آه مادران چشم انتظار گریبانتان را خواهد گرفت

در عصر ارتباطات و اینترنت، در شرایطی که انسانها مهمترین مسائل و مشکلات ارتباطی را براحتی و بسرعت برق و باد حل و فصل میکنند، در روزگاری که سران فرقه رجوی در رسانه ها و مطبوعات خود شعارهای حقوق بشری، انساندوستی و دفاع از محرومین می دهند و شعارهایشان در مبارزه علیه نقض حقوق بشر گوش فلک را کر میکند و در عین حال خود یکی از شاخص ها و نمونه های بارز نقض حقوق بشر، استثمار و برده داری می باشند. به بند کشیدن انسانها، محروم نمودنشان از ابتدایی ترین حق خود، شستشوی مغزی و دشمن سازی های پوشالی و کینه توزی علیه خانواده هایشان به اصلی ترین و محوری ترین فعالیت ها و اولویت های سازمان مجاهدین تبدیل شده است.

خانواده های همین اسیران در بند تشکیلات رجوی که بنا به ادعای مسعود رجوی قرار بود با ارتباط گسترده با آنها به نیروی اصلی آنها تبدیل شوند به دشمن اصلی فرقه رجوی تبدیل شده و تمام شعارهای آزادی خواهی و دفاع از خلق در زنجیر و دموکراسی خواهی از اذهان علیلشان حذف شده و توانشان صرفا در حد به بند کشیدن افراد خود و محروم نمودنشان از ارتباط با خانواده میباشد.
در ادامه به مواردی مصداقی از لگد مال نمودن احساس و عاطفه مادران و خواهران و همسران افراد گرفتار در فرقه و نمونه هایی از این قبیل اشاره خواهیم کرد .

در سال 82 خانواده ای متشکل از پدر و مادر و برادر یکی از افراد داخل تشکیلات بعد از حدود 15 سال دوری از فرزندشان به دیدارش آمده بودند، در آن دوران سازمان خانواده هایی را که خودشان بطور مستقل از طریق مرز برای ملاقات اقدام نموده بودند، به داخل پادگان اشرف دعوت می کرد و با مستقر نمودن در منطقه ای بنام اسکان از آنها به گرمی ( البته مصنوعی و با قصد سوءاستفاده ) استقبال میکرد .

این خانواده به مدت 3 روز در داخل اشرف بودند که همواره تحت کنترل شدید یک زن و یک مرد از افسران اطلاعات امنیت سازمان بودند و برای جلوگیری از ارتباط عاطفی با فرزندشان بیشتر اوقات را به دیدار از قبرستان، موزه و مسجد و پارک گذراندند و تقریبا کمترین زمان را به دیدار و گفتگو با فرزندشان آنهم تحت کنترل شدید اختصاص دادند. اما بعد از 3 روز هنگام خداحافظی مادر به فرزندش میگوید هرچقدر که طلا داشتم و مقداری پول با پدرت بود را سازمان از ما گرفت و گفتند میخواهند برای انتقال شما به اروپا هزینه کنند و انشاالله بزودی به اروپا میروی و بعد میتوانی به ایران بیایی! این خبر بشدت فرزند را عصبانی نمود و از آن پس به دروغ های سازمان پی برد و خانواده نا امید و بدون اینکه از دیدار فرزندشان عطش درون شان فروکش کرده باشد مورد اخاذی و فریب قرار گرفته و به ایران بازگشتند.

معصومه دهقانی عصمت آبادی مادر محمد زارع زاده بغداد آبادی
معصومه دهقانی عصمت آبادی مادر محمد زارع زاده بغداد آبادی

در مورد دیگر خانواده هایی از چند استان از جمله مازندران در قالب کاروان های جمعی با اتوبوس به جلوی درب قرارگاه آمدند، سازمان بعد از دریافت خبر بلافاصله آماده باش اعلام کرد و به افرادی که خانواده هایشان به درب اشرف مراجعه و اسامی فرزندانشان را داده بودند آماده باش داد و اعلام کرد شما در حال حاضر در جنگ مستقیم و رو در رو با پاسداران رژیم ایران قرار گرفته اید و اگر کم بیاورید بدانید از جنس آنها هستید و مغلوب رژیم شده اید .

افرادیکه ملاقات داشتند را در سالنی جمع کردند و در جلسه توجیهی آنها را برای جنگ با خواهران و مادران و همسران خود تحت عنوان مزدوران وزارت اطلاعات آماده کردند.
در بین این خانواده ها خانمی که همسرش ارتشی بوده و در جنگ عراق – ایران به اسارت عراقی ها در آمده بود و بعد از 9 سال اسارت فریب تبلیغات مجاهدین را خورده بود و تا آنموقع حدود 14 سال نیز در داخل مجاهدین بود جمعا بعد از 23 سال با تحمل این مشکلات به دیدار همسرش آمده بود. این خانم مثل ابر بهار میگریست و خود را به زمین و زمان میکوبید و شوهرش را احمد احمد صدا میزد… احمد منم من همسرت ، 23 سال است تو را ندیده ام، تو رو خدا فقط بیا برای لحظه ای صورتت رو ببینم، من که گناهی نکرده ام چرا نمی آیی ببینمت؟ این از خدا بی خبرها چرا بین زن و شوهر فاصله می اندازند ، چون فرقه ها حیاتشان را در قطع ارتباطات عاطفی نیروها با خانواده هایشان میبینند. و تقریبا آه و فریاد این خانم دلسوخته ، همه حضار و خانواده ها و حتی برخی از افراد سازمان را حسابی منقلب کرده بود.

و در نهایت زمان ملاقات آنهم درب ورودی قرار گاه اشرف در داخل محدوده سیم خاردار به پایان رسید و خانواده ها عمدتا نا امید و مایوس بدون ملاقات به سمت ایران بازگشتند .

ساعاتی بعد در یکانها اعلام نشست شد و در همین رابطه برای نیروهایشان نشست گذاشتند تا تست کنند که تاثیرات مثبت و منفی این ملاقات و بهتر است بگوییم این درگیری چه بوده است. موضوع همسر احمد مورد بحث قرار گرفت و مسئول نشست او را مزدور وزارت اطلاعات و رژیم ایران خطاب کرد و احمد را قهرمان مبارز و گوهر بی بدیل انقلاب مریم که چه جسورانه در مقابل این مزدور ایستادگی کرد و تسلیم عواطف نشد و حاضر نشد ملاقات کند! در آن لحظه احمد در کنار من نشسته و تمام ارکان بدنش میلرزید. من که احمد را از سالها قبل میشناختم و تقریبا هم محفلی و دوست قدیمی بودیم آرام سوال کردم که احمد چرا؟ تو خودت حاضر نشدی ملاقات کنی؟ من همسرت را جلوی قرارگاه دیدم که فریاد میزد چرا نرفتی ببینیش ؟

گفت فلانی تو که مرا میشناسی، این ها مزخرف میگویند من از عمل خودم در این سالیان چنان پشیمانم که هر چقدر فکر کردم دیدم پاهایم مقاومت ندارند که بدنم را در مقابل این زن بی گناه سرپا نگهدارند و تو فکر میکنی در مقابل همسرم بایستم و چه بگویم؟ من که نابود شدم دیگر نمی خواستم مجددا آنها را امیدوار کنم . و بعدا در گوشه ای احمد را دیدم و لحظاتی با هم مخفیانه اشک ریختیم و این نمونه ای از پایبندی سازمان به حقوق بشر و عاطفه انسانی ست!

مادر علی عسگر جعفر پور از استان لرستان که به همراه همسرش چندین بار به درب قرار گاه اشرف مراجعه نموده بودند بارها خود را به سیم خاردار پادگان می چسباند و فرزندش را صدا میزد، با لهجه شیرین محلی گریه میکرد و مویه میخواند و حسرت دیدار با پسرش را به شعرهای محلی میخواند. در این حین گله ای از نیروهای چماقدار سازمان برای مقابله با خانواده ها به نزدیک سیم خاردار آمدند و یکی از آنها از آشناهای خانواده جعفرپور بود. مادر که از فرط خوشحالی در پوست خودش نمیگنجید او را صدا زد و گفت عزیزم برو علی عسگر جعفرپور رو بیار بگو پدر و مادرت اینجا منتظر دیدن تو هستند. آن فرد با شنیدن این پیام سنگی را برداشت و با تمام قدرت به سمت مادر علی عسگر پرتاب کرد و این مادر دلسوخته و چشم انتظار را مورد هدف سنگ قرار داد. پایبندی و دفاع جانانه سازمان از حقوق بشر و عاطفه خانوادگی !!!

خانواده علی عسگر جعفرپور
مادر علی عسگر جعفر پور

مادر اسکندر ارجمندی که سفرهایش به عراق و فریادهایش در اطراف و اکناف قرارگاه اشرف خود داستانی غم انگیز است که حقیقتا دل هر انسانی را به درد می آورد . و البته خوشبختانه آه این مادر اثر گذار بود و موجب رهایی فرزندش از فرقه رجوی گردید .

مادر آق آتابای که بعد از سالیان در حسرت دیدار فرزندش جان سپرد خود مصداقی از خیانت رجوی در حق خانواده هاست .

مادر اسکندر ارجمندی
مادر اسکندر ارجمندی

مادر احمد عبدی، فریدون ندایی، حمید فر و خانم بهشتی، خواهران سعید ربیعی، خواهر راضیه حسنوند و رحمان محمدیان، فریدون پرورش و همسر و دختر رحیم کیوکان، خواهر هوشنگ گودرزی و مادر برات ربیعی، اردشیر صحت، کیومرث صحبت زاده، حافظ نصرتی، همسر علی ابراهیمی و…. ، دختران نورمراد کله جویی که همین ایام در حسرت دیدار دخترانش جان به جان آفرین تقدیم کرد و از همه مهمتر و فداکار تر که گمان کنم صدها بار فریادش را به عرش فلک هم رساند خانم ثریا عبدالهی مادر امیر اصلان حسن زاده که نامردمان و قاتلان عاطفه و احساس در تشکیلات رجوی فرزندش را به اجبار وادار کردند در مقابل این همه فداکاری و دلسوختگی مادرش موضعگیری کند و او را ناخواسته رو در روی مادرش قرار دادند !!!

خانم عبدالهی مادر امیراصلان حسن زاده
خانم عبدالهی مادر امیراصلان حسن زاده

دعای مادر حتی از دعای پیغمبر خاتم موثرتر است. حال با این اوصاف که همه این نمونه ها فقط مشتی از خروار بود باز هم فکر میکنید فرقه رجوی و سران جنایتکار این تشکیلات از آه این مادران در امان خواهند بود؟
خطاب به سران تشکیلات رجوی تاکید میکنم همواره کابوس وار منتظر انتقام آه مادران باشید و این سیل در حال خروش است و گاهی بسان آتش زیر خاکستر عمل میکند و یقینا سرود ختم عمر تشکیلات پوشالی تان را همین مادران خواهند خواند و فرزندان رها شده خویش را در آغوش خواهند کشید و از آه این مادران در امان نخواهید بود .

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا