جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
خاطرات محمود هاشمی – قسمت پنجم 07 خرداد 1387

خاطرات محمود هاشمی – قسمت پنجم

شنیده بودم چند نفر از بچه های بلوچ که گفته بودند برمیگردیم، به مرز ایران می برند و می گویند اینجا ایران است می توانید بروید وقتی آنها می روند از پشت تیراندازی می کنند و همه کشته م تنها یک نفر زخمی و توانسته خود را نجات دهد و این خبر را موقعی که در تیف بودیم شنیدیم و حتی آن نفر که فرار کرده بود با بچه های بلوچ در تیف تماس تلفنی برقرار کرده بود. از سر نوشت فریدون و فرشید وچند نفر دیگر که موقع پراکندگی نگه داشته بودن خبری نبود وقتی می پرسیدیم می گفتند که به قرارگاه دیگر منتقل شده اند و احتمالا به سر نوشت بلوچها گرفتار شده اند.

خاطرات محمود هاشمی (قسمت چهارم) 02 خرداد 1387

خاطرات محمود هاشمی (قسمت چهارم)

انجمن نجات – دفتر تبریز- آذربایجان شرقیداخل سازمان:همان هفته اول شروع کلاسهای تاریخچه سازمان بود و اواخر همان هفته عصر بود که گفتند نشست رهبری است و گفته شد لباس های سبز خود را بپوشید. شب به محل بر گزاری نشست سالن اجتماعات رفتیم ( اواخر آبان 81 ) ما را به ترتیب وارد محل […]

خاطرات محمود هاشمی – قسمت چهارم 02 خرداد 1387

خاطرات محمود هاشمی – قسمت چهارم

از آن روز در پذیرش جنب وجوش زیادی دیده می شد و همه چیز به قول معروف بشماره سه شده بود. هر ساعت کلاس و آموزش داشتیم. من در کلاس اید ئولوژی معمولا شرکت نمی کردم و می گفتم اعتقاد ندارم و می دانستم با این کارها بچه ها را شستشوی مغزی میکنند. مثلا در آخر همه صحبت ها ی امام حسین به مسعود ومریم ختم می شد. حتی مورد بسیار مهم در همان نشست شب قدر یک آخوند بنام جلال گنجه ای با چاپلوسی خطاب به مریم کرد گفت: تو کارهایی را انجاه داده ای که حضرت فاطمه نتوانسته انجام بدهد و بعد به مسعود گفت: حتی شما با این کارها دست حضرت علی را از پشت بسته اید واز این جور مزخرفات. به همین خاطر واقعا بدم می امد ودر ماه محرم وقتی که دسته ها عزاداری راه می انداختند سر نوحه ها وصل می شد به مربم مثلا با انقلاب مریم با انقلاب مسعود نهضت حسینی ادامه دارد

خاطرات محمود هاشمی(قسمت سوم) 01 خرداد 1387

خاطرات محمود هاشمی(قسمت سوم)

انجمن نجات – دفتر تبریز- آذربایجان شرقی در قسمت اطلاعاتِ پذیرش بعد نوبت اطلاعات رسید و فردی بود بنام عزت حدود 15 برگ را اوردند و برگ ها را یکی یکی می آوردند از اطلاعات و مشخصات فردی و خانوادگی و تخصص و میزان تحصیلات ، آیا در فامیل فرد ی پاسدار دارید ویا طرفدار […]

خاطرات محمود هاشمی – قسمت سوم 01 خرداد 1387

خاطرات محمود هاشمی – قسمت سوم

یکی از بچه ها بنام بابک که چند ماه از من آمده بود سر تیم من شده بود تا مثلا در انقلاب کمکم کند تا زودتر انقلاب کنم. بغل آشپز خانه نشسته بودیم خواستم نقشه ام را عملی کنم چند فحش به مناسبات و مسئولین دادم، بابک از پشت سیلی محکمی به گوش من زد و به داخل انبار در سالن غذا خوری دوید من هم دنبا لش کردم چند نفر که حاضر بودند مرا گرفتند و نگذاشتند دستم به بابک برسد از طرف دیگر بابک پشت خسرو مسئول صنفی انبار سالن غذا خوری پناه گرفته بود چون نتوانستم به او برسم لباس فرم را پاره کردم وبا زیر پیراهن به طرف آسایشگاه با داد و فریاد حرکت کردم و هدفم جلب توجه مسئولین بود.

خاطرات محمود هاشمی(قسمت دوم ) 31 اردیبهشت 1387

خاطرات محمود هاشمی(قسمت دوم )

دفتر انجمن نجات – تبریز- آذربایجان شرقیرسیدن به عراق:به داخل مرز عراق رسیدیم 2تا افسر عراقی وارد کوپه ما شدند و چیزهائی را به عربی از من خواستند بلافاصله مدارک را نشان دادم 2تا3 دقیقه به عربی حرفهایی می زدند و به صورتم نگاه می کردند فهمیدم که دارند راجع به مشخصات و غیره سئوال […]

خاطرات محمود هاشمی – قسمت دوم 31 اردیبهشت 1387

خاطرات محمود هاشمی – قسمت دوم

با حالتی خاصی به من نگاه کردند بعد با نگاهی معنی دار به همدیگر و دیگر با من بحث نکردند.بعد از غذا حرکت کردیم، احساس کردم دور خودمان می چرخیم از بعضی از خیابان ها 2یا 3 بار عبور کردیم. متوجه شدم که آنها نمی خواهند مسیر را ما تشخیص بدهیم. به یک محلی رسیدیم که در نرده ای بزرگ داشت و روی درب نوشته شده بود به قرارگاه اشرف خوش آمدید. دم در یکی از آنها پیاده شد وبه چند نفر که با لباس خاکی رنگ نظامی کشیک میدادند کارت شناسایی نشان داد وبا اشاره سر به طرف ماشین چیز هایی گفت. آنها یواش یواش به طرف ماشین آمدند ویکی از انها در را باز کرد وبه ماخوش آمد گفت و روبوسی، پشت سر او نفرات بعدی نیز همینطور.

خاطرات محمود هاشمی در سازمان مجاهدین 29 اردیبهشت 1387

خاطرات محمود هاشمی در سازمان مجاهدین

دفتر انجمن نجات- تبریز- آذربایجان شرقی افراد جدا شده از سازمان مجاهدین که در تیف آمریکایی ها اسکان داده شده بودند بعد از مدتها بلاتکلیفی آمریکایی ها به خالی کردن تیف نموده و تمامی افراد جدا شده را بیرون ودر عراق بصورت آواره وسرگردان رها کرده است در این میان تعدادی بصورت رسمی از طریق […]

خاطرات محمود هاشمی – قسمت اول 29 اردیبهشت 1387

خاطرات محمود هاشمی – قسمت اول

بعد از آماده شدن به جلوی شرکت مسافر بری رفتم و برای فردای آن روز بیلط گرفتم. عصر همان روز زن دیگری که خودش را نسرین معرفی می کرد تماس گرفت. آن طور که معلوم بود نگران بود من پشیمان شوم بر نگردم. تاکید می کرد قبل از آمدنم با محمد تماس داشته باشم و می خواست از ظلم و ستم و این جور حرفها بزند که گفتم ببخشید خواهر من سر درد دارم و الان توان حرف زدن را ندارم و تماس مان قطع شد.

همایش ؛ مغز شویی ؛ جنایت علیه بشریت 18 آذر 1386

همایش ؛ مغز شویی ؛ جنایت علیه بشریت

انجمن نجاتهمایش مغز شویی ، جنایت علیه بشریت ، به تاریخ 13/9/86 و با شرکت استادان ، وکلا و تعدادی از دانشجویان در دانشکده حقوق دانشگاه آزاد اسلامی تبریز برگزارشد. دراین همایش ابتدا آقای دکتر صمد عزیزی ریاست دانشکده ضمن خوش آمد گویی به حضار هدف و انگیزه از برگزاری این همایش راعنوان و ابراز […]

همایش انجمن نجات(اعطای امان نامه) 08 آبان 1386

همایش انجمن نجات(اعطای امان نامه)

همایش انجمن نجات(اعطای امان نامه)   درتاریخ 2/8/86 ساعت 16:30همایش انجمن نجات تبریز با هدف تحویل امان نامه های جمهوری اسلامی ایران به اعضاء جداشده از فرقه مجاهدین با حضور 100 نفر از اعضای خانواده های جدا شده ها و اعضاء گرفتار در بند فرقه رجوی در سالن اجتماعات سازمان هلال احمر استان با دعوت […]

همایش انجمن نجات اعطای امان نامه 08 آبان 1386

همایش انجمن نجات اعطای امان نامه

در این جلسه مسئول دفتر انجمن نجات با عرض خیر مقدم، خانواده ها را به ارتباط بیشتر با انجمن نجات فرا خواند. درادامه یکی دیگر از اعضا دفتر انجمن طی سخنانی به عملکرد مجاهدین در ارتباط با اعضای خود و خانواده ها اشاره کرد و افزود موثرترین راه برای نجات افراد در بند درمقر اشرف تلاش خانواده ها با همکاری انجمن نجات میباشد سپس آقای هوشیاررئیس سابق دادگستری و رئیس دادگاه تجدید نظر فعلی استان با تشکر از تلاشهای انجمن نجات مطالبی را درباره گذشت ورافت اسلامی نظام بیان کرده و به خانواده ها در باره دادن امان نامه و عفو جداشدگان از مجاهدین اطمینان قضایی داد در پایان مراسم امان نامه های افراد بازگشتی توسط مقام قضائی اعطا گردید.

blank
blank
blank