دریغ ها و آرزوها

دریغ ها و آرزوها
خانواده آقای اکبر خسروی فرد مستقر در قرارگاه اشرف در نامه ای که برای وی نوشته اند از آرزوها و رویاهایشان و نیز دریغ ها و دغدغه هایشان سخن گفته اند و از اینکه بنا به اعمال محدودیت های غیراخلاقی از سوی دارو دسته رجوی طی سالیان دراز از دیدار و یا کوچکترین تماس با اکبر محروم مانده اند ، شدیدا ناراحتی خویش را بیان می کنند. خانواده آقای اکبر خسروی با در هم ريختن قواعد نامتعارف و حاکم بر افکار زشت سردمداران فرقه تروریستی رجوی و بیان واقعیات زندگی خود و جامعه ای که در آن زندگی می کنند نکات تکاندهنده ای را مطرح می‌کنند که آدمی را به تاملی ژرف‌ فرو می‌برد و نه تنها مخاطب را از دنيای واقعی دور نمی‌کند بلکه چشمانش‏ را بر واقعيت‌ هايی باز می‌کند که در شرایط حاکم بر قرارگاه اشرف و مناسبات تشکیلات رجوی شايد بی‌توجه از کنارشان بگذرد. آنجا که یکی از برادران وی می گوید : برادر عزیزم این نامه را برایت می نویسیم و امید آن را داریم که لااقل این به اصطلاح طرفداران حق و حقیقت و ناجیان مردم ایران این حق را نه برای تمام مردم ایران بلکه فقط برای تو قائل شوند و اجازه دهند که این نامه به دستت برسد و حداقل از اوضاع خانواده ات خبردار شوی و بدانی که واقعیت آنگونه که تو فکر می کنی نیست. اگر حقی برای کسی قائل می شوی ذره ای از این حق را برای پدر و مادرت قائل شو و با خانواده ات لااقل یک تماس تلفنی داشته باش و نگذار تنها آرزوی پدر و مادر پیرمان در دلشان باقی بماند.
این رنجنامه در حقیقت اشاره و حکایت روان و صریحی است از ستمی که فرقه تروریست رجوی بر خانواده آقای خسروی روا داشته و احساسات پاک خانواده را له کرده و به سخره گرفته است.
نامه اعضای خانواده آقای خسروی در عین اینکه ساده و روشن نوشته شده است، اما آگاهی‌های سودمند و باريک‌بينانه‌ای از ماهیت فاشیستی و ضد انسانی سردمداران فرقه رجوی و پس‌زمينه‌های ضد دموکراتیک تشکیلات مذکور به دست داده است.
آرزوی قلبی همه فعالان انجمن نجات و خانواده های عضو این است که هر چه زودتر آقای اکبر خسروی به همراه تمامی افراد تحت اسارت در زندان موسوم به اشرف ، رهائی یافته و به آغوش گرم خانواده هایشان باز گردند.

 آرش رضائی
مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی
23/10/1385

متن نامه خانواده آقای اکبر خسروی

با نام و یادخداوند بخشاینده و مهربان
با عرض گرم ترین سلامها خدمت برادر عزیز و گرامیمان اکبر جان نمی دانی چقدر دلمان برایت تنگ شده است و تک تک برادرها و خواهرانت دلشان می خواهد هر چند برای لحظه ای تو را در آغوش گرفته و صورت مهربانت را غرق در بوسه کنند. برادر جان این نامه را برایت می نویسیم تا بتوانی هرچند بسیار کم از احوالات خانواده ات و ما نیز از احوالات تو با خبر شویم. برادر جان نمی دانی که در طول این سالها که هر یک سالش یک عمر بوده است ما چه کشیده ایم و هزاران بار سخت تر از ما برای پدر و مادر مان این سالها غیر قابل تحمل و طاقت فرسا بوده واقعا حالا که ما کمی بزرگ شده و تا حدودی می دانیم چه در اطرافمان می گذرد نمی دانیم چرا و به چه دلیل خانواده را در آن شرایط سخت تنها گذاشتی و رفتی. می دانیم در نامه ای که نوشته بودی علت را شرایط سخت زندگی و تنگ دستی نوشته بودی ولی آیا خودت به وجدانت رجوع کن و قضاوت کن که به حرفها و قولهایی که در نامه داده بودی واقعاً عمل کردی. پدری نابینا و مادری مریض با شش خواهر و برادر کوچک با آن شرایط سخت و غیر قابل تحمل که تو به عنوان بزرگ خانواده باید سرمشق و سنگ صبور آنها می شدی تنها گذاشتی ولی برادر جان به هر صورت شاید تو نیز دلیلی برای خودت داشته ای ولی امیدوارم که لااقل بعد از این 15 سال دوری از خانواده حقایق را فهمیده باشی.
اکبر جان در هر صورت بعد از این 15 سال این چندمین نامه ای است که برایت می نویسیم و می دانیم که هیچکدام از این نامه ها بدستت نرسیده است و ما در این مدت چشم انتظار این هستیم که لااقل تلفن به صدا درآید و صدای تو را هر چند برای لحظه ای بشنویم و برای پدر و مادرم فکر می کنم که این تنها آرزویشان باشد. ضمنا نامه هایی که برایمان نوشته بودی بدستمان رسید و هر بار متقابلاً نامه ای برایت نوشتیم و حتی عکس بچه ها را هم برایت فرستادیم ولی نمی دانیم که بدستت رسید یا نه ، راستی وقتی سعید برگشت ما پیش خود فکر کردیم این چطور ایده و حرفی است که افراد را در این بدترین شرایط جذب افکار و آرمانهای خود می کنند و همین سرکردگان با بیان افکار خود چقدر زود به اهداف خود پشت می کنند. نمی خواهیم زیاد وارد چنین مسائلی شویم فقط این موارد را گفتم که بدانی خانواده ات در طول این مدت سختی های زیادی را متحمل شده اند ولی هیچ چیز برای ما و پدر و مادرمان سخت تر از این نیست که می بینیم سعید در طول این یک سال و اندی صاحب زندگی شده ، به خصوص مادرم که وقتی فرزند سعید به دنیا آمد حالا یک روز دوری از تو نه یک سال بلکه هزاران سال برایش می گذرد. برادر جان آیا واقعاً این توقع زیادی است که پدر و مادری در آخرین سالهای عمرشان در حسرت دیدن و حتی شنیدن صدای فــرزند دلبندشان باشند خدا شاهد است وقتی که مادر نماز می خواند تنها آرزویی که از خدا دارد دیدن تو و حتی برای لحظه ای شنیدن صدای تو بعد از این سالها می باشد و از این می ترسد که اجل مهلت ندهد و در آرزوی دیدن تو بماند.
برادر عزیزم این نامه را برایت می نویسیم و امید آن را داریم که لااقل این به اصطلاح طرفداران حق و حقیقت و ناجیان مردم ایران این حق را نه برای تمام مردم ایران بلکه فقط برای تو قائل شوند و اجازه دهند که این نامه به دستت برسد و حداقل از اوضاع خانواده ات خبردار شوی و بدانی که آنگونه که تو فکر می کنی واقعاً نیست و اگر حقی را برای کسی قائل می شوی ذره ای از این حق را برای پدر و مادرت قائل شو و با خانواده ات لااقل یک تماس تلفنی داشته باش و نگذار تنها آرزوی پدر و مادر پیرمان در دلش باقی بماند. اکبر جان به خاطر خداوند و به خاطر رنجهایی که پدر و مادرمان در این سالها کشیده اند تصمیم قاطع بگیر و چشمهایت را بر روی حقیقت باز کن.
در آخر نامه تو را به حقیقت واقعی خداوند بزرگ و مهربان می سپاریم و امیدواریم که خداوند نگهدار تو باشد در پایین نامه هم شماره تلفن منزل را برایت می نویسیم. مواظب خودت باش.
از طرف خانواده و پدر و مادرت
خسروی
رونوشت به ریاست محترم :
کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران
کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر ژنو
انجمن نجات آذربایجان غربی

لینک به متن اصلی نامه

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا