خاطرات تلخ رفتار وحشیانه عوامل رجوی همچنان در ذهن دخترم بجا مانده است
چند روز پیش وقتی درمنزل نشسته ونگاه تلویزیون می کردم دفترنقاشی اش را به من نشان داد وبا شیرین زبانی گفت به این تصویری که کشیدم نگاه کن اینجا جایی است که رفته بودیم عموعلی را ببینیم ولی به ما سنگ زدند! که یکباره اورا دربغل گرفته وبوسیدم وبه همسرم گفتم ببین چگونه بعد ازگذشت چندین سال هنوز رفتاروحشیانه عوامل رجوی را بخاطر دارد! مارال گفت بابا، عمو علی کی میاد پیش ما؟!! آهی کشیدم وجواب دادم نگران نباش خدابزرگه.
رستم آلبوغبیش – خاطرات دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت پایانی
دوهفته ای گذشت تا من کم کم باورم شد که ازدروغ هائیکه سران فرقه درمورد این هتل برای ما بافته بودند خبری نیست.تا اینکه بعد ازچندروزیکی دیگرازماموران عراقی نزد من آمد ابتدا گفت خوش آمدی، خوب استراحت کردی،مشکل ویا کمبودی نداری؟ بعد گفت تا چند روزدیگر نمایندگان کمیساریا وصلیب نزد تو خوهند آمد همچنین چون شما شهروند ایرانی هستی قراراست که نماینده ای ازطرف سفارت ایران برای حل مشکلات وشنیدن خواسته هایت به اینجا بیآئید با هرکدام که تمایل داشتی می توانی صحبت کنی وهیچ اجباری هم نیست هروقت موافقت کردی به ما اطلاع بده.من جواب دادم که اگردیدارنماینده سفارت ایران با من فقط بحث حل مشکلات من است مشکلی نیست.وبعد ازآن خداحافظی کرد ورفت.
دیدار اعضای انجمن نجات خوزستان با خانواده مهران دژن از اسیران دربند فرقه رجوی
مادروپدر مهران ضمن تشکر گفت بااینکه ازلحاظ جسمی در وضعیتی نیستیم که به عراق برویم ولی درحد توان والبته با کمک و همیاری انجمن نجات طبعا هراقدامی که منجر به نجات عزیزمان از شر رجوی پلید شود دریغ نداریم امیدوارم خداوند تقاص این همه درد وعذابی که ما ازبابت دوری فرزندمان کشیدیم ازرجوی بگیرد.
دیداراعضای انجمن نجات خوزستان با مادر دردمند محمدرضا راکی
مادرمحمدرضا که کوله باری ازغم وناراحتی دوری ازفرزندش را بردوش داشت بعد ازاینکه رستم به وی معرفی شد با نگاهی به وی گریه کرد وگفت:خداراشکر که شما هم نجات پیدا کردید خوش به حال مادرتان،یعنی می شود که من هم ببینم فرزندم آزاد شده ودرکنارم نشسته؟! چون دراین سالیان آنقدربخاطر بی خبری ازمحمدرضا گریه کردم که هردوچشمم درحال نابینا شدن است
حضور تعدادی از خانواده های اسیران دربند فرقه رجوی در دفتر انجمن نجات خوزستان
درپایان این جلسه ابتدا همه خانواده ها تاکیدکرده وگفتند اگر رجوی وسران فرقه اش فکر می کنند که با این تهمت ها ورفتاروحشیانه ای که درحق ما خانواده ها روا می دارد ویا اگر دل به بندوبست ویا تفاهم نامه ی پوشالی که می گوید با کمیساربرای عدم حضور ما جلوی لیبرتی امضاء کرده بسته است کورخوانده است وبهتراست بداند که هیچ نهادی دردنیا نمی توانند مارا ازحق قانونی خود که همان دستیابی به عزیزانمان ونجات آنها ازاردوگاه جهل وجنایت رجوی است منع کند
دیداراعضای انجمن خوزستان با خانواده فرخ نامداری از اسیران دربند فرقه رجوی
مسئول انجمن نجات ضمن ابرازهمدردی با مادر و دیگر اعضای خانواده فرخ گفت: حقیقتا ما درد و رنجی که شما ازبابت دوری عزیزتان متحمل شدید را درک می کنیم چون زمانی خانواده های ما هم شرایط فعلی شما را تجربه کردند.بعد ازآن ضمن توضیح مختصری ازماهیت خیانت بارفرقه رجوی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون گفت همانطور که بیان کردید متاسفانه رجوی جنایتکار از احساسات و ساده انگاری همه ما درجهت منافع قدرت طلبانه خودش سوءاستفاده کثیف کرد.
دیدار اعضای انجمن خوزستان با خانواده حشمت الله کاربخش از اسیران دربند فرقه رجوی
آقای کاربخش درمورد خبر حضور اخیر برخی ازخانواده ها جلوی کمپ لیبرتی سئوال کرد وگفت شنیدم که رهبران فرقه مجاهدین بازسروصدا و دادوفغان کردند؟! این بی شرف ها هرچه راکه لایق رجوی است به ما خانواده ها نسبت می دهند،کجای دنیا چنین رسمی است که علاوه برعدم اجازه ملاقات به خانواده فرد زندانی به آنها فحش وفضیحت بدهند واتهام هم بزنند؟! ملاقات با عزیزانمان حق ماست رجوی که سهل است هیچ کس دیگری هم نمی تواند این حق را ازما بگیرد والان ما همه خواهان آن هستیم که جلوی کمپ لیبرتی دوباره تحصن کنیم وباید که دولت عراق وکمیساریا بیشترکمک کنند.
دیدار اعضای انجمن خوزستان با خانواده محمدرضا راکی از اسیران دربند فرقه رجوی
آقای راکی ضمن محکوم کردن اقدامات جنایتکارانه باند رجوی گفت من بخوبی ازنیات پلید گروه رجوی درهمان سال 88 که با خانواده ها به اطراف کمپ اشرف رفته بودم آگاه شدم وفهمیدم که آنها تا چه اندازه ازحضور ما می ترسند،چون همان موقع که جلوی درب کمپ جمع شده بودیم آنها عده ای را بسیج کرده بودند تا به ما ناسزابگویند وحتی مارا تهدید قتل می کردند! که واقعا برای من که شناخت خیلی کمی نسبت به این گروه داشتم جای تعجب بود که چرا آنها چنین رفتاری را با ما دارند!
دیدار انجمن نجات خوزستان با خانواده علیرضا سلیمانی اسیر در فرقه رجوی
هر روز کارمن شده گریه وپدرش هم که فقط درمنزل نشسته وهروقت صدای زنگ درب حیات را می شنود داد می زند بلندشو درب را بازکن شاید علیرضا باشد،اما وقتی می بیند کس دیگری است آهی می کشد ومی گوید پس کی این پسر می خواهد بیآید!! وی ادامه داد راستی کمراو خوب شده؟ پسرم برای دفاع ازوطنش به جبهه رفت بعد ازچهارماه ازپشت ترکشی به او می خورد که کمرش سوراخ شده بود، همان موقع اورا برای مداوا به شیرازاعزام می کنند ولی بعد مدتی درحالیکه هنوزکامل خوب نشده بود دوباره به جبهه برگشت که بعد از مدتی اسیرمی شود ولی وقتی اسراء برگشتند اوبرنگشت و ازآن موقع به بعد هم ما خبری ازاو نداریم.آیا امیدی هست که من بتوانم دوباره اورا ببینم؟!
درد دلی با برادرم علی هاجری اسیر در فرقه رجوی
برادرخوبم مسئولان سازمان تورا مجبورکردند تا درقسمتی ازنامه ات به دروغ اززبان مادرمان درملاقاتی که سال 2005 با تو داشت حرف هایی بنویسی! نوشته بودی”مادرم قبل رفتن ازپیش من گفت هرکس مسیرخودش را دنبال کند،ویا آنچنان تحت تاثیر مناسبات پاک وانسانی مجاهدین!!قرارگرفته بود که موقع ترک اشرف خیلی هم خوشحال بود! راستی می دانی وقتی مادرمان ازملاقات با تو برگشت فقط فحش بود که نثاررجوی ودارودسته اش می کرد که چرا نگذاشته بودند ساعتی تنها با پسرش باشد ودرددل کند!
تفاهم نامه ای که بدون حضور ذینفع امضاء شده باشد، باطل است
من احمد هاجری به همراه خانواده ام که برادرمان بنام علی سالهاست دراسارت فرقه رجوی است که قطعا دیگر خانواده های چشم انتظارهم با من هم نظر هستند این هشداررا به رجوی وعوامل جنایتکارش می دهیم که هرگزنخواهیم گذاشت آنها جان وزندگی عزیزان اسیرمان را بازیچه اهداف پلیدشان بکنند واین را مطمئن باشند که درصورت محیا شدن مقدمات حضورآگاهی بخش ما دراطراف لیبرتی دوباره بسان سیل بنیان کن برای نجات جان عزیزان اسیرمان برای همیشه بساط آنها را ازلیبرتی وکشورعراق جمع خواهیم کرد.
رستم آلبوغبیش – خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت نهم
راههای فراررا می بستند، درکارمصاحبه با کمیساریا اخلال ایجاد کردند ونشست های سرکوب برای ماندن اعضا درعراق را بیشترکردند!! بنابراین وقتی شرایط را اینگونه دیدم احساس کردم که باید طلسم ترس ازجداشدن ازفرقه را درخودم بشکنم وبا خودم گفتم اگر قراراست درمناسبات فرقه روزی صدباربمیرم پس همان بهتر که دربیرون توسط عراقی ها ویا درایران یکباربمیرم.بنابراین تصمیم خودم را گرفتم اما متاسفانه تا مدتی بدلیل اینکه پایم مجروح وبا عصا راه می رفتم نتوانستم تصمیم خودم را عملی کنم وعملی کردن تصمیم خودم را برای روزی گذاشتم که کمی بهترشده وبتوانم حداقل بدون عصا راه بروم.