بعد از 36 سال تنها فرزندم را دیدم

دیدار محمد تورنگ با مسئول انجمن نجات خراسان رضوی و خانواده های خراسان رضوی در سفر به شهرهای مشهد ، سبزوار ، تربت حیدریه ، خواف

class=

محمد تورنگ رهایی یافته از فرقه رجوی در سال 96 موفق شد از آلبانی به ایران نزد خانواده اش در جزیره قشم برگردد. او بیش از 30 سال از همسر و دخترش که حالا دارای چهار فرزند است دور بوده. او درباره نحوه اسارت و آشنایی با فرقه رجوی این طور برای خانواده ها توضیح می دهد که : در دبی روی لنج کار می کردم. البته خانواده ام ساکن قشم بودند و الآن هم هستند. در سال 1360 در بوشهر مشغول به کار شدم که در کار حمل و نقل به کویت بودیم. یک روز که بار زده و عازم کویت بودیم دچار توفان شده و راهمان را گم کردیم. شب ناگهان غافلگیر شده و زیر آتش باری ارتش صدام قرار گرفتیم که مجبور شدیم خودمان را به دریا بیندازیم. که سر از عراق و اسکله البکر درآورده و دستگیر شدیم.
سه روز در بندر رأس القصر تحت بازجویی بودم و بعد مرا به استخبارات بغداد منتقل کردند. کشتی اماراتی بود اما چون من ایرانی بودم مرا دو سال در زندان ابوغریب در انفرادی حبس کردند. بعد از دو سال مرا مجدداً به بغداد آوردند و به اردوگاه اسرای جنگی منتقل کردند. یک سال در موصل 2 بودم و بعد به رمادی منتقل شدم و در سال 1368 به مجاهدین خلق تحویل داده شدم که مرا به قرارگاه اشرف بردند.
من هیچ شناختی از مجاهدین خلق نداشتم و حتی نام آن ها را هم نشنیده بودم. کلاً نمی دانستم چه کسانی هستند و چه می کنند و هدفشان چیست. بعد متوجه شدم که آن ها با جمهوری اسلامی دشمن هستند و در جنگ طرف عراقی ها می باشند. درخواست بازگشت به ایران داشتم که مخالفت شد و گفتند اگر برگردم حتما توسط ایران شکنجه و اعدام خواهم شد.
بعد از سقوط صدام حسین، خانواده ام ( همسر و برادر و دختر و دامادم ) در سال 82 برای دیدار با من به قرارگاه اشرف مراجعه کردند. آن ها به دفعات مراجعه داشتند و حتی در یک نوبت بیش از 40 روز در مقابل دروازه قرارگاه اشرف مستقر بودند ولی نه تنها به آن ها اجازه ندادند که با من دیدار داشته باشند بلکه مرا هم نسبت به این موضوع بی اطلاع نگاه داشتند.
بعد به اردوگاه لیبرتی و نهایتاً هم به کشور آلبانی منتقل شدیم. در سال 1394 در مقر گیتی در تیرانا بودم که از طریقی متوجه شدم دخترم که آن زمان اسارت من خردسال بود ازدواج کرده و من دارای داماد و نوه هستم و آنان برای دیدار با من بارها به عراق آمده اند که به من اطلاع نداده بودند.
چگونه انسان هایی مانع از اطلاع فرد از وضعیت خانواده اش می شوند و در کمال سنگدلی دست رد به سینه آنان برای دیدار با عزیزشان می زنند.
دیگر از فرقه رجوی و دروغ هایشان بیزار شده بودم. بخصوص در آلبانی مانع دیدار دوست اماراتی ام با من شدند. اینجا بود که با نفریکه مانع شده بود در حضور جمع زیادی از افراد از مجاهدین دعوا کردم گفتم دیگر من نیستم و تصمیم گرفتم که فرار کنم که بالاخره فرار کردم.
همه مسئولین سازمان سراغم آمدند و تلاش کردند مرا برگردانند. فهمیدم آنان از این واهمه دارند که من به سفارت رفته و به ایران برگردم که من دقیقاً همین کار را کردم.
بالاخره در سفارت ایران در تیرانا در سال 1396 با بازگشت من به ایران موافقت شد و من بعد از 36 سال دوری از زن و فرزندم به نزد خانواده برگشتم. در حال حاضر با انواع مشکلات جسمی و روحی، که حاصل عمری است که در فرقه رجوی تحت همه گونه فشارها بودم، دست و پنجه نرم می کنم. خانواده ام و خصوصاً دامادم اکنون حامی من هستند و جور مریضی های مرا می کشند.
سرگذشت غم انگیز محمد همه خانواده ها را تحت تاثیر خودش قرار داده بود.
محمد در سفری که به شهرهای خراسان رضوی داشت از نردیک علاوه بر دیدار با خانواده هاییکه فرزندانشان هنوز در اسارت ذهنی و جسمی فرقه رجوی هستند با خانواده هاییکه عزیزانشان موفق به رهایی از فرقه رجوی شدند و در آلبانی هستند نیز دیدار داشت تا به انها این امیداوری را بدهد که بالاخره سالهای درد و فراق و انتظار جانکاه به پایان خواهد رسید و عزیزانشان به دامن ایران سرفراز و عزیز بر خواهند گشت و شما آنها را در آغوش خواهید گرفت و من هم هر کار وتلاشی که باعث بازگشت آنها شود انجام خواهم داد. در ادامه به سئوال های خانواده ها درباره عزیزانشان پاسخ داد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا