سرگذشت تلخ محمد رئیسوند و خانواده‌اش

روایتی از داغ جنگ، فریب فرقه و فراق مادری

در میانه شعله‌های جنگ تحمیلی، نام بسیاری از دلاوران ایرانی با حروفی از غیرت و مقاومت در حافظه تاریخی این سرزمین حک شد. یکی از این نام‌ها، محمد رئیسوند بود؛ جوانی از دیار لرستان که در روزهایی که مزدوران بعثی و عوامل سازمان تروریستی مجاهدین خلق، به خاک ایران یورش می‌بردند، مردانه سینه سپر کرد و از وطن دفاع نمود. اما آنچه سرنوشت برای او رقم زد، تراژدی‌ بود فراتر از گلوله و خاکریز.

سال‌ها پس از پایان جنگ، در شرایطی که خانواده‌اش در آرامش و بی‌خبری از او به سر می‌بردند، خبرهایی تلخ از قرارگاه اشرف و تشکیلات فرقه رجوی به گوش رسید. محمد رئیسوند که روزی با شجاعت به دشمنان این ملت نه گفته بود، این بار در دام همان دشمنان و با فریب‌های روانی و تبلیغاتی پیچیده، به درون تارهای عنکبوتی فرقه رجوی کشیده شده بود.

اما دردناک‌تر از این، فصل بعدی این روایت است. فرقه رجوی که همواره از روش‌های غیرانسانی برای جذب نیرو و گسترش نفوذ استفاده می‌کند، این بار از پیوندهای خانوادگی به‌عنوان ابزار بهره‌برداری بهره برد. با ترفندی حساب‌شده، با نام محمد، با خواهر جوان او به نام فاطمه تماس گرفتند و با وعده دیدار و تجدید خاطره، فریبش دادند؛ فاطمه ندانسته طعمه تشکیلات عنکبوتی فرقه قرار گرفت. او با امید دیدار برادر، همراه با مادر رنج‌کشیده‌اش زهرا کعب فلاحیه و دایی‌اش، راهی عراق شد؛ غافل از آن‌که این سفر، بلیت بی‌بازگشت به سوی اسارت روح و جسم خواهد بود.

فرقه رجوی با توهین و تهدید، مادر و دایی را از قرارگاه اخراج کرد اما دختر جوان را، با این ادعا که “بالغ است و خود تصمیم گرفته بماند”، نزد خود نگاه داشت. این اقدام، ربایش آشکار یک انسان در پوشش فریب و سوءاستفاده از عواطف خانوادگی بود. زهرا کعب فلاحیه، مادری که با هزار امید راهی دیاری غریب شده بود، با چشمانی اشک‌بار و دلی شکسته بازگشت. او نه تنها فرزند پسرش را در بند دید، که دخترش را نیز در حصار افکار پوسیده و مناسبات ضدانسانی فرقه رجوی از دست داد.

سال‌هاست این مادر چشم‌انتظار، مانند صدها مادر دیگر، در سوگ دیدار فرزندانش به‌سر می‌برد؛ در سکوت، با درد و بغضی که هنوز مجال فریاد نیافته. این روایت، تنها یک پرونده از هزاران پرونده جنایت، فریب، و سوءاستفاده روانی و عاطفی فرقه رجوی است که باید در محافل بین‌المللی بازگو و پیگیری شود.

فرقه‌ای که تحت حمایت حکومت صدام، خانواده‌ها را دریده و عشق مادر به فرزند را ابزاری برای اسارت ساخته، امروز با چهره‌ای بزک‌شده در مجامع اروپایی، دم از آزادی و حقوق بشر می‌زند! غافل از آن‌که صدای گریه‌های زهرا و مادران دیگر، روزی از پشت دیوارهای خاکستری اشرف‌ها به گوش جهانیان خواهد رسید.

اکنون وظیفه‌ ماست که با رسانه، قلم و حقیقت، فریاد آن مادران باشیم؛ تا دیگر هیچ مادری، بی‌گور و نشانی از فرزندش، به خاک سرد چشم ندوزد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا