گزارش ملاقت با خانواده محمد رضا نوروزی

قرار بود روز شنبه به منزل نوروزی سر بزنیم ولی بدلیل تغییراتی دربرنامه سرکشی به خانواده ها عصرروزجمعه با آقای علیرضا نوروزی تماس گرفتیم تا شاید درهمین روز با ایشان دیدار کنیم که گفتند اتفاقا من فردا به آبادان می روم وبهتراست که امروزبه منزل ما بیآئید. قراربود که بعد از دیدار با ایشان به منزل برادر آیت فلاحی بنام نصرت الله که برادرخانم آقای نورزوی هم می شوند برویم ولی ظاهرا وی بیماربودند وبه همین دلیل مادرآیت به منزل آقای نوروزی آمده بودند.
بنابراین ما ساعت 20:30 به منزل ایشان رسیدیم.ازآنجائیکه آقای نوروزی ازقبل با ما وانجمن آشنا بودند ونسبت به مسائل فرقه هم شناخت کافی داشتند بنابراین ازبابت توجیه ایشان درباره عملکرد فرقه ما کارمشکلی نداشتیم ولی جهت تاکید مجدد قرار گذاشته بودیم که رستم بعد ازمعرفی خودش مختصرا درباره عملکرد ورفتارسران فرقه درسالهای اخیر وهمچنین وضعیتی که نفرات متواری درلیبرتی دارند توضیح دهد اما چون رستم برادرایشان را خیلی نمی شناخت قرارشد که بطور کلی درمورد وضعیت وی توضیح دهد.بهرحال بعد ازاحوال پرسی رستم ضمن معرفی خود در مورد فشارهای اعمال شده توسط سران فرقه براعضاء و حصارهای ذهنی و روحی و روانی که باعث شد آنها کماکان در اسارتگاه این فرقه باشند توضیحاتی داد.
آقای نوروزی که شناخت خوبی نسبت به ماهیت فرقه داشت سخنان رستم وما را تائید کرد وگفت که بنیاد این فرقه ازاول کج بوده.بعد ازاین درمورد برادرش توضیحاتی داد که وی ازاول هیچگونه سمپاتی نسبت به سازمان نداشت چون ازاول انقلاب وی عضو کمیته بود که آن هم براثر اختلافاتی که با برخی ازنفرات داخل کمیته داشت ازآن بیرون آمد.وقتی هم دستگیرشد به این دلیل بوده که وی یک روز موتورسیکلت یکی ازدوستانش را قرض می گیرد که ظاهرا این موتورسیکلت مربوط به یکی ازنفرات سازمان بوده که برادرمن هم ازاین موضوع خبرنداشته روزبعد که با آن به بیرون ازمنزل می رود اورا دستگیرمی کنند.بهرحال حدود چند سال زندان رفت بعد هم آزاد شد.راستش برادرمن خیلی ترسو بود چون تا مدتها بعد ازآزادی اززندان هربار که صدای زنگ خونه زده می شد فکر می کرد برای دستگیری وی آمدند.طوری شده بود که شب ها هم درخواب داد می زد.بنظرمن بخاطرهمین ترس ازدستگیری مجدد افراد سازمان وی را فریب داده وبه عراق بردند واگر تا الان هم مانده درمناسبات بخاطراینکه می ترسد برگردد.
وی گفت چند سال پیش که شما آمده بودید منزل بعد ازآن برادرم ازعراق زنگ زد وگفت که چرا افراد انجمن را به منزلت راه دادی وتو اینجا آبرو مرا بردی! که من تا حدود زیادی عصبانی شدم و به وی گفتم قرارنیست که فقط تو حرف بزنی،شما شدید کشکول گدایی رجوی که به هرکجا خواست می برد وبهتراست که به فکر نجات خودتان باشید که تلفن را قطع کرد. من همان موقع هم به دوستان انجمن نجات گفتم که آنها هم جواب دادند نباید با تندی با برادرت صحبت می کردی آنها هم گرفتارند ومی بایست که با آرامش وی را متوجه اشتباهاتش می کردی چون سران فرقه وی را برای این تماس تحت فشارگذاشته اند. بهرحال من معتقدم که همه نفراتی که درسازمان مانده اند براثر ترس ازبرگشتن مانده اند.
درادامه هم هرکدام ازما درباره مناسبات فرقه وعملکردی که فرقه دراین سالیان داشته ودرمورد نحوه مغزشویی اعضا وچرایی ماندن آنها تاکنون درفرقه توضیحاتی دادیم.
بنابراین بدلیل اینکه آقای نوروزی ازبیماری دیابت رنج می برد وچندان حال مساعدی نداشت سعی کردیم صحبت ها را کوتاه کنیم وازایشان هم بخاطر اینکه دراین وضعیت پذیرای ما شدند تشکر کرده وخدا حافظی کردیم.که ایشان هم ازحضور ما تشکر کردند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا