نامه ای از پدری رنج کشیده از فراق فرزندش
حسن جان من در این سن وسال پیری وهرروز با چشمان اشک بارمنتظرم وهر موقع یکی از دوستانت به ایران می آید من سراغ تو را از او میگیرم وجویای حال توهستم آن شخص در هر کجای ایران هم باشد من به سراغ آن می روم واگر اینطور ادامه پیدا کند من به سراغ دولت عراق یا آمریکا وسازمان ملل خواهم رفت چون پدرم واحساس پدری دارم تا ازفرزندم اطلاع پیدا کنم.
این مادران به چه می اندیشند؟
آقای رجوی وخانم مریم رجوی که خود را درفرانسه مدافع حقوق زنان ایرانی می دانید چرا ازخود نمی پرسند که چرا این حقوق شامل این مادران نمیشود؟! مگر اینها محکومین به تقصیر هستند باین جرم که بزرگترین آرزوی زندگی شان دربغل گرفتن فرزند اسیرشان است؟
اتهامات تروریستی هرسینی، پایه واساس ندارد!
فقط این سخن ازاین بابت منطقی میتواند باشد که” کافر همه را به کیش خود پندارد” ورجوی سانان براین تصور اند که دست زدن به تروریزم دردی ازکسی را علاج میکند چنانکه برای مجاهدین کرد؟؟!! درمورد صدور بنیاد گرایی که چه عرض کنم، اما میدانم که مادر وسرمنشا بنیاد گرایی خودهمان کسانی هستند که بخاطر منافعشان وعقب نگه داشته کردن کشورهای پیرامونی این کار رانشو نمو داده اند و قربانیان (عاملان) این بنیاد گرایی، تکفیری ها هستند که خون ایرانیان شیعه را حلال میدانند!
طومار امضاء شده خانواده ها به ارگانها وشخصیت ها در حاشیه همایش انجمن نجات آذربایجان شرقی
ریاست محترم هلال احمر جمهوری اسلامی ایران جهت استحضار ومساعدت لازم غرض از مزاحمت، اعلام مکرر این موضوع است که فرزندان واعضای خانواده ی ما با وعده ی زندگی بهتر، دموکراتیک تر کردن جامعه ی ایران و… جذب سازمانی که چند دهه سابقه ی تروریستی دارد واین تروریزم را با بهانه ی واهی تحکیم حقوق بشر درایران توجیه میکرد، گردیده اند!…
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت پنجم
رهبران فرقه برای اینکه بتواند برای خودشان مرید و پیرو داشته باشند دست به کارهای وسیع ایدئولوژیکی در درون تشکیلات زدند. مریم ومسعود را رهبران معنوی نامیدند. بعد از آن تلاش کردند تا خودشان رابه عنوان یک رهبر سیاسی و معنوی به دنیا اثبات کنند اما به دلیل افشای کارهای انجام شده در درون تشکیلات که توسط رها شده ها انجام میشد، هرگز کسی درخارج مناسبات مسعود را رهبر معنوی برای تشکیلات فرقه مجاهدین خلق برسمیت نشناخت و فقط در درون تشکیلات تا حدودی بین لایه های پایین توانسته خودش را بعنوان رهبر معنوی تثبیت کند.
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت چهارم
در محیط بسته، خانم رجوی وخود رجوی به نفرات القا کردند که حنیف قبل از اعدام من را صدا کرد وگفت تو دیگر رهبری سازمان را بعهده می گیری ومن هم با آن مسئولیت سنگین پابه میدان گذاشتم و درآن زمان که نفرات در زندان واو شده بودند با بیانیه 12 ماده ای آنها را زنده کردم ومهدی ابریشمچی هم در آن زمان در زندان وکیل آباد بود ایشان هم یک بیانیه داده بود است وبه گفته خود بیانیه ما کار را خراب کرد تا اینکه بیانیه مسعود به دست ما رسید وبا آن نفرات در زندان وکیل آباد آکتیو شدند.
خانواده کماکان در پی فرزند اسیر در فرقه رجوی است!
آیا ما حق نداریم به حداقل حقوق خود که خواستار ملاقات با فرزندان خود هستیم توجه شود؟ آیا رجوی که خود را رهبر ایران می داند چگونه میتواند خانواده های مربوطه را دشمن خود اعلام کند؟ ما از آن ایرانی هستیم که او در همه جا خود را خواهان بدست آوردن حقوق ایران ها جا میزند ولی درآن سو نمی گذارد ما با فرزند خود ملاقات کنیم این چه تناقضی است که او درادعا وعمل دارد؟
نامه ای به عبدالله سبزچی از اسیران فرقه رجوی
من طی نامه هایی که برایت فرستاده ام و نمی دانم که بدستت رسیده است یا نه شماره تماس خودم را برایت فرستاده ام و اگر خواستی شماره تماس تک تک خانواده را هم برایت می فرستم و باز تاکید میکنم تماس گرفتن تو با ما هیچ مشکلی را برای ما ایجاد نمی کند ما منتظر تماس شما هستیم چرا که علیرغم تفاوت سلیقه ها و دیدگاهها عضو یک خانواده بخصوص عضو یک خانواده بزرگ یعنی ایران هستیم. با امید حاکمیت مهر و محبت خدا بر دلهای همه مردمان روی زمین، منتظر تماس هرچه زودتر تو هستم
نامه یک مادر به فرزند اسیر در بند فرقه رجوی
سلامی مادرانه از دل وبطن مادری که چون درشکمم بودی با نازکردنهای فراوان همواره بفکرت بودم وگاهی بهت سلام می کردم وعزیزم،عزیزم میگفتم ومنتظرتولدت بودم، تولدی که برای هر مادری شیرین ترازآن لحظه که حس مادرشدن هست نیست،درآن موقع که شیرت میدادم وبه آغوش میگرفتم تا نازت میکردم هزارسلام وصلوات زمزمه میکردم وفکر بزرگ شدنت را میکردم، بزرگ شدی، بزرک شدی با هزاران، هزارمشکلات وسختیها که خود به برخی از آنها واقف هستی
خواهری درحسرت دیدار برادر
خواهر یوسف با بغض می گوید که الان پاسپورت ام را آماده کردم شاید راه ملاقات باز شود ومن یک بار با یوسف دیدارکنم! شاید یک روز یوسف هم بیاید ودر کنار هم در همان منزل زندگی کند آرزوی هر خواهر است که با برادراش درد دل کند و یا فرزند برادرش را به آغوش بگیرد این حقوق ابتدائی را رجوی از ما خانواده ها ربوده است سالها در حسرت دیدار با برادرم هستم وچنانکه مادرم در حسرت دیدار ازاین دنیا رفت.
وقت دفاع از جنایات عربستان هم رسید!
وبسایت اصلی باند رجوی دمی آرامش ندارد و بقول ما آذربایجانی ها، آبرو را خورده وحیا را انداخته است! تقلاهای مذبوحانه ی این باند وطن فروش بجایی رسیده است که حتی حاضر شده اند به عربستان بعنوان مرتجع ترین کشور جهان هم صدآفرین بگویند که بخاطر خیانت در کاهش قیمت نفت، ضربتی برملت خود ودیگران وازجمله” خلق قهرمان ایران”میزند.
پدر در انتظار رهایی فرزند خود از فرقه رجوی است
من به او می گویم پدر! به او اجازه ملاقات نمی دهند اگر بروی وقتت هدرمی شود که باز جواب میدهد: بهترین آرزوی من دیداربا آن فرزندم درساعت های آخرعمرم است! بقیه بچه هام همگی تشکیل خانواده داده وخیالم از آنها راحت است واز این فرزندم که درآن محل اسیر شده نگران هستم ومی ترسم که نتوانم برای آزادی اش کاری کنم. چرا که آرزوی یک پدر ومادر این است که ببیند فرزندش یک زندگی مناسب دارد که برای اسدالله این زندگی وجود ندارد.