی راحت و ساده است که جعل سند کند یا هر اتهامی را ببندد و بگوید ولی هیچ موضع گیری نمی کند، چرا؟ به خاطر اینکه نمی خواهد این موضوع دامن زده شود و در داخل خودش افراد متوجه بشوند که از این قدیسه ها و افرادی که تا این میزان در ذهنشان اینها را مقدس کرده اند یک نفر فرار کرده است.
هموطنان بی پناهمان را تنها نگذاریم
علیرغم اینکه تعداد زیادی از این اعضای ناراضی فرقه تروریستی مجاهدین خلق، در کشور ترکیه خود را به پلیس این کشور و دفتر کمیساریای عالی پناهنده گان سازمان ملل متحد در شهر وان و حومه آنکارا معرفی کرده اما هیچ کمک و یاری به این افراد از جانب این دو نهاد نشده که هیچ، حتی در نمونه ای شاهد بودیم که یکی از این افراد در حین اخراج اجباری از کشور ترکیه به عراق در رودخانه مرزی دو کشور غرق شده و جان خود را از دست داد. و اما این ناراضیان و اسرای سابق فرقه که شرایط را در کشور ترکیه نامساعد و غیرانسانی دیدند به ناچار کشور ترکیه را به مقصد یونان که در جوار ترکیه واقع میباشد ترک کردند.
مصاحبه پرس تی وی با آرش صامتی پور
در این مصاحبه آرش صامتی پور شرح داد که چگونه طی یک مأموریت مخفیانه در ایران دستگیر شد. او سعی کرد با قرص سیانور تاریخ گذشته ای که برایش فراهم شده بود خود را بکشد. وی در حالی که محکوم به هشت سال حبس در ایران شده بود پس از چهار سال آزاد شد. او مطالب دسته اولی درباره زندگی درون یک فرقه تروریستی دارد. علی رغم این کـــه نومحافظه کاران امریکا ادعا می کنند که عراق در حال حاضر حکومت مستقلی داراست اما رهبران سیاسی عراق همواره خواستار اخراج مجاهدین از عراق هستند.
خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت پنجم
بعد که آن نفر روی حرف خودش مجدداً تکیه کرد که نفر من همین الان دو پا در یک کفش کرده که می خواهم بروم من چطور او را تا سه سال دیگر نگه دارم. رهبری یک دفعه چهره اش عوض شد. به قسمت جلوی سن آمد. [ رجوی ] آستینش را بالا برد وگفت: قرارگاه اشرف کاملاً مستقل است همان طور که نوشابه سازی، نانوایی و بیمارستان دارید. سردخانه و قبرستان هم داریم. حذف فیزیکی می کنیم
مجاهدین اجازه نمی دهند فرد به جامعه بیرون فکر کند
سازمان خیلی حواس جمع کار می کند. یعنی یک چیزی که بحث سیاسی در آن باشد و از طرفی هم قیمتی هم برایش نداشته باشد از طرفی هم فرد با خانواده اش تماس پیدا نکند یعنی سازمان همه جانبه روی این موضوعات انرژی مکفی می گذارد که یک وقت فرد نتواند هوای جامعه عادی به ذهن اش بزند. یا در اصطلاح دیگر تشکیلاتی شان متوجه این هستند که فرد لب پر نخورد.
نامه سرگشاده به ریاست شورای اروپا
نظر به اینکه ما اعضاء سابق این سازمان از قربانیان بالفعل اعمال تروریستی و فرقه گرایانه این فرقه هستیم و از نزدیک شاهد فجایع و جنایات این فرقه بوده ایم، بنا بر این وظیفه نوع دوستی و انسانی خود میدانیم که جهت اطلاع اعضای شورای اروپا در راستای کمک به یک تصمیم گیری دقیق وموثر در جهت خدمت به جامعه اروپا و بشری بویژه قربانیان و اسرای در بند پادگان اشرف در کشور عراق، نظریات نوع دوستانه خود را در چارچوب قوانین دمکراتیک اتحادیه اروپا ابراز نماییم.
رهایی از سیطره ی فرقه مجاهدین
آقای علیرضا پژمانفر که بیش از دو دهه تحت اسارت و سیطره ی فرقه تروریستی و مخوف مجاهدین در قرارگاه اشرف بسر می برد. سرانجام با تلاش های مستمر انجمن نجات و اعضای خانواده اش و نیز همکاری و همدلی مسئولین عراقی به میهن عزیزمان ایران بازگشت. آقای علیرضا پژمانفر به علت درخواست خروج از حصارهای فیزیکی و ذهنی مجاهدین، سالها تحت فشار دار و دسته ی رجوی بود و شدیدا مورد آزار ذهنی، روانی و فیزیکی قرار داشت.
در بلاد طعمه
در عرض 10 ثانیه خاک قرارگاه شخم زده شد و انفجار و صدای وحشت آور آن ما را در کف سنگرها به مثال تخته ای باریک بر کف زمین میخکوب کرده بود ولی شنیدن این خبر که مریم رجوی به اروپا رفته است برایم سنگین تر از شنیدن صدای بمبهای هواپیمای B52 آمریکایی بود. نباید باور می کردیم، به بخاطر اینکه واقعیت داشت یا نداشت، بلکه بخاطر اینکه روحیه فردی خودمان را نبازیم…
خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت هیجدهم
. وقتی به اتاق زهرا فرمانده F مقر وارد شدم با تندی گفت: چی شده آرزو (اسم مستعارم در اشرف) گفتم: هیچی، می خواهم از اینجا بروم. گفت: کجا؟ گفتم: پیش فرزندم سعید. همینکه اسم سعید را بردم از جاش بلند شد در حالی که خیلی برافروخته شده بود سرم داد کشید و گفت: تو شرم نمی کنی در این شرایط بغرنج به فکر فرزندت هستی؟ واقعا تو پادوی رژیم شدی!!
مصاحبه با آقای منصور نظری
من منصور نظری فرزند علی متولد 1339 در تهران هستم. در سال 1358 در فعالیتهای سیاسی در تهران با سازمان آشنا شدم و در انجمن میثاق به فعالیت پرداختم و در تظاهرات و جلسات شرکت میکردم. روز 21 خرداد ماه سال 1360 یعنی قبل از تظاهرات 30 خرداد دستگیر شدم و تا سال 1364 در زندان بودم. شش ماه بعد از آزادی، از طریق پاکستان به عراق رفتم و به سازمان وصل شدم و تا سال 1382 در سازمان و در قرارگاه اشرف بودم که بعد از اشغال عراق و یافتن امکان آزادی یعنی شش ماه بعد از جنگ از سازمان جدا شده و به کمپ تحت کنترل آمریکایی ها رفتم.
جسله انجمن ایران باستان در مورد کمک به اسیران فرقه رجوی
اعضای انجمن” ایران باستان – آینده درخشان” که از اعضا و مسئولین قدیمی مجاهدین بوده و تا چند ماه پیش در عراق و در کمپ تیف حضور داشته و به تازه گی توانسته اند خودشان را به کشور فرانسه برسانند به بررسی شرایط جدید پس از حضور هیئت بلند پایه عراقی به سرپرستی اقای موفق الربیعی مشاور امنیت ملی دولت عراق در کمپ اشرف پرداختند.
خاطرات اسارت فواد بصری – قسمت دوم
با پذیرش قطعنامه، نفرات خیلی زیادی زن و مرد تحت پوش عملیات سرنگونی از خارج به عراق منتقل کردند در مقرها با کم بود جا مواجه بودند نفرات جدید شب ها در سالن غذا خوری استراحت می کردند. رجوی در رابطه با عملیات نشست توجیهی را در سالن اجتماعات برگزار کرد. در نشست گفت رژیم قطعنامه را پذیرفته وما هر چه زود تر بایستی به سمت ایران حرکت کنیم هماهنگی ها را با صاحبخانه (صدام) انجام دادم.

