از 30 خرداد تا 7 تیر در سالگرد شهادت دهها تن از بالاترین مقامات ایرانی بدست سازمان مجاهدین، باز هم مردم کشورمان داغدار صدها تن از دانشمندان، سرداران، مدافعان وطن و شهروندان دلیری هستند که در اقدام تجاوزکارانه و تروریستی صهیونیسم جهانی و ایادی داخلیشان به شهادت میرسند. 44 سال پیش در چنین روزهایی، شهرهای […]
از 30 خرداد تا 7 تیر
در سالگرد شهادت دهها تن از بالاترین مقامات ایرانی بدست سازمان مجاهدین، باز هم مردم کشورمان داغدار صدها تن از دانشمندان، سرداران، مدافعان وطن و شهروندان دلیری هستند که در اقدام تجاوزکارانه و تروریستی صهیونیسم جهانی و ایادی داخلیشان به شهادت میرسند. 44 سال پیش در چنین روزهایی، شهرهای ایران درگیر گستردهترین آشوبها پس از انقلاب اسلامی بود. از 30 خرداد 1360 که مسعود رجوی مجاهدین را به فاز مسلحانه وارد کرد و صدها هزار جوان و نوجوان را به درگیری مسلحانه خیابانی کشاند و به کشتن داد، تا 7 تیر که یکی از بزرگترین جنایتهای تروریستی جهان را مرتکب شد و با بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری، بسیاری از نمایندگان مجلس، وزرای دولت، مدیران کشوری و همچنین رئیس قوه قضائیه را به شهادت رساند، حوادث مختلفی در تهران و سایر شهرها بوقوع میپیوست که هرکدام زمینه ساز ناامنی و وحشت آفرینی بیشتر در جامعه بود.
برای جوانانی که در آن روزگار بدنیا نیامده بودند، قابل باور نیست که روزگاری در تهران و سایر شهرهای ایران، چنین رخدادهایی بوجود آمده باشد و در طی مدتی کوتاه، رؤسای قوه قضائیه و مجریه و همچنین نخست وزیر، وزرا و بسیاری از نمایندگان مجلس، به شهادت رسیده باشند و باز هم ایران در زیر آتش دشمنان خارجی از پای در نیامده باشد. اما این یک واقعیت تاریخی است و وظیفه داریم آنرا مدام به نسلهای جوانتر گوشزد و یادآوری کنیم تا کاملاً هوشیار باشند و بدانند که امروز دشمنان کشورمان فقط با بمب و موشک به ایران حمله نمیکنند، بلکه در فرازی خطرناکتر و پیچیدهتر، با «جنگ شناختی» و «جنگ روایتها» به میدان آمدهاند و با انبوه سختافزار و نرمافزار به تاروپود فکری ما حملهور میشوند و قدرت اندیشه ما را نابود میکنند و شیرازه ملت ما را از هم میگسلند تا از درون پوسیده شویم.
دشمنی دیرینه با ملت ایران
اگر آن روزگاران، هزاران سردار و سرباز وطن در جبهههای جنگ با صدام و در نبرد با مزدوران تجزیه طلب به شهادت میرسیدند و به موازات آن، مقامات کشوری نیز بدست ایادی امپریالیسم ترور و شهید میشدند، در سالیان اخیر، دشمن نقطه دیگری را هم نشانه گرفته که همانا «اندیشه» ملت ایران است. ترور دانشمندان سرفراز و تخریب ذهن دانشجویان و دانشآموزان ایرانی با کمک انبوه بدافزار و مغزشویی جوانان با رسانههای خبری، نمونه ای از ترور اندیشههاست تا ایرانیان قادر نباشند به استقلال و جهشهای علمی و فناوری برسند. امروز فقط سردارانی که از هویت و اقتدار کشورمان دفاع میکنند هدف قرار نگرفتهاند و شاهد بودیم که چطور در سالگرد 30 خرداد، دانشمندان ما نیز در خانههایشان ترور شدند. البته به این هم بسنده نشد و آتشنشانی، زندان، صداوسیما، بیمارستان، مراکز علمی و صنعتی و خانههای مردم هم هدف این حملات ناجوانمردانه قرار گرفت چون تمامی این نقاط، اندیشه سترگ مقاومت را در ایران به نمایش میگذارند. امروز استعمارگران پیر مقامات جمهوری اسلامی را هدف قرار نمیدهند بلکه تمامیت مردم ایران را دشمن خود میانگارند. چون ایرانیان (با وجود همه نابسامانیها، ضعفها، بدعهدیها و بی مسئولیتیهای موجود که از جانب بخشی از مدیران و مسئولین طی سالیان مشاهده میکردند)، تن به خواسته دشمن ندادند و با آنها همراه نشدند. و این برای صهیونیستها و استکبار جهانی قابل چشمپوشی نبود و میبایست عقده و کینه خود را بر سر زنان و کودکان و کارگران هم خالی میکردند تا جنایات آنها تکمیل شود.
ردّ پای مجاهدین در تجاوز دشمن
با وجود اینکه مریم رجوی خود را مخالف جنگ خارجی جلوه داد و تلاش نمود شادمانی خود از تجاوز دشمن صهیونیستی به خاک کشورمان را مخفی نگه دارد، اما مسعود رجوی چنان از حمله «سگ هار آمریکا در منطقه» به ایران ذوق زده شد که در همان ساعات اول از تابوت اختفا بیرون جست و با این ادعا که «پس از ۲۰سال تأخیر و مماشات…، رژیم به تله افتاد»، ناخواسته خوشحالی خود از ترور صدها تن از هموطنان ایرانی، اعم از دانشمند و زن و بچه و نظامی را جلوهگر ساخت. البته عوامل اجارهای مجاهدین در ایران نیز همزمان با حمله اسرائیل بیکار نبودند و به جمعآوری اطلاعات، دادن گزارش و گراگیری و احتمالاً برخی فعالیتهای لجستیکی مشغول بودند. با اینحال، آنچه از محتوای کنفرانسهای مریم و گردهمایی حامیان مجاهدین در خارج کشور برداشت میشد و در اخبار منتشره از سوی آنان نیز قابل دیدن است، مواضع دوپهلو و عمدتاً ضدجنگ بود که در نقاط مختلف به نمایش میگذاشتند.
مریم در کنفرانس اخیر خود در استراسبورگ ادعا کرد که «نه با جنگ موافق است و نه مماشات، بلکه خواهان سرنگونی با یک قیام سازمانیافته است». به این ترتیب، وی برخلاف حداقل 40 سال گذشته که سازمان مجاهدین بدنبال جنگ افروزی بود، شعار «نه جنگ» سرمیدهد و بدنبال محقق کردن راهحل سوم است. البته به موازات این سخنان فریبنده و دیپلماتیک که در ادامه علت آنرا خواهم گفت، سالهاست که نیروهای اجارهای خود را برای یک جنگ مسلحانه آموزش میدهد و آماده میکند. در تمام سالیان گذشته نیز، تلاش داشت با تشکیل هستهها و تیمهای ترور، فضای ناامنی را در جامعه گسترش دهد و با نفوذ دادن عوامل خود بداخل تجمعات مردمی، اعتراضات مدنی آنان را تبدیل به آشوب کند.

سیاست مریم رجوی
سوآل این است که با وجود این کارنامه سراسر جنگ طلبانه، چرا مریم لحن خود را علیه جنگ تغییر داده و با آن مخالفت میکند؟
تروریستهای ضدجنگ
از لحظهای که مجاهدین سوار بر جنگ تحمیلی به خاک عراق پا گذاشتند و تبدیل به نیروهای ویژه صدام شدند، تا روزی که صدام سقوط کرد، مهمترین خواسته مسعود رجوی تشدید جنگ در مرزها بود. حتی زمانی که آتشبس بین ایران و عراق آغاز شد، وی در هر ملاقات با صدام، به وی میگفت جمهوری اسلامی جنگافروز است و با شما صلح نخواهد کرد تا او را مجاب به برپایی جنگ نماید. پس از اشغال عراق نیز مسعود دست به دامان آمریکا شد تا بجای خلع سلاح مجاهدین، ارتش او را با جنگافزارهای غربی تقویت کند. ولی آمریکاییها نیز به وی اعتماد نکردند و در نهایت مجاهدین را خلع سلاح و از آنها برای کسب اطلاعات نظامی و امنیتی استفاده نمودند و چند سال بعد هم در عراق به حال خود گذاشتند و رفتند. از آن پس مسعود و مریم دست به دامان اسرائیل و پارلمانترهای غربی شدند تا بلکه از طریق آنها، جنگ دیگری در منطقه علیه ایران شکل بگیرد. تلاشی که تا همین ماههای اخیر ادامه داشت.
پس از دهها سال، مریم سیاست دیگری در پیش گرفته و خود را ضدجنگ جلوه میدهد. و این قضیه همه را دچار ابهام میکند که چرا مجاهدین تغییر موضع دادهاند؟ و چرا الههی جنگ و ترور، بناگاه با جنگ مخالفت میکند و همزمان از مقامات غربی میخواهد تا از عملیات مسلحانه تیمهای تروریستی با عنوان فریبنده «کانونهای شورشی» حمایت کنند و ایشان را نیز همچون سرکرده تروریستهای سوری (الجولانی – احمد الشرع) برای سرنگونی جمهوری اسلامی یاری دهند؟
وحشت از قربانی شدن
واضح است که زوج رجوی از ابتدا تا به امروز هرگز با جنگافروزی علیه ایران مخالفتی نداشتهاند و همانگونه که اشاره شد، در طول 44 سال گذشته، لحظهای از اقدامات مسلحانه، تروریستی و جنگطلبانه کوتاه نیامدند. مردم ایران هنوز فعالیت تروریستی مجاهدین در دهه 60 را فراموش نکردهاند و بخوبی از همکاری تنگاتنگ مسعود و صدام از سال 1361 تا 1381 مطلع هستند. میدانیم که مسعود در بهار 1365 از پاریس به بغداد رفت تا رسماً جنگسواری کند و به قول خودش «آتشها در کوهستانها برافروزد». وی حتی پس از آتشبس ایران و عراق نیز دمی از دمیدن تنور جنگ خودداری نکرد و اگر به سقوط صدام راضی شد به این خاطر بود که فهمید هیچ جنگی از او بیرون نخواهد آمد و ارتش صدام در ضعف کامل است و باید راه دیگری برای جنگافروزی پیدا کند. در همین رابطه، مریم نیز پس از فرار به پاریس، حداقل یک دهه تلاش میکرد تا مجاهدین را به هرقیمت در قرارگاه اشرف حفظ کند تا راهی برای جنگ بیابد. پس از تبعید مجاهدین به آلبانی، باز هم ملکهی ترور برای ایجاد جنگ در تقلا بود ولی نتوانست به خواستهاش برسد. به همین خاطر است که پس از سقوط سوریه، همه انرژی خود را معطوف به این کرد که از سوی غرب، به عنوان یک نیروی قابل استفاده برای حمله به ایران شناخته شود و حمایت آنها را کسب کند.
اما حوادث ماههای اخیر در منطقه غرب آسیا، مریم را به این نتیجه رسانید که اگر آمریکاییها به قصد اشغال ایران حمله کنند، هیچ جایی برای حضور مجاهدین باقی نخواهد ماند و اشغالگران ایران را همچون سوریه، لیبی، لبنان و حتی عراق و افغانستان دچار چنان تفرقه و شکاف داخلی میکنند که هیچ دولت مرکزی قدرتمندی وجود نداشته باشد و مردم به صورت ایل و طایفهای حکومت کنند و مدام با یکدیگر بجنگند و آویزان قدرتهای خارجی باشند، و لذا هیچ جایی برای ریاست جمهوری مریم قجرعضدانلو و رهبری عقیدتی مسعود رجوی باقی نخواهند گذاشت. به همین خاطر، در هفتههای اخیر میبینیم که مریم ساز ضدجنگ مینوازد و خواهان به رسمیت شمردن مبارزه مسلحانه در داخل است. چون تنها راه رسیدن به قدرت را در شورش نیروهایی میداند که سازمانیافته عمل کنند. وی در دنیای توهمآلود خویش، به این میاندیشد که پس از سرنگونی نظام، قادر خواهد بود ارگانها و نهادهای حکومتی را بدست نیروهای مسلح و سازمانیافتهاش تحت کنترل بگیرد. کاری که درصورت جنگ خارجی امکان آن برایش فراهم نخواهد شد.
به زبان دیگر، مقاومت و همبستگی مردم در جنگ 12 روزه با اسرائیل و آمریکا، این واقعیت را اثبات کرد که ملت ایران در برابر جنگ خارجی متحد خواهند شد و با اتحاد آنان، هیچ شکافی برای ورود ایادی مزدور بیگانه باز نخواهد شد که بتوانند از میان آن راهی برای بدست گرفتن قدرت بجویند. اگر مریم رجوی امروز با جنگ مخالفت میکند و خواهان کمکهای تسلیحاتی، تجهیزاتی و سیاسی غرب برای سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق ایادی خودش است، دقیقاً برآمده از تجربه رخدادهای اخیر غرب آسیا و بویژه ایران است.
حامد صرافپور
