محسن انصاری هم به قربانیان فرقه رجوی پیوست
هرچند محسن رفت وبنظرم راحت شد وبه آرامش رسید ولیکن نگران سایربیماران وخیم درپادگان اشرف هستم که دوبل شکنجه روحی و روانی و جسمانی متحمل میشوند ودرهمین فرصت ازدولت عراق ومسولین عراقی حفاظت اشرف مجدانه می خواهم که بخاطرزدن تودهنی به سران سازمان کما فی السابق به این طیف ازاسرای دربند پادگان اشرف توجه ویژه داشته باشند و بطور اورژانس واضطراری تحت پوشش اطبای بیمارستان بغداد قراربدهند تا سیه روی شود هرکه دراوغش باشد.
زجر کش کردن بیماران، مسیری که رجوی های شارلاتان از زمان صدام پیمودند
مگر محسن انصاری تا قبل از اینکه دولت جدید عراق کنترل اشرف را دست بگیرد پناهنده فرانسه نبود؟ چرا تا آن زمان با آنکه به اعتراف خودتان می دانستید بیماری صعب العلاج دارد او را به خارج از عراق نفرستادید؟ چرا در آن زمان خودتان و یا هیچ یک از مسئولین فرقه و شورایی های خارجه نشین و جیره خوارتان این موضوع را یاد آوری نمی کردید که این فرد و امثال او پناهنده هستند و می توانند به خارج از عراق بروند؟ چرا در آن زمان گفتن این گونه حرف ها جرم محسوب می شد؟
چه کسی حقوق اسیران اشرف را پایمال می کند؟
آیا در اشرف جان افراد ارزش داشت؟ چند نفر از اعضای معترض بر اثر فشارهای تشکیلاتی اعم از روانی و جسمی کشته شده، خودکشی کردند و یا برای از بین رفتن به زندان ابوغریب فرستاده شدند؟ مگر همسر پلید مریم قجر بارها و بارها اعلام نکرده بود که « خون و نفس » تک تک شما متعلق به من است و من هرکاری بخواهم با آن می کنم؟
شناخت فرقۀ رجوی
این برای من آغاز یک دردسر بزرگ بود. یکی از روزها برای یک کار تعمیراتی به محل کار وی که ابوالفضل قنادی نام داشت رفتم. و چون در آنجا کسی هم نبود با او سلام علیک کرده و احوالپرسی نمودم. بعد از اتمام کارم به سالن غذاخوری رفتم که در آنجا فرمانده ام مرا صدا زد و با رویی خوش و حالتی دوستانه گفت چند دقیقه ای با من کار دارد و بعد پرسید که با ابوالفضل چه صحبتی کردی و او راجع به چه چیزی با تو صحبت کرد؟!!!
مجاهدین و فداکاری از جیب بقیه
اخیرا مریم رجوی در مصاحبه ای اعلا م کرده بود که ساکنان اشرف بهیچ عنوان حاضر به ترک اشرف نیستند و دیگر مذاکره ای هم در این خصوص نمیکنند! آقا و خانم رجوی به این گونه فداکاری ها عادت دارند که جوانان مردم را بکشتن بدهند و آنرا بحساب خودشان فداکاری بگذارند!با این تصمیم و موضعگیری جدید مریم رجوی، پیشاپیش میتوان حدس زد که کشتار دیگری در راه است. بدیهی است که تنها و تنها مسئول ریخته شدن هر خونی مثل گذشته شخص رجوی است و نه هیچکس دیگر!
