اگر واشنگتن قصد دارد احتمال تعهدات بیپایان را کاهش دهد، باید نحوه ارزیابی تهدیدها، اعتبارسنجی اطلاعات بدست آمده و تنظیم استفاده از زور را اصلاح کند. بیش از دو دهه است که ایالات متحده درگیر مجموعهای از عملیات نظامی دور از مرزهای خود بوده است. این مداخلات نتایج استراتژیک متفاوتی ایجاد کرده، بار مالی قابل […]
اگر واشنگتن قصد دارد احتمال تعهدات بیپایان را کاهش دهد، باید نحوه ارزیابی تهدیدها، اعتبارسنجی اطلاعات بدست آمده و تنظیم استفاده از زور را اصلاح کند.
بیش از دو دهه است که ایالات متحده درگیر مجموعهای از عملیات نظامی دور از مرزهای خود بوده است. این مداخلات نتایج استراتژیک متفاوتی ایجاد کرده، بار مالی قابل توجهی را تحمیل نموده و به بیثباتی مداوم در چندین مناطقه کمک کرده است. یکی از ویژگیهای مکرر این روش، ارتقای اطلاعات جزئی، بر اساس منافع سیاسی، یا با منبع خارجی مبتنی بر یک محرک سیاسی است. اگر واشنگتن قصد دارد احتمال تعهدات بیپایان را کاهش دهد، باید نحوه ارزیابی تهدیدها، اعتبارسنجی اطلاعات و تنظیم استفاده از زور را اصلاح نماید.
چگونه اطلاعات مشکوک به سیاست تبدیل میشود
در اوایل دهه ۲۰۰۰، پرونده عراق نشان داد که ادعاهای قابل تردید چقدر سریع میتوانند به خرد متعارف تبدیل شوند. چهرههای مخالف تبعیدی – برجستهترین آنها احمد چلبی – روایتی از خطر قریبالوقوع با محوریت سلاحهای کشتار جمعی ارائه نمودند. این ادعاها، بحثهای سطح بالا و پیامرسانی عمومی را شکل دادند. پس از حمله، گروه بررسی عراق به این نتیجه رسید که هیچ انبار فعالی از سلاحهای کشتار جمعی وجود ندارد. یعنی فرضیه اصلی که جنگ را توجیه میکرد، پس از راستی آزمایی، پابرجا نماند. سپس اصلاح سیاست پس از انجام عمل و صرف هزینهها از راه رسید.
وقتی سازمانهای تبعیدی توجه را به سایر عرصهها جلب میکنند، پویایی مشابهی میتواند ظاهر شود. در مورد ایران، مجاهدین خلق (MEK) جزئیات تأسیسات هستهای اعلام نشده را منتشر کردند و باعث بازرسیها و دیپلماسی شدند. نکته این نیست که هر افشاگری را رد کنیم؛ بلکه باید توجه داشت که بازیگرانی با انگیزههای تغییر رژیم میتوانند در مورد یک واقعیت دقیق باشند و همزمان تشدید تنش را پیش ببرند. سپردن ارزیابی تهدید به چنین بازیگرانی، خطر تبدیل حقایق گزینشی به زیادهروی استراتژیک را افزایش میدهد.
هزینههای استراتژیک، مالی و اجتماعی
مداخلاتی که بر اساس فرضیههای ضعیف یا مورد مناقشه توجیه میشوند، معمولاً اهداف مبهم و مجموعه ماموریتهای گستردهتری ایجاد میکنند. از نظر استراتژیک، آنها میتوانند ایالات متحده را درگیر وظایف دولتسازی کنند که برای آن مشروعیت محلی محدود و تقسیم بار کافی بین متحدان وجود ندارد. ابهام در مورد وضعیت نهایی، تشدید تدریجی را که برای “خرید زمان” طراحی شدهاند، حتی با بدتر شدن شرایط سیاسی، ترغیب میکند.
اثرات مالی قابل توجه است. هزینههای مرتبط با عملیات اعزامی نیرو با پایان جنگ پایان نمییابند؛ این هزینه ها از طریق مراقبت از مصدومین، تجدید سرمایه تجهیزات، و بهره وامهای زمان جنگ ادامه مییابند. هزینههای فرصت، مشکل را پیچیدهتر میکند. منابع اختصاص داده شده برای حفظ مأموریتهای دوردست، منابعی هستند که برای نوسازی زیرساختها، تقویت سلامت عمومی، یا بهبود نتایج آموزشی دیگر در دسترس نیستند.
هزینههای اجتماعی هم وجود دارد که در اسناد بودجه کمتر قابل مشاهده هستند. اعزامهای مکرر، فشار مضاعف بر نظامی ها و خانوادههایشان وارد میکند. اعتماد عمومی زمانی که توجیهات رسمی بعداً اصلاح یا پس گرفته میشوند، از بین میرود. اعتماد به دولت – که اغلب به عنوان دلیلی برای پذیرش اقدام ذکر میشود – میتواند با نقش رسانهها و نظارت بر اساس ادعاهایی که در برابر بررسی دقیق پابرجا نمی مانند، آسیب ببیند.
یک فرآیند سیاستگذاری انعطافپذیر بر «سرعتگیرهای» نهادی متکی است: تحلیلهای خصمانه در جامعه اطلاعاتی، نظارت دقیق کنگره و بررسی دقیق روزنامهنگاری که بین ادعا و شواهد تمایز قائل میشود. وقتی جدول زمانی سیاست فشرده میشود و دیدگاههای مخالف به پیوستها منتقل میشوند (از متن اصلی حذف می شود)، احتمال خطا افزایش مییابد.
چندین اصلاح ساده باید انجام شوند. محصولات اطلاعاتی که از استفادههای احتمالی از زور خبر میدهند، باید سطوح اطمینان و شکافهای کلیدی را از قبل بیان کنند. بررسیهای تیم مرز سرخ باید فرضیات اصلی را آزمایش کرده و شواهد ردکننده را بررسی نمایند. در مواردی که مطالب طبقهبندیشده بحث را شکل میدهند، باید خلاصههای طبقهبندینشده تهیه شود تا امکان بحث عمومی آگاهانه بدون به خطر انداختن منابع و روشها فراهم شود. به موازات آن، کنگره باید نظم منظمی را در مورد اختیارات جنگی برقرار کند و بر اهداف، معیارها و دریافت گزارشهای واضح و مشخص تأکید نماید.
شواهد موردی: روایت سلاحهای کشتار جمعی عراق و پرونده هستهای ایران
روایت سلاحهای کشتار جمعی عراق با سرعت غیرمعمول از ادعا به یقین تغییر کرد. یافتههای پس از حمله نظامی، فرضیه های قبل از جنگ را تأیید ننمود، اما درگیری – و تأثیرات منطقهای آن – به سادگی قابل حل نبود. تجربه این نیست که اطلاعات ضروری نیست؛ بلکه این است که اول اعتماد باید کسب شود، نه اینکه فرض گردد.
در پرونده هستهای ایران، افشاگریها در مورد تأسیسات نطنز و اراک، بازرسیها و مذاکرات را تسریع کرد. این توالی، ارزش حقایق قابل تأیید و کانالهای رسمی را نشان میدهد. همچنین خطر اجازه دادن به روایتهای خارجی برای غلبه بر تأیید و دیکته کردن استراتژی را نشان میدهد. حقایق ممکن است تعامل، نظارت و دیپلماسی را توصیه نمایند؛ آنها به خودی خود اجبار را الزامی نمیکنند یا نتایج سیاسی مطلوبی را وعده نمیدهند. اطلاعات باید سیاست را شکل دهد؛ نباید جایگزین آن شود.
چارچوبی برای خویشتنداری
خویشتنداری، و نه کنارهگیری، یک روش استراتژیک است،. یک چارچوب عملی شامل چهار عنصر خواهد بود.
اول، افزایش سطح شواهد. ادعاهایی که پتانسیل نزدیکتر کردن ایالات متحده به استفاده از زور را دارند، باید استانداردهای بالاتری را رعایت کنند: منابع مستقل متعدد، اظهارات صریح و اطمینانبخش و آزمایشهای خصمانه. ادعاهایی که از سوی بازیگرانی با دستور کار تغییر رژیم مطرح میشوند، باید به طور خودکار باعث ایجاد شک و تردید گردند.
دوم، اولویت دادن به دیپلماسی و تقسیم بار مسئولیت. در جایی که حقایق مورد مناقشه هستند و مسیرهای تشدید تنش کوتاه است، تأیید و گفتگو باید قبل از گامهای قهری انجام شود. هنگامی که از ابزار قهری استفاده میشود، باید در چارچوب اهداف سیاسی روشن، جدول زمانی واقعبینانه و مشارکت متحدان قرار گیرند.
سوم، وضع محدودیتها و پاسخگویی. هرگونه مجوز برای استفاده از نیروی نظامی باید شامل مطالعه سرانجام کار، اهداف تعریف شده، و گزارشدهی منظم باشد. اگر ماموریتها گسترش یابند، یا شرایط به طور قابل توجهی تغییر کنند، باید به جای اینکه اجازه داده شود تغییر صورت گیرد، دستورات مورد بازنگری قرار گیرند.
چهارم، قیمتگذاری بلندمدت. تصمیمگیرندگان باید هزینه کامل چرخه عمر عملیات – هزینههای فوری، تعهدات بلندمدت و هزینههای تأمین مالی – را در کنار بدهبستانهای داخلی ببینند. قیمتگذاری شفاف، انتخابها را بهبود میبخشد و سیاست را با رضایت عمومی همسو میکند.
چرا این موضوع اکنون اهمیت دارد
اشغالهای گسترده نظامی کاهش یافتهاند، اما خطر محاسبه اشتباه همچنان پابرجاست. حملات محدود، درگیریهای نیابتی، عملیات ویژه و فعالیت سایبری، هر کدام پتانسیل تشدید تنش را دارند. محیط اطلاعاتی از دو دهه پیش سریعتر و پرسروصداتر است و این امر، تزریق ادعاهایی را که با اضطرابهای غالب همسو هستند، برای بازیگرانی باانگیزه های سیاسی آسانتر میکند. انضباط فرآیند – پرسیدن آنچه که شناخته شده است، آنچه که فرض شده است و در نظر گرفتن نحوه خروج – احتمال خطای قابل اجتناب را کاهش میدهد. این امر مانع اقدامات لازم نمیشود؛ بلکه تضمین میکند که اقدام در خدمت اهداف تعریفشده باشد.
همچنین یک بُعد اعتبار نیز وجود دارد. شرکا و دشمنان به طور یکسان پیگیری میکنند که آیا واشنگتن استفاده از زور را به شواهد و استراتژی یا به شتاب و لفاظی گره میزند؟ موضعی که ضمن حفظ قدرت بازدارندگی توانمند، به راستیآزمایی و دیپلماسی اولویت میدهد، احتمال بیشتری دارد که نتایج پایداری را به همراه داشته باشد تا موضعی که عزم و اراده را با سرعت عمل برابر میداند.
نتیجهگیری
قدرت، تعداد جبهههایی نیست که ایالات متحده میتواند همزمان در آنها بجنگد. بلکه ظرفیت تصمیمگیری در مورد زمان لازم و زمان غیر لازم برای استفاده از زور است. تجربه فقدان سلاحهای کشتار جمعی در عراق و روایتهای خارجی پیرامون برنامه هستهای ایران، آستانه بالاتری را قبل از مطرح شدن گزینههای نظامی مطرح میکند. واشنگتن با ارتقای استانداردهای شواهد، توانمندسازی نظارت و اولویت دادن به دیپلماسی و تقسیم بار، میتواند از جان و منابع آمریکایی محافظت کند و در عین حال مبنای پایدارتری برای همکاری به شرکا ارائه دهد. جنگهای بیپایان اجتنابناپذیر نیستند. آنها نتیجه قابل پیشبینی انتخابهایی در مورد شواهد، انگیزهها و نظارت هستند – انتخابهایی که میتوانند بهتر باشند.
جنی ویلیامز
جنی ویلیامز روزنامهنگار و نویسنده مستقل آمریکایی است که بر سیاست خارجی، حقوق بشر و درگیری های نظامی تمرکز دارد. او قصد دارد به بحثهای پیچیده امنیتی شفافیت ببخشد و پیامدهای داخلی مشارکت در خارج از کشور را برجسته نماید.
ایمیل:
jennywilliams9696@gmail.com
توییتر:
@Jenny9Williams

