مصاحبه با آقای محمد حامد صراف پور
رجوی رسما در چندین نشست اعلام کرد که هر کس بخواهد جدا شود تحویل افراد امنیتی صدام حسین شده و به زندان ابوغریب برده خواهد شد. رجوی مشخصا گفت که در درون تشکیلات میخواهد مشت آهنین باشد. تصور من از سازمان قبل از رفتن به عراق کاملا متفاوت بود. ماندن در سازمان نه از روی اختیار بلکه از روی اجبار و ترس از ابوغریب بود. عطر زدن، رادیو داشتن، ارتباط با خانواده و دوستان، دوست و رفیق داشتن، و کلا دوست داشتن هر کس و هر چیزی ممنوع بود. به بیماری های افراد توجهی نمیشد و فورا مارک تمارض زده میشد.
مصاحبه با خانم بتول سلطانی – قسمت ششم
بحثی در سازمان هست که مسئولی که از بابت تحت مسئول اش غافل بشود و نفهمد که تحت مسئول اش بریده یا مسئله دارد و آن فرد فرار کند آن مسئول خلع رده می شود. یعنی بدترین و بیشترین توبیخ ها و برخوردها و دعواها و جنجال ها سر مسئولی است که نفهمد تحت مسئول اش مشکل دارد حتی رجوی در یکی از پیام های اش خطاب به شورای رهبری گفته بود، حتی اگر شماها روزی دو بریده داشته باشید این خیلی ارجح بر این است که در سال یک فراری داشته باشید.
خانواده ها آزادانه با فرزندان و عزیزانشان ملاقات می کنند
خانم وجدان میخائیل وزیر حقوق بشر دولت جمهوری عراق درتاریخ 7/9/87 پانزده تن از خانواده های اعضای سازمان مجاهدین خلق مستقر در پادگان اشرف در عراق را در دفتر کارشان در بغداد به حضور پذیرفته و به گرمی از آنها استقبال نمودند. ایشان تصریح نمود که دیگر در آینده پادگانی به نام پادگان اشرف وجود نخواهد داشت و بزودی این مکان تحویل ارتش عراق خواهد گردید و ساکنان آن می بایست بصورت شهروندان معمولی زندگی خود را سپری نمایند.
اخلاق ماکیاولیستی مجاهدین در برخورد با امپریالیسم
چرا افراد باید فقط از بوق سازمان اخبار را گوش بدهند؟ یعنی این قدر محیط بسته و محصور است. حالا فرض کن یک امکانی باز شود و چشم این افراد درون سازمان که محصور هستند، باز شود، به همان چهار تا عراقی باز می شود. به اینکه یک مرتبه بچه های سازمان می بینند، آقای که تا آلان می گفته؛ امپریالیست و فلان و حتی اینکه کف و دست می زدند سر اینکه برج های دوقلو رفت به هوا (انفجار برج های دو قلو در آمریکا در 11 سپتامبر 2001) تا جایی که آقای رجوی داد زد و گفت: اینکه اسلام ارتجاعی اش بوده، این کار را کرد. حالا ببینید اسلام انقلابی اش چکار می کند و ببینید چه پتانسیلی در درون شما هست که هنوز محبوس است و آزاد نشده است.
ناگفته هائی از قلعه ای به نام اشرف
با فرصت طلبی گفتند زمان جنگ است و ما نمی توانیم بچه نگه داریم و به این ترتیب با یک شانتاژ دیگر، بچه ها را هم از خانواده ها جدا کردند و به این ترتیب یک طرح خائنانه ای بود که به این صورت انجام گرفت و حتی خودشان گفتند این بهانه خوبی است تا از دست بچه ها خلاص شویم. و بحث تا اینجا پیش رفت و مطرح شد. و به این ترتیب بچه ها را هم از خانواده ها جدا کردند و هدف شان این بود که افراد به صورت هر چه تمام وقت تر و حرفه ای تر بمانند و مسعود در اوج شیادی محاسبه کرده بود در شرایطی که بچه ها باشند چه انرژی کلانی توسط این بچه ها گرفته می شود.
