برای هر فرعون موسایی هست
بنگرید چنان ایستاده محکم بر ایمان و اعتقاد خویش، هموطنی چنین! جایی که خزندگان رجوی، در جستجوی منافع، همرنگ خاک و برگ می شوند. بسی ابلهانه و بی ثمر که آواره چون خاری در کف تندباد، سبک و بی ریشه چون دانه های شن گرفتار جابجایی بسیار، رنگ اصلی خویش را تیره و سیاه از خیانت، قتل و غارت وآدم ربایی، نمک خوردن و نمکدان شکنی، پاره کردن میثاق و کشتار میهمان، کینه توزی برعلیه درستکاری و عشق و عاطفه، رسوا کرده اند.
زمان لیفزنی تانک ها
با سرنگونی رژیم صدام حسین نیز سازمان مجاهدین خلق همانگونه که بارها پیشبینی شده بود چون حبابی ترکید و با ارتش آزادیبخش و شورای مقاومتش در سرداب غیبت سامره، همانجایی که رجوی در سال ۱۳۷۲ آرم سازمان مجاهدین را تقدیم امام زمان کرده بود، فرو رفت.
ماندانا نیمه نا گفته مجاهدین
ماندانا در کودکی توسط مادرش سوسن در مهاجرت در لندن بزرگ شد. خانواده آنها هوادار سازمان بودند. آنها مانند هزاران مجاهد دیگر ظاهر سازمان را دیده بودند و هیچ گاه در مناسبات تشکیلاتی مانند عراق نبودند. سازمان فشار زیادی به ماندانا وارد می کرد تا بعد از اتمام درس پزشکی اش وی را به عراق ببرد. ماندانا مقاومت می کرد و هیچگاه حاضر نشد که به عراق برود. وی خانه ای به مبلغ 240 هزار پوند خرید.
ویدئوی سخنا ن مهدی ابریشچمی را در نروژ
ویدئوی سخنا ن مهدی ابریشچمی را در نروژ می دیدم. در حدود 5 دقیقه میکروفن را گرفت و در مورد برابری زن ومرد صحبت کرد. البته صحبت آن چنان عمیق و فلسفی بود که نروژی ها که از ترجمه اش چیزی نفهمیدند. زنان عضو باند مریم رجوی هم به همدیگر نگاه می کردند که این بابا چی می گه؟ ما که دو کلمه فهمیدیم که ایشان خیلی” مفت خر” است و از انجا که انسان هست قول می دهد که بعدا ز سرنگونی هم”مفت خر” باشد و برابری زن و مرد را قبول داشته باشد و آنجا به زنان نروژی قول داد که زیر آن هم نخواهند زد
وصف خورشید به شب پره اعمی نرسد
طی رپرتاژ خوارکننده یی از « سی.ان.ان » در مورد فرقه تروریستی رجوی، چه بی ثمر با گستاخی و وقاحت اعلام آن، به فرافکنی بی فایده یی شتافته اند، در قلعه ی تاریک رجوی با غلط های زیادی دیگری از فرقه، مواجه می شویم که – دو هزار در صد (میانگینی که رجوی ها بر علیه دشمنان خویش در ورق پاره ی سخیف « مجاهد » بکار می بردند) منافقانه، عکسی از « شاملو » آویزان کرده است.
بهانه سران مجاهدین برای فرار از همبستگی
سران مجاهدین از این ضربالمثل بعنوان شعاری کلیدی بطور فراوان در نوشته ها و سخنرانیشان استفاده کرده، و بآن استناد میکنند. مثال روشن، بیانیّه های ۵فروردین ۱۳۸۶و ۳دیماه ۱۳۸۵آقای مسعود رجوی هستند. زمان استفاده از این ضربالمثل در بخشی از نوشته ها و گفتار ها است که کمیّت تعین کننده است، مانند تظاهرات. مسئولین مثلاً در اینجا مصرّانه از دوستداران میخواهند که از آشنایانشان یاری بگیرند، مثلاً هر کس باید ۵نفر را به یک تظاهرات بیاورد. معمولاً در این فاز بعضی از بچه ها صحبت از تلاشهای ناکام قبلی میکنند و قولی مساعدی در این مورد نمیدهند. اینجاست که این مثل وارد کار میشود و تلویحاً بآنها دلداری میدهد، که بلی ما هم اینرا کم و بیش میدانیم،”کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من”.
داییجان ناپلئون و ضرب سکه
بله این انگلیسا هستند که حکومت ایران را سرپا نگه داشتهاند و نمیگذارند عالیجناب دن کیشوت و سیمرغاش آن را سرنگون کنند! قبول ندارید! میتوانید با مراجعه به سومین پیام بشارتآور! رجوی به مریم از کم و کیف بیشتر این کار انگلیسا اطلاع حاصل کنید. لابد هر کس که ذرهای بینش سیاسی و اطلاعات عمومی داشته و یا لااقل از اخبار مطلع باشد، در این کار انگلیسا درمیماند که چرا باید حکومتی را سرپا نگه دارند که خود بزرگترین مدعی و دشمن آن در سطح جهان هستند و علیه هر حرکتاش یک قطعنامه صادر میکنند، و حتی از اینکه سربازانشان راحت نمیتوانند به سرزمیناش تجاوز کنند اینگونه برآشفته میشوند و اتحادیهی اروپا را جلو میاندازند که آن را به شکلهای مختلف تهدید کند. و لابد این سؤال منطقی خواهد بود که چرا انگلیسا که این همه با این حکومت مشکل دارند و در سرتاسر عالم داد و فغانشان از دست آن به هوا بلند شده است، جایش را با یک گروه مؤدب که طبق خواست آنها عمل میکند، عوض نمیکنند؟
گزارش کنفرانس خبری پاریس – قسمت ششم، پایانی
اقای ارمان نوری شما یک آدم هنر دوست هستید و خودتان هم هنرمند هستید می خواستم سوال کنم آیا شما که فعالیت های هنری- سیاسی داشتید درهمین فرانسه و تا آنجائیکه من اطلاع دارم با موسیقی دان های بزرگی همکاری داشتید، اگر شما به سازمان مجاهدین برگردید و نگاه کنید اگر یادتان باشد یک طیف از خواننده ها و هنرمند ها و نویسنده ها بسرعت در یک مرحله کوتاه جذب سازمان شدند تحت عنوان”همبستگی ملی”، مثل مرحوم ویگن، مثل عارف، با اینکه من می دانم اینها دوستان شما هستند و همین طور یکسری شخصیتهائی سیاسی- اجتماعی ایرانی هستند در فرانسه مثل خانم فریبا هشترودی که همین اواخر از شورای ملی مقاومت جدا شد.
گزارش مناظره به شیوه مجاهدی
در سایت همبستگی ملی مجاهدین، در مطلبی تحت عنوان”مناظره تلویزیونی – عدم مشروعیت برچسب تروریستی”، اقدام به گزارش! یک مناظره تلویزیونی که در تلویزیون فرانسه 24 انجام شده، کرده است. طوری که من میدانم وقتی گفته میشود”مناظره” منظور 2 یا چند نفری هستند که با هم موافق نبوده و به بحث و جدل با هم میپردازند و حرفهای هم را نقد میکنند و قضاوت را به عهده بینندگان میگذارند تا خود انتخاب کنند که چه کسی درست میگوید و چه کسی نه! ولی در این گزارش به تنها چیزی که نمیشود برخورد کرد حرف مخالف است و برداشتی که از این متن میشود این است که آقای افشین علوی در یک مصاحبه تلویزیونی شرکت کرده و به سئوالات مجری پاسخ گفته است.
دیکتاتور کوتوله – قسمت اول
فروردین یا اردیبهشت هزار و سیصد هشتاد و یک بود که در اخبار، خبر احتمالی حمله آمریکا به عراق را شنیدیم. طبق معمول خبر را از طریق تلویزیون واقع در سالن غذاخوری گرفتیم. درست با شنیدن این خبر، یکی از هم یگانی هایم بنام صالح که اهل شمال (مازندران) بود گفت: اینطور که بوش میاد، بوش میاد.
من یک تروریست مسلمان تعلیم دیده هستم
مادری به نام Anne Singleton از پنجره های کلبه ای شکل خانه مرتبش که در یک خیابان خلوت در حومه شهر قرار گرفته به بیرون خیره شده است. ماشین Audi او در محل پارک مقابل خانه قرار گرفته و در پشت آن او ردیف مرتبی از درختان سپیدار که به یک کلیسا در یک محوطه باز منتهی میشود نگاه میکند. این یک منظره خاص انگلیسی است… و یک دنیا از بیابانهای خصمانه عراق و قرارگاه های آموزش نظامی سازمان مجاهدین خلق فاصله دارد. اگر چه Anne نیز زمانی آن را خانه خود میدانست. او تحت سلطه یک سازمان تروریستی بوده و آماده بود تا زندگی خویش را فدا کند – و قربانی کردن زندگی افراد بی گناه – به نام یک جنگ تشنه به خون.
مجاهدین خلق، جاهل های مدرن نما
به نظر میرسد که دهه هزار سیصد و سی هجری شمسی اوج حاکمیت اوباشان، جاهلان و قمه کشان در تهران بود. بیشتر از این که قانون و حکومت نقش در حل وفصل مشکلات مردم در محلات مختلف شهر را داشته باشد جاهلان، نوچه هایشان و هواداران آن ها بودند که به روش خشونت آمیز و با استفاده از ابزارهائی مثل کارد و قمه به اختلاف های گروهی و غیرو خاتمه میدادند.