قربانیان فروغ، نماد جاویدان خیانت رجوی
اجساد به کلی متلاشی وقابل شناسایی نبودند.تشخیص هویت آنها کارخیلی سختی بود.اکثراجساد به طرز وحشتناکی سوخته بودند ویا دست و پای آنها قطع شده بود.بوی گند تعفن اجساد مارا آزار میداد.وامکان واردشدن به ماشینهای آیفا را نمیداد.حالت تهوع عجیبی پیدا کرده بودیم.با کمک کارگران ودرآن گرمای کشنده مردادماه درساعت 2نیمه شب اجساد را یک به یک ازماشینها خارج کرده وروی زمین کناریکدیگرقراردادیم.قبرها کنده شده بود ولی نمی دانستم که هرکدام متعلق به کیست؟
فشارهای قانونی دولت عراق و تاکتیک های مجاهدین
فرارهای اعضای اشرف و آنهم دو نفر زن عضو شورای رهبری در بین پنج نفر اخیر حاکی از شدت فشارهای سرکوب روانی و جسمی اعمال شده از سوی سازمان است بطوریکه حوزه زنان نیز علیرغم داشتن خیلی از امتیازات کاری و صنفی به صفوف فراریان بپیوندند. شناختی که از اعضای جداشده اخیر داریم وخامت حال و هوای اعضا حتی دربین رده های مسئول قدیمی را میرساند که نفرات ناراضی و مسئله دار تشکیلات حتی براحتی با ابراز سانسور شده حرفهای مسئولین بالای سازمان از حال و هوای بیرون قرارگاه و اوضاع بد مجاهدین در صحنه های سیاسی عراق و دنیا با خبر میشوند.
راه حل مشکلات ساکنان اردوگاه اشرف
میتوانیم بگوییم که گروه تروریستی رجوی، عملیات و جنگ نظامی را کنار نگذاشته و در حال حاضر به نوع دیگری این روند نظامی ادامه دارد و تا جایی که از مجاهدین میتوان یاد کرد، هیچگاه مقر تروریستی آنها آرام نبوده است. چون در دوران صدام حسین، جنگ نظامی وعملیات کار روزانه این ارتش تحت امر صدام بوده، روزی علیه اکراد و روزی علیه ایرانی ها و الان هم که آتش افتاده به خانه خودشان و در هر دو دوره چه قبل و با صدام و چه بعد و بی صدام، افراد اردوگاه باید برای رهبران جان فدا کنند
یادی از مقاومت یاران
روزانه دو الی سه بار درب سلول انفرادی ما برای رفتن به دستشویی باز می شد که من بعضی دفعات پس از بازگشت به سلولم، ابتدا به سلول مجاور که رضا آن جا زندانی بود سرکی می کشیدم تا ببینم او هنوز زنده است و احوالش در این لحظات سخت بحرانی، چگونه است! وقتی می دیدم که زندانبانان به او شعمی دادند تا غذایش را ببیند و بخورد، کمی آرام می شدم. ولی بازهم نگران احوالش بودم
در فرقه رجوی بمیر تا قهرمان شوی، گر بمانی تفاله ای
خانم مریم رجوی در اطلاعیه اش آقای افتخاری را پس از فوت تا عرش بالا برد به همان جائی که باید بقیه مجاهدین هم بروند تا ایشان نانش را بخورد و بابتش از جناح جنگ طلب آمریکا و اسرائیل مواجب دریافت نماید. آقای افتخاری به حق فرمانده قابلی بود و توانمندی بسیار زیادی در سازماندهی و جنگ های چریک شهری داشت و ایکاش حداقل در همان دستگاه چریک پرور و خشونت طلب از او در زمان حیاتش تقدیر می شد و مانند هر انسان دیگری حداقل ارزش های انسانی را برایش قائل می شدند.
رجوی های خونریز کماکان راه را بر خروج مسالمت آمیز اسیران از اشرف می بندند
رجوی ها هرگز خواهان حل مسالمت آمیز مسئله اسیران اشرف نبوده و نیستند و حتی حالا که بهانه از دست شان گرفته شده و نیروهای غیر عراقی همچون دولت آمریکا و صلیب سرخ جهانی هم وارد موضوع شده اند باز با تمام توان دنبال کارشکنی بوده و جلوی هر راه حلی ایستاده اند و قصد دارند به هر قیمت اسیران اشرف را به کشتن بدهند.
اسیران اشرف تا دیر نشده بجنبید!
سازمان مجاهدین مانند تمامی گروههای فرقه ای توان تحمل کسی که ساز مخالفت بزند را نداشت و از هرگونه تلاشی برای خفه کردن او فروگذار نمیکرد.در سال 1368 که مهدی افتخاری به انقلاب خود ساخته رجوی نه گفت او را به مرگ تدریجی محکوم کردند. در هر نشستی حتی نشست های بزرگ او را سوژه و بطرز بی رحمانه ای تحقیر میکردند.آنچنان اورا تحت فشارهای روحی و روانی گذاشته بودند که بطور واقعی از حالت عادی خارج شده بود.