نامه بنیاد خانواده سحر به نایب رئیس پارلمان اروپا
دیدار شما و هیئت همراه از پادگان اشرف در عراق به دلیل اینکه صرفا یک طرفه و بدون حضور نماینده ای از منتقدین و مخالفین و جداشدگان سازمان مجاهدین خلق انجام گرفت تنها به ابزار تبلیغاتی در دست فرقه برای مغزشویی بیشتر افراد گرفتار در آن تبدیل گشت. فرقه ها به شدت نیازمند کسب مشروعیت برای اعمال غیر انسانی خود هستند و در همین رابطه تلاش میکنند تا از افراد خوش نام برای کسب آبرو برای خویش استفاده کنند. انتظار ما از سیاستمداران اروپایی این بود که قدری سنجیده تر و منصفانه تر عمل می نمودند.
پادگان مریم رجوی از بیرون و از درون
پادگان مریم در حاشیه پاریس طی 27 سال گذشته بعنوان ستاد فرماندهی مجاهدین خلق عمل نموده و هم اکنون بمثابه قلعه ای محصور از منظر بیرونی و آزمایشگاهی برای ربات سازی در درون تشکیلات عمل می نماید. بنابراین این مقر طی پنج سال اقامت مسعود رجوی در فرانسه و همچنین طی 17 سال حضور وی تحت حاکمیت صدام حسین در عراق و حتی بعد از ناپدید شدن او نقش حیاتی در خط نظامی و فرقه ای مجاهدین ایفا نموده است.
مصاحبه با خانم بتول سلطانی – قسمت سوم
من خیلی انگیزه داشتم که در این مسیر کمکی کرده باشم چون می دیدم در سازمان هنوز که هنوز است به چه شیوه هایی حتی با فریب کاری و سوء استفاده از روابط عاطفی، جوانان این مملکت را به دام می اندازند و می برند ناخواسته راه ها و پل های پشت سرشان را خراب می کنند و اگر کسی هم بخواهد از اینها جدا بشود، آینده سوزش می کنند که آینده ای نداشته باشد و این فرد مجبور بشود تا آخر عمرش را در سازمان بماند.
مصاحبه با خانم بتول سلطانی – قسمت دوم
مسعود رجوی می خواست بفهمد من چرا ناراحت هستم و می خواست بداند مشکلم چیست. من آن موقع درد بی درمانم را نمی گفتم. خیلی ناراحت بودم و خیلی از چیزهای سازمان برای من سوال شده بود که احساس می کردم همه زندگی ام را باخته ام. زندگی ام را تلف کرده ام و ما به دنبال هیچ و پوچ هستیم و حتی می دیدم که او به اصولی که خودش دارد هم پایبند نیست. مثلا ما آن موقع ها خیلی داعیه ضد امپریالیستی داشتیم، در حالی که من می دیدم چگونه در قرارگاه اشرف برای آمریکایی ها فرش قرمز می انداختند
مصاحبه با خانم بتول سلطانی – قسمت اول
بتول سلطانی، زنی که اکنون پس از گذشت بیش از دو دهه اسارت در فرقه آزاد شده، زمانی که پدرش فراق او را تاب نیاورده به دیار باقی شتافته، مادرش اندوه رفتن شوی را با فراق دلبندش تا اکنون آمده، تاب آورده، اما اکنون… این آمده در یک دور تسلسل پای در جای پای مادر و چشم به راه انتظار فرزندان گمشده اش در غربت اروپا، بایستی همه آن سال های انتظار و اندوه و فراق مادرانه را تا وصال دیگری تجربه و تاب بیاورد.
هیاهوی سازمان یافته مجاهدین
سازمان مجاهدین خلق قطعا ایرانی نیست، چون رهبری آن ایران و مردم آنرا به بیگانگان فروخت. این سازمان تنها تا زمانی که صدام بر اریکه قدرت بود عراقی و حتی بخشی از ارتش صدام حسین محسوب می شد، و حالا باید به فکر جایی برای گذران دوران بازنشستگی و نهایتا مرگ خویش باشد.
دروغ و تزویر اساس و بنیاد مجاهدین
آقای حمید سیاه منصوری عضو جدا شده سازمان مجاهدین خلق که توانسته است خود را از پادگان اشرف در عراق رها کرده و بعد از سپری کردن مدت طولانی در عراق به خارج از کشور برود در زمان اقامت خود در بغداد زندگی نامه خود را به صورت نامه ای (به فارسی و به انگلیسی) به بنیاد خانواده سحر داد که حال که وی به مکان امنی رسیده است در زیر از نظرتان میگذرد