مغزشویی؛ نقض حقوق بشر

مغزشویی؛ نقض حقوق بشر


شهین ترابی/ آلمان/ 2005-06-2
ازپروسه سیستماتیک مغزشوئی درفرقه ی مجاهدین ؛ بمثابه بارزترین مصداق نقض حقوق بشر می توان یاد نمود که متاسفانه در گزارش دیدبان حقوق بشر کمتر به آن نگاه شده است.
منظور از اين کلمه که از لغت انگليسی Brainwashing ترجمه شده است، به کار گرفتن متدی است برای اعمال نفوذ در يک انسان، به طوريکه با روشهای خاص فيزيکی يا رواني، کل ساختار فکري، اخلاقی و جهان بینی آن شخص در هم شکسته شده و به شکلی که مد نظر”شستشو گر” است دوباره شکل داده شده يا ساخته مي شود.
عدالت حـُـکم می کند با جنایتکارانی که با تمسک با چنین روشی ، انسانها را ترور می کنند با شدت بیشتری برخورد شود که اگر ترور و حذف فیزیکی فقط یک نفر را یک بار ترور می کند با چنین شیوه ای ، یک نفر بارها ترور میشود و نهایتا از او تروریستی ساخته میشود که جانهای بیشماری را می گیرد.
استفاده از روش شستشوی مغزی، به عنوان نوعی شکنجه، روشی ضد حقوق بشر است و از نظر اخلاقی شديدا مردود است. ادوارد هانتر (Edward Hunter ), ژورناليست آمريکايی در مقاله ای که سال ۱۹۵۰ در Miami Daily News منتشر نمود ، در مورد به کارگيری چنين روشی از طرف کمونيستهای چينی در مورد سربازان آمريکايی در طول جنگ کره گزارش داد و در آن از کلمه”شسشوی مغزی” که به گفته او برگرفته از اصطلاح چينی hsi-nao است، استفاده کرد ؛ hsi به معنی شستن و nao به معنی مغز.
http://de.wikipedia.org/wiki/Gehirnwäsche
امروزه اصطلاح”شستشوی مغزی” بيشتر برای اعمال نفوذ روانی به شکلهای مختلف (مانند تبليغ، ترويج شديد تفکری سياسی يا ايدئولوژيکی ، يا ممانعت از دستيابی به منابع اطلاعاتی مختلف) به کار برده مي شود که اگرچه از معنای اصلی اين اصطلاح دور است ولی کارکردی بمراتب ضدانسانی تر داشته و اثراتی جبران ناپذیر برجای می گذارد.
شستشوی مغزی روشی است که در آن شخص تحت شرایط بسیار سخت جسمی و روانی قرار داده می شود، مانند ایزوله کردن فرد در محیط بسته ، محرومیت از خواب و خوراک، فشارهای بدنی یا دور نگاه داشتن او از محیط زندگی، در نتیجه ساختار فکری و احساسی و عقلی شخص بهم می ریزد تا بدینوسیله از قربانی اعتراف بگیرند ، اقرارهای دروغین و اعتراف به گناه در جمع و گزارش نویسی درباره خود و دیگران ، یا افشاگری شخص در مورد مسائلی سری یا تغییر دادن نظر سیاسی و اخلاقی و تمکین بر اراده و افکار دیگری و… در چنین مرحله ای است که مغز ِ قربانی از تمامی داشته های قبلی پاک شده و آماده میگردد تا عقاید جدید در آن کاشته شود….. قربانی شستسوی مغزی، نا آگاهانه دیدگاه و تصورات”شستشو گـر” را فرا گرفته و آنرا نهادینه می کند، تا اینکه از خشونتهای جسمی و روانی یا حتی مرگ نجات پیدا کند و در یک پروسه درازمدت عقل و فکر خود را واگذار می کند.
پیوستن به”شستسو گر قادر” تنها راه باقی مانده برای قربانی است که از این شرایط خطرناک متداوم نجات پیدا کند. وظیفه شخص”شستشو گر” این است که موافقتهای ظاهری قربانی خود را تشخیص داده و آنها را رد کند و بر شدت مجازات او بیافزاید.
قربانی شستشوی مغزی به نقطه ای می رسد که تحمل خشونت دائمی جسمی و روانی را ندارد، موافقتهای ظاهری او بارها به شکست بر خورده است، و تنها چاره برای زنده ماندن این است که ضمیر نا خودآگاه او ، نظرات و ایده های شستشو گر را واقعا بپذیرد. در این حالت روح شخص قربانی کاملا”زمین می خورد” و آمادگی پذیرش هر نوع طرز تفکر یا عقیده ای را بدون هیچ مخالفتی پیدا می کند برای اینکه در عوض زنده بماند.
بازجویی هایی که در این مرحله انجام می شوند بسیار موفقیت آمیز هستند و در چنین حالتی است که قربانی برای خلاصی یافتن از تمامی فشارها حاضر به امضاهای متعدد میشود و” شستشوگر” و دنباله های آن را تائید میکند و خود و دیگران را نفی می نماید!
این تاثیر تا مدتها می تواند دوام داشته باشد، حتی اگر قربانی از آن مجموعه جدا هم شود بازهم نگران است که تهدیدات آنها عینی شود ، فلذا سعی می کند در تعارض و تضاد با عقایدی که در او کاشته شده است ، برنیاید تا مجازات نگردد ؛ شستسو گر به قربانی می فهماند که در آینده نیز هر زمان امکان دسترسی به او را خواهند داشت؛ درواقع تک تک سلولهای قربانی ، آغشته از عقاید تزریقی توام با ترس است ، قربانی را براین باور رسانده اند که در بیرون از محیط قبیله توان حل و فصل مسائل را نداشته و لاجرم به تباهی کشیده میشود ( بی آیندگی ) و عقوبت سرکشی را باید با تحقیر و مرگ خویش جوابگو باشد.
تاثیر روش شستشوی مغزی، بر ضمیر ناخودآگاه انسان است. ضمیر آگاه شخص قربانی با به کار بردن روشهایی مثل هیپنوتیزم، داروهای روانی، خستگی ممتد، شکنجه، کمبود اکسیژن، وارد کردن تحریکات شدید یا بر عکس آن حذف هر گونه محرک محیط ( مانند سلولهای انفرادی) عملا از کار انداخته می شود. ضمیر ناخود آگاه برای حفظ خود، این شستشوی مغزی را از ضمیر خود آگاه پنهان نگه می دارد و قربانی معمولا به آن آگاه نیست؛ این فراموشی را شسشو گر با روشهایی مانند هیپنوتیزم فکری و عقیدتی (فراموشی بعد از هیپنوتیزم) ، الینه کردن ، دگماتیسم ، ایجاد شوک های روحی روانی ؛ تهاجم به علائق فردی و جایگزین نمودن خواسته های تعیین شده ؛ تحقیر و تکفیر ؛ ایجاد انسداد های ساختگی و رهائی دادن فرد ِ به بن بست رسیده با راه حلهای ایدئولوژیک و حتی بهره گیری از داروهای روانی یا مواد مخدر تقویت می کنند.
فرقه مجاهدین از روش شناخته شده فوق بهره برده است تا ابتدائا هویت تشکیلاتی را جایگزین هویت فردی نماید و سپس فرد را گنهکار و مدیون فرقه قرار دهد تا راه برای تمکین هرچه بیشتر باز نماید ، این روش تا بدآنجائی پیش می رود که فرد به عنصر سازمانی تبدیل میشود و دائما نیاز دارد تا توسط شستشوگر مغز ؛ درمان شود! ، دقیقا احساس کسی را دارد که برای رفع خماری و ورود به دوران نشئه گی به استقبال مواد مخدر می رود ، در واقع زمانی که عملیات روانشناسانه روی فرد اثر می گذارد و در مسیر یکطرفه قرار می گیرد ، منبعد آن فرد است که بدنبال عامل فلاکتش رقص کنان می رود بدون اینکه چشمانش اطراف را ببیند.
از این رو است که فرقه مجاهدین تمایل دارد تا نیروهایش در محیط بسته غار ِ اشرف ، اسیر بمانند تا از قلوس شدن آنها در محیطی دیگر جلوگیری شود.
آقای دکتر مسعود بنی صدر ، عضو سابق شورای مجاهدین در کتاب خود موسوم به خاطرات یک شورشی و در رابطه با پروسه مغزشوئی در فرقه مجاهدین می نویسد :
” همه ما در سازمان مجاهدین براساس سیستم مغزشوئی در زندانی بسر می بردیم که خودمان زندانبان – بازجو – شکنجه گر و جاسوس خودمان بودیم و بر اساس القائات ؛ خودمان اعمالمان را قضاوت و حکم صادر می کردیم و سپس آن را اجرا می نمودیم ؛ یعنی دستگاه و سیستمی تولید شده بود که فرد جاسوس خودش می شد و خود را محاکمه و محکوم می کرد”
http://www.spiran.com/120505Ferghe-rajawi-html.html
شستشوی مغزی بر خلاف اصول بین المللی حقوق بشر است ؛ هیچ کس نباید تحت شکنجه یا رفتاری غیر انسانی، خشونت آمیز ، یا تحقیر آمیز قرار بگیرد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا