بازگشت علی اصغر باباپور از فرقه رجوی به وطن و کانون گرم خانواده اش – قسمت دوم

خیلی خوشحالم که به کشورم برگشتم و نزد خانواده ام می روم
بعد از این احوالپرسی و گپ و گفتگوی مختصر آقای علی اصغر باباپور گفت:
ممنون از اینکه به من فرصت دادید و مرا در بین خودتان پذیرفتید. انشاالله این فرصت نصیب همه کسانی که فریب رجوی جنایت کار را خوردند بشود. انشاالله روزی همه آنها در این انتخاب بیافتند و به میهن و نزد خانواده های شان برگردند. من خیلی خوشحالم که به کشورم برگشتم و نزد خانواده ام می روم با تغییراتی که تاکنون از کشورم ایران دیدم فکر می کنم که دچار تغییرات زیادی شده باشد.

 متاسفانه ما در مقابل کشورمان ایستادیم. ما به دلیل جهالت و نادانی و تصوراتی که برای ما ساخته بودند در آنجا ماندیم. تلاش تک تک شما خانواده ها با حضورتان [در اشرف و لیبرتی] در اذهان امثال من موثر بود. امثال من محصور فرقه هستند و ذهن و روح و اراده شان اسیر است و از خودشان اراده ای ندارند مگر اینکه به نقطه انفجاری برسند و جدا شوند. تلاش شما خانواده ها موثر بود شما نباید ناامید شوید، وقتی یک کشاورز بذری می کارد تا به بار بنشیند یک زمانی می برد، پس نباید نا امید شد. هر کس به طریقی فریب فرقه را خورده است. شما نباید بگویید رفت و آمدمان به عراق فقط خستگی دارد، ناامید نشوید. برای امید دادن و ساختن آینده یک انسان دیر نیست، هر کسی که در فرقه رجوی است تمام فکر و روحش اسیر است.
آقای مهدی رمضانی برادر مریم رمضانی که سالیان برای رهایی خواهرش از چنگال رجوی تلاش نمود از آقای باباپور خواست که قدری در مورد فضای مناسبات فرقه رجوی را بیان نماید.
آقای علی اصغر باباپور بیان نمود افرادی که از اشرف به لیبرتی رفتند در واقع از چاله به چاه افتادند و از لیبرتی هم که به آلبانی بروند باز همین است. تا وقتی آنها اسیر فرقه رجوی هستند مشکلی حل نمی شود.
شرایط لیبرتی بلحاظ امنیتی و به لحاظ رفاهی و صنفی با اشرف متفاوت بود. بیشتر افراد یا اسیر پیوسته به فرقه هستند یا کسانی که فریب خورده اند مثلا طرف برای ملاقات برادرش به اشرف رفته و در آنجا مانده. اینها گیر کرده اند و خواهان جدا شدن هستند. افراد در آنجا از محیط بیرون بی‌خبرند. من وقتی بیرون آمدم تازه متوجه خیلی چیزها شدم، انگار مثل انسان های نخستین از غار خارج شدم. تصورات افراد فرقه همان چیزی است که فرقه ترویج می کند. به ما این تصور را دادند که در ایران اکثر مردم کارتون خواب و بدبخت هستند.
آقای مجید یونسی برادر مراد یونسی که سالیان به خاطر مغزشویی رجوی جنایت کار در گرفتار آن فرقه می باشد سئوال نمود چند درصد هنوز در درون تشکیلات به رجوی پلید وفا دارند؟
آقای علی اصغر باباپور اظهار داشتند فکر می کنم تعداد کمی از مسئولین و افراد رده پایین مجیزگو رجوی جنایت کار می باشند یعنی آنهایی که از داخل ایران هوادار فرقه بودند و یا در خارج جذب فرقه شدند منظور من افراد تشکیلاتی فرقه را می گویم.
 خانم سهرابی خواهر رحیم سهرابی که همیشه برای آزادی برادرش از زندان فرقه نهایت همکاری و فعالیت را با دفتر انجمن نجات استان مازندران را دارد سئوال نمود: آیا صدای خانواده ها به داخل می رود؟ آیا صدای خانواده ها به گوش بچه ها می رسد؟ انعکاس حضور خانواده ها در تشکیلات رجوی چگونه است؟
آقای علی اصغر باباپوردر جواب خانم سهرابی بیان داشت: تا وقتی در اشرف بودیم بدلیل مساحت آنجا، صدای خانواده ها کمتر می آمد. اما به هر حال خبر به ما می رسید. برای مثال اگر خانواده من می آمدند شاید من صدای آنها را نمی شنیدم اما افراد دیگری که صدای آنها را می شنیدند به من اطلاع می دادند که خانواده ام آمده بودند و به این ترتیب ما از حضور خانواده مطلع می شدیم.
درباره سئوال خانم سهرابی، آقای محمدرضا گلی اسکاردی خواست تجربه ای که خودش در این زمینه داشت بیان نماید وی گفت: وقتی برادرانم برای ملاقات با من به اشرف آمده بودند، تشکیلات فرقه رجوی دست به اقدامی زد تا من از حضور برادرانم اطلاع حاصل نکنم. آن موقع من در ضلع غرب قرارگاه اشرف مسئولیت ژنراتور را داشتم و طبعا صدای خانواده ها را می شنیدم، در آن ایام مسئول من با عجله به نزد من آمد و گفت بیا مقر کارت داریم، بعد به من ابلاغ کردند سازمان کاری شما تغییر کرده و منبعد در قرارگاه 15 با بچه های اجتماعی توی اتاق کامپیوتر کار می کنید کار ما نامه نگاری برای شخصیت های جوامع عربی بود و من هم توی اتاق کامپیوتر از صبح تا عصر مشغول بودم و دیگر صدای خانواده ها را نمی شنیدم. مدتی از این ماجرا گذشت تا اینکه تقریبا 20 روز بعد در سالن اجتماعات نشست جمعی با رجوی به صورت صوتی داشتیم. یکی از دوستانم یوسف کیا فتوحی که خیلی با من صمیمی بود و کارش انتظامات جلوی درب اصلی قرارگاه اشرف بود مرا توی محوطه سالن دید و صدایم کرد و گفت، آیا برادری به نام علیرضا و حمید رضا گلی داری؟ گفتم بله چطور مگه، او گفت پیش خودت بماند، دو نفر دم درب شمالی آمده بودند ترا صدا می کردند و درخواست ملاقات داشتند.
وقتی من این خبر را شنیدم آن لحظه متوجه شدم آن موقع که کارم را عوض کردند به دلیل آمدن برادرانم به اشرف بوده است و هدف تشکیلات رجوی این بود که من صدای برادرانم را نشنوم زیرا من از قبل به مسئولین فرقه گفته بودم اگر روزگاری خانواده ام به ملاقاتم بیاید من می روم با آنها ملاقات می کنم و بر می‌گردم. به آنها گفته بودم من فرهنگ شما که به خانواده ها توهین می کنید را قبول ندارم. وقتی متوجه شدم با من چنین کاری کردند و صادق نیستند، تصمیمم را گرفتم و از فرقه جدا شدم.
در ادامه آقای علی اصغر باباپور اشاره نمود الان در لیبرتی شرایط دیگر مثل شرایط اشرف نیست و صدا مستقیم می رود و یا از طریق دوستانی که به هم اعتماد دارند به همدیگر اطلاع می دهند. لیبرتی حدود 700 متر مربع است. شرایط لیبرتی با اشرف متفاوت است. شما با رفتن به عراق و زحماتی که می کشید نهایت سعی خود را می کنید شما از عمرتان مایع می گذارید نباید تصور کنید که عمرتان به هدر می رود نمونه خانواده ام می باشد که با تلاش و کوشش فراوان اکنون مزد زحمات خود را دریافت می کنند.           
ادامه دارد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا