گریز از دایره بسته
نامه خانم نازیلانصیری به نامزدش آقای محمد رضا کاظم پور که در دام بازی پنهان، نامحسوس و فریبکارانه دارودسته رجوی غلطید. مدتهاست بر اثر اعمال محدودیت های همه جانبه دارودسته رجوی، از کانون گرم خانواده و نامزد چشم انتظار و مضطرب خویش جدا افتاده است، نمونه ای از احساسات فروخورده انسانی ست که با تکیه بر تمام احسات، رنج ها، دریغ ها، آرزوها و حسرت های طبیعی سعی دارد به نوعی پیامی پر احساس و ژرف را به کسی که بشدت دوستش دارد، برساند
نامه جمعی از خانواده های اعضاء در بند فرقه رجوی به مجامع بین المللی
ما جمعی از خانواده های نگران ایرانی که در پی فریب کاری های رهبران فرقه رجوی، فرزندانمان بر خلاف میل شان اسیرو زندانی این فرقه در قرارگاه اشرف واقع در عراق شده اند، خواستاریم تا با توجه به تقاضاهایمان زمینه آزادی هر چه زودتر آن ها فراهم گردد:
محدودیت همه جانبه در قرارگاه اشرف
خانم فاطمه امیری در نامه خویش از اینکه برادرش آقای علیرضا امیری فرد مستقر در قرارگاه اشرف از سوی رهبران فاشیست فرقه رجوی وادار شده است تا پس از سالها بی خبری محض از خانواده خویش و عدم امکان کوچکترین ارتباط با دنیای خارج از قرارگاه اشرف اخیرا در واکنش به نامه های او که در سایت انجمن نجات انتشار یافته است، در سخنانی کوتاه و دو دقیقه ای در تلویزیون وابسته به فرقه، شتابزده و غیر معقول به انکار نامه های خواهرش بپردازد، سخت متحیر است
قلم چقدر در نوشتن عاجز است
سلامی به گرمی نفس های پدر و مادر برای شما دو برادر عزیز که ترک دیار و خانواده کرده اید. احمد و امین عزیزم امیدوارم در هر کجا که هستید در زیر سایه لطف خداوند باشید. برای تو احمدم صحبت ها و درد دلهای بسیاری داشتم ولی اکنون هرچقدر که می خواهم برایت درد دل کنم و بر روی این کاغذ که حکایت از دوری ما دارد بنویسم، میبینم که قلم چقدر در نوشتن عاجز است
ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست
با سلام. سلامی چو بوی خوش آشنا، برای تو می نویسم. برای عزیز رفته از دست، ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست. با سلام خدمت برادر کوچکم علیرضا امیدوارم که حالت خوب و در زیر سایه خداوند شاد و سلامت بوده باشی. همانطور که می دانی روزهای آخر سال است و ما به استقبال بهار می رویم بهاری که با خود طراوت و سر سبزی به ارمغان می آورد. امیدوارم که سال جدید، سال سرنوشت سازی برای تو باشد ما همگی موقع تحویل سال دور سفره هفت سین جمع می شویم و برای تو دعا می کنیم امیدوارم که این آخرین سالی باشد که تو از ما دوری.
اینجا لحظه ها و ثانیه ها را می شماریم
اسماعیل جان امیدوارم که حالت خوب باشد که می دانم از نظر روحی و عاطفی اینطور نیست. ما که همه اینجا دلتنگ دوریت هستیم و لحظه ها و ثانیه ها را می شماریم تا ذره ای شجاعت در تو ریشه دواند تا شهامت پیدا کنی و ایران زیبا و خانواده ات را به اسارت ترجیح دهی. اسماعیل عزیز اینجا همه، مشتاق دیدار دوباره ات هستیم، هنوز کسانی هستند که انتظارت را می کشند و در خلوت خود با خاطرات تو همه چیز را زنده می کنند. می دانی که مادر پیر و رنجورمان را می گویم اشک چشمانش خشک شده، من برادرت مرتضی از تو ملتمسانه تقاضا دارم که مانند گذشته ها که همیشه شهامت تو را در دل تحسین می کردم شجاعت به خرج دهی و برای برگشتن به وطن و رسیدن به آغوش گرم مادر و خانواده ات برای خود قدمی برداری
بر فراز معبد عشق
هر تفکر و عملی برای تلاشی عشق بین دو انسان و نفی و طرد دوست داشتن به هر توجیهی و تفسیری بیهوده و رفتاری غیر انسانی ست. زیرا راز زندگی و زیستن، پیوند قلبهاست و بی آن آدمی جسمی لش و بیروح است. وقتی که رهبران فرقه رجوی آقای اکبر خسروی نامزد خانم لیلا صمدی را بعد از هفده سال دوری و بیخبری محض در تنگنا قرار می دهند و او را وادار می کنند تا در مقاله ای که انتساب آن به وی نیز مورد تردید است و در سایت وابسته به فرقه انتشار یافته است، از طرد و انکار عشق و دوست داشتن سخن گوید و نکاتی را مطرح کند که با واقعیات در تضادی آشکار است. باید در ماهیت تفکر و مناسبات درونی فرقه رجوی شک و تردید نمود. زیرا رهبران فرقه رجوی امکان یک تماس تلفنی را از آقای خسروی بعد از هفده سال بی خبری ایشان از خانواده و نامزدش نیز دریغ می کنند.
در انتظار رهائی فرزند
محمد رضا به علت مخالفت پدرش با ازدواج در حالتی از ناامیدی طعمه صیادان فاشیست و بیرحم فرقه رجوی می شود. صیادان تبهکار رجوی با شناختی که ازسادگی و ناکامی او در رسیدن به رویاهایش به دست می آورند با استفاده از زنان قرارگاه اشرف و برخورد مستمر و سیستماتیک، عواطف او را تحت تاثیر قرار داده و تصویری دروغین از مناسبات حاکم بر قرارگاه اشرف را برای محمد رضا به تصویر می کشند و بدینگونه علیرغم مخالفت شدید پدر، مادر و خواهرش او را وادارمی کنند که به دارودسته تروریست و تبهکار رجوی به پیوندد
محرومیت از یک ارتباط ساده
دومین نامه خانم لیلا صمدی نامزد آقای اکبر خسروی فرد مستقر در قرارگاه اشرف اشاره صریحی به ذهن بیمار و زشت سردمداران دارودسته تروریست رجوی است. رهبری فرقه رجوی امکان پاسخ به اولین نامه خانم لیلا صمدی و یا حداقل یک تماس تلفنی چند دقیقه ای را به اکبر خسروی نداد. دومین نامه خانم لیلا صمدی بیانگر اوج حماقت مسئولین قرارگاه اشرف و سردی آزار دهنده حاکم برمناسبات درونی تشکیلات رجوی ست. خانم صمدی بر اساس احساس انسانی ناب و در چارچوب فکری خویش که زائیده زیست در فضای دنیای مدرن، شرایط آزاد و روابطی نرمال است، به درستی حیرت و شگفتی خویش را از مناسبات محدود کننده، بسته و ناهنجاری طرح می کند
دیدار با تو بعد از سالها، تجربه ای متفاوت و دور از انتظار
امیدوارم خوب، سلامت و سرحال باشی. در آستانه محرم قرار داریم، محرم سال قبل برای من کاملاً متفاوت بود، سعادت زیارت در نجف و کربلا و البته دیدار استثنایی با تو بعد از سالها، تجربه ای متفاوت و دور از انتظار، شاید زیارت امامان مدفون در عراق برایم خیلی دور از دسترس نمی نمود ولی دیدار دوباره تو مسئله ای بود که دیگر حتی به آن فکر هم نمی کردم اما خواست خداوند مهربان چیز دیگری بود و در آن شرایط سخت و دشوار موفق به دیدار هم شدیم، اما گاهی آرزو می کنم ایکاش ندیده بودمت چون نبودنت، ندیدنت و… داشت به عادت تبدیل می شد اما بعد از ان دیدار ذهنم بسیار بسیار زیاد مشغول توست حتی بیش از زمان بودنت اما نمی دانم چه شد که ارتباطها قطع شد، ایمیل تو غیر فعال شده من از طریق سایت سازمان و سایت شهر اشرف سعی به برقراری ارتباط داشتم که جوابی نیامد
یک تصمیم شجاعانه
خانم فاطمه امیری در نامه ای که خطاب به برادرش آقای علیرضا امیری فرد مستقر در قرارگاه اشرف نوشته از او می خواهد تا تصمیم شجاعانه بگیرد و خود را از جهنم تشکیلات رجوی نجات دهد. او می نویسد:” می دانم که تو هم دل تنگ ما و ایران هستی. امیدوار باش و شجاع باش و شجاعانه تصمیم بگیر و خود را نجات بده. برادرم آنچه مهم است این است که به جز ماندن در آن جهنم (قرارگاه اشرف) هر تصمیمی بگیری مطمئنا بهترین تصمیم خواهد بود و این را هم می دانم که هر کس اقدام به جدایی از سازمان کند چه بلایی پیش روی اوست.” خانم امیری در نامه خویش با توجه به آگاهی و شناختی که از مناسبات غیر انسانی و غیر دموکراتیک قرارگاه اشرف در ملاقات با جداشدگان فرقه که به میهن بازگشته اند، به دست آورده است، روایتی تلخ و سیاه از مکانی (قرارگاه اشرف) که گویی نقطه ثقل همه زشتی های دنیاست را مطرح می کند
دریغ ها و آرزوها
خانواده آقای اکبر خسروی فرد مستقر در قرارگاه اشرف در نامه ای که برای وی نوشته اند از آرزوها و رویاهایشان و نیز دریغ ها و دغدغه هایشان سخن گفته اند و از اینکه بنا به اعمال محدودیت های غیراخلاقی از سوی دارو دسته رجوی طی سالیان دراز از دیدار و یا کوچکترین تماس با اکبر محروم مانده اند، شدیدا ناراحتی خویش را بیان می کنند. خانواده آقای اکبر خسروی با در هم ریختن قواعد نامتعارف و حاکم بر افکار زشت سردمداران فرقه تروریستی رجوی و بیان واقعیات زندگی خود و جامعه ای که در آن زندگی می کنند نکات تکاندهنده ای را مطرح میکنند که آدمی را به تاملی ژرف فرو میبرد و نه تنها مخاطب را از دنیای واقعی دور نمیکند بلکه چشمانش را بر واقعیت هایی باز میکند که در شرایط حاکم بر قرارگاه اشرف و مناسبات تشکیلات رجوی شاید بیتوجه از کنارشان بگذرد.