نامه خانواده های استان قزوین به رییس جمهور آلبانی
ما خانواده های چشم انتظاراز شما مقامات مسئول و تمام کسانی که مدافع حقوق بشر هستند عاجزانه درخواست داریم که برای رفع موانع ساختگی فرقه اقدام و زمینه ساز خواسته های ما باشید.
خدایا من فقط پدرم را می خواهم
درآن زمان من فقط یک سالم بود. پدرجان یک تابستان یک پائیز، زمستان و بهار کنارم بودی ومرا دیدی. پدرم دقیقا ً چهره ی آن زمان شما یادم نیست مهر ومحبت شمارا که مادرهمیشه از آن تعریف می کند احساس نکردم.وقتی کسی را در قلبت بی اندازه دوست داشته باشی آن هم تورا به همان اندازه دوستت خواهد داشت.پس مطمئن هستم همیشه دوستم داشتید ودارید چون من همیشه قلبم برای دیدن شما لحظه شماری می کند ومی تپد.
درخواست کمک دختری بعد از ۲۹ سال چشم انتظاری
سلام من دختر جعفر شهریاری ندا هستم پدرم در سال 1366 برای ادای دین خود به کشورش، به خدمت مقدس سربازی رفت آن زمان من فقط یک سال ونیم داشتم من پدرم را اصلا ً ندیدم ودر این مدت خودم را با عکسهای پدرم سرگرم می کردم درهمان سال های اول بی خبری از پدرم به ما اعلام کردند که پدرم اسیر شده و در اسارتگاه های عراق بسر می برد بعد از بازگشت اسرا به وطن ما ایران و به آغوش خانواده این امید ما نیز نا امید شد بعد از مدتی به ما اعلام کردند که پدرم در دوران اسارت در اردوگاه های عراق جذب سازمان مجاهدین خلق شده درپی این خبر همه درها به روی من ومادرم بسته شده و متأسفانه هیچ دلیل قانع کننده ای که پدرم در جمع این گروه بوده یا هست وجود ندارد.
اظهارات آقای پوراحمد در گردهمایی خانواده های انجمن نجات استان قزوین
آقای پور احمد پاسخ دادند هرکسی که آزاد شودمحصول کار شماست وفعالیت خانواده در ازبین رفتن اشرف نقش بسزایی داشت درهمین حین آقای اکبرزاده عنوان می کند که مسعود رجوی در نشست سی خرداد 89 علنا ً اعتراف کرد که خانواده ها آمدند دارند گلوی مارا می فشارند وازبچه های ما می خواست که راهکار نشان او دهند که ما چه جوری ازاین مخمصه نجات پیدا میکنیم این خود نشان دهنده نقش خانواده ها در فروپاشی اشرف ومستأصل کردن فرقه رجوی می باشد، ودر ادامه آقای پوراحمد بیان نمودند که خیلی از شماها که به اشرف آمدید برای دیدارعزیزانتان، به شما سنگ پرتاب شد وبه شما مزدور گفته شد اینها همه دستور تشکیلاتی است که به بچه ها می گفتند.
گردهمایی وحضور خانواده ها درانجمن نجات استان قزوین
چهار سال خانواده ها درمقابل درب ها وسیم خاردارها به تحصن نشستند برای ملاقات ودیدار از عزیزانشان ولی سازمان در این چهارسال با تمام قدرت مانع ملاقات شد ونگذاشت که فرزندانمان حتی برای لحظه ای با ما دیدار داشته باشند واین خود نشان دهنده ی ترس فرقه ی رجوی از خانواده می باشد به طور مثال سال 82 بعد از ورود خانواده به داخل اشرف وملاقات با فرزندانمان در همان ماههای نخستین شاهد جداشدن ششصد نفر از اسیران فرقه رجوی اززندان این سازمان بودیم که از طریق تیف آمریکاییها خارج شدند.
ملاقات انجمن نجات با خانواده علیرضا غلامی برمکوهی
من خلیل غلامی، از تاریخ 1361 خبری از فرزندم علیرضا غلامی ندارم سئوال ما بعنوان یک پدرومادر پیراز سران این تشکیلات این است؟ چرا جگرگوشه ام را آزاد نمیکنید؟ فرزندم سی دو سال بطور شبانه روزی در خدمت این تشکیلات بود ومی دانم دراین سالها فرزندم را بادروغ وحیله ونیرنگ ذهن وجسمش را به زنجیر کشیده اید چرا شما بویی از انسانیت نبرده اید؟
زمینه سازی برای قربانی تدریجی نفرات در اسارتگاه لیبرتی
من شاهد یکی از بیماران بسیار بد حال بودم که مسئول بیمارستان، دکتر عمر که بسیار دکتر دلسوزی بود اصرار فراوان بر خروج آن مریض بدحال بنام خانم حسینی داشت که عفونت شدید داخلی وارد خون او شده بود وبدلیل کمبود امکانات درمانی حتما ً باید به بیمارستان بغداد منتقل میشد ولی به بهانه های مختلف اینکاررا به عقب انداختند وبعد از دوهفته این مریض منتقل شد ولی افسوس عفونت وارد خونش شده بود وخانم حسینی فوت شدند که مسئولین عراقی از تحویل جنازه به سازمان خودداری کردند. حال بعد از مرگش بیا ببین سازمان چه تبلیغاتی به راه انداخت!
خاطرات دوازده سال اسارت در فرقه رجوی از زبان علیرضا رحمانی مقیم درآلمان – قسمت دوم
نفرات را برای شعار دادن علیه خانواده ها به زور بسیج می کردند یادمه یکبار فرمانده قسمت ازمن خواست که درشعار دادن برعلیه خانواده ام شرکت کنم من قبول نکردم سراین موضوع تحت فشار روحی زیادی قرار گرفتم حرفهای تکراری وخسته کننده پوچ وبی محتوا جلسات همه ساختگی برپایه توهمات همه چی جبر؛ نه من بلکه خیلی از نفرات به سیم آخر زده بودیم یادمه موقع حمله پلیس عراق خودم را چند بار جلوی گلوله قرار دادم که شاید گلوله به من بخورد واز این مرگ تدریجی رها شوم ولی گویا سرنوشت بازی دیگری داشت
نامه خانواده های استان قزوین درمحکومیت اقدامات بازدارنده ومرگ های مشکوک در لیبرتی
رهبری و سران مجاهدین خلق سالهاست که فرزندان ما را درعراق تحت اسارت گرفته اند. آنان از هر گونه تماس و ارتباط با دنیای خارج و حتی اعضای خانواده هایشان منع شده اند که مغایر با مفاد منشور جهانی حقوق بشر است. ما اطمینان داریم سران مجاهدین از اینکه فرزندان ما با دنیای خارج از تشکیلات مخوف رجوی در تماس باشند و از سیر تحولات و رویدادهای مربوط به ایران و جهان آگاهی یابند سخت وحشت دارند.
قربانگاه اشرف ولیبرتی و……
در تشکیلات فرقه ای افراد مجبور می شوند که کلیه پیوندهای احساسی وعاطفی خود را سرکوب کرده وعشق وعلاقه به رهبری واهداف فرقه را جایگزین آن نمایند در حقیقت فرد با شستشوی مغزی تبدیل به یک رباط بدون فکر وعقل وشعور می شود که باید تمام هستی وجانش را در راه اهداف سرکرده فرقه مایه بگذارد واین از خود بیخود شدگی را بعنوان یک ارزش تبلیع کرده ونام صداقت و فدایی برآن می گذارند یک عضو صادق و فدایی در حقیقت به ابزاری تبدیل می شود که باید طبق برنامه از پیش مشخص شده در چهار چوب تشکیلات زندگی کند فکر کردن وآگاهی خط قرمز تشکیلات است
مسعود رجوی حتی پدر و مادر خود را زندانی کرده بود
مسعود رجوی دریک اقدام کثیف در آن دهه ی شصت به پدر و مادر خودش هم رحم نکرده وآنها را بازیچه اهداف قدرت طلبانه وکثیف خود نموده و در حالی که پدر ومادرش درخانه ی خود واقع در مشهد زندگی می کردند آنها را با نیرنگ و دسیسه به یک خانه تیمی برده ودر آنجا زندانی کرده بود اقای حسین رجوی پدر مسعود رجوی ملعون خودش تعریف می کرد که ما را درساختمانی حبس کرده بودند و اجازه رفت وامد نداشتیم زن ومردی شبانه روز مراقب ما بودند و می گفتند به محض اینکه شما به منزلتان بروید مأموران رژیم شما را دستگیر می کنند وشکنجه می دهند.
خاطرات دوازده سال اسارت درفرقه تروریستی از زبان علیرضا رحمانی مقیم در آلمان
شاید بعضی از افراد فکر کنند اینها که از سازمان جدا میشوند کم آوردن و به اصطلاح رجوی ساختن، بریدن اسیر امیال مادی و جنسیشون شدن، ولی باید گفت در فضای که تحت شدیدترین سانسور خبری و پیچیده ترین تفتیش فکری قرار گرفتی پی بردن به بطالت آرمانها و توهمات ساختگی سازمان، کاری دشوار و تصمیم به گسستن زنجیرهای فکری و رهایی از تشکیلات مخوف رجوی کار جسورانه است اگر چه دیر یا زود افرادی که هنوزم اسیر توهمات هستند دیر یا زود پی به بطالت راه برده. جدا خواهند شد…