گام آخر فروپاشی فرقه رجوی!

گام آخر فروپاشی فرقه رجوی!


ایران دیدبان
عجیب‎تر از مواضع ضدونقیض و ادعاهای نامربوط مجاهدین در عرصه سیاسی، که آشکار و به‎صورت تبلیغاتی اظهار می‎دارند، رویدادها و تحولاتی است که دور از چشم ناظران، در بدنه سازمان روی داده است. تحولاتی که بر روابط درونی این گروه در اردوگاه اشرف سایه افکنده است!
واقعیت غیرقابل خدشه و انکارناپذیری که بقایای فرقه رجوی، بیش از سایرین به آن وقوف دارند، اهمیت برقراری اردوگاه اشرف در عراق است.
مجاهدین، بقای اشرف را به‎مثابه عملی بودن و اثبات حقانیت استراتژی سرنگونی از طریق قهرآمیز معرفی می‎کنند و بقایش ( اشرف – استراتژی) را مرز سرخی برای موجودیت کل منظومه سه‎گانه (سازمان مجاهدین، شورا و ارتش آزادیبخش) می‎دانند.
برای درک میزان اهمیت وجود اردوگاه اشرف، همین بس که مریم عضدانلو در پیامی که اخیراً به نیروهای محصور در این محل داده است، این واقعیت را یادآوری می کند که:
اگر من به خارج آمده ام، فقط برای حفظ اشرف است، در خارج هیچ مبارزه ای وجود ندارد و هیچ جز وادادگی و شعر و شعار نیست ، ما شعار زنده باد ارتش آزادیبخش را از پای نشریه برنخواهیم داشت تازمانی که اشرف را داریم…مسئولیت شما فقط حفظ اشرف به هر قیمتی است و شما هیچ مسئولیتی در رابطه با سرنگونی ندارید!!
نگاهی عمیق به این پیام، حاکی از آن است که مجاهدین هیچ راهی پیش روی خود جز پافشاری بر استراتژی شکست خورده‎ی تروریستی نمی بینند و با مواضع دو دهه‎ی گذشته، تمامی پلهای پشت سر خود را خراب کرده اند!
این که مجاهدین نخواهند توانست در اتمسفر سیاسی – اجتماعی اپوزیسیون جایی برای خود پیدا کنند، اصلی پذیرفته شده از سوی آنان و سایر نیروها است و لذا، چاره ای جز حفظ موقعیت جداسازی شده خود با تمامی الزاماتش ندارد. الزاماتی که در صدر آن می توان به وابستگی به یک قدرت بیگانه و بهره برداری از تضادهای منطقه ای اشاره کرد، الزاماتی که کسب آن پس از سرنگونی رژیم فاشیست صدام برای آنان میسر نیست.
مجاهدین فراتر از آن نیروی به جا مانده در عراق چیزی نیستند، و از بیم کابوس دردناک برچیده شدن قلعه اشرف به خود می پیچیند.
شکی نیست که استدلال نهایی در مورد وابستگی آنان به اشرف این خواهد بود که اصولاً مجاهدین توان هیچگونه کار سیاسی و غیرخشونت‎آمیز را ندارند و حتی جایگاه چنین وضعیتی هم برای آنان در چشم انداز نمی باشد. اما مجاهدین با شناخت کامل خود از بافت نیروهای مستقر در اشرف، می دانند که با برچیده شدن اشرف، ولو با این فرض که هیچ تهدیدی متوجه آنان نباشد و به کشور ثالثی منتقل شوند، دیگر نمی توانند آثاری از این نیروها ببینند و آنچه برای آنان باقی خواهد ماند همانها هستند که فعلاً گرد مریم عضدانلو در فرانسه جمع شده اند، به‎اضافه تعداد اندکی از اعضای قدیمی مستقر در اشرف.
بیهوده نیست که می بینیم مجاهدین در جریان حمله امریکا به عراق، به لایه MA به بالا (معاونین عملیات که با یک مسؤول بالاتر به شورای رهبری می رسند) که مجموعاً حدود 250 نفر می شوند، نفری 5000 دلار پول داده بودند که در صورت به هم ریختن اوضاع خود را به مرز اردن برسانند و از آنجا به یکی از کشورهای اروپایی بروند.
با یک محاسبه ساده می توان میزان اعتماد مجاهدین و حسابی که بر روی 85% از نیروها باز می کند را تشخیص داد.
بدیهی است که چنین نیروی بی انگیزه و وارفته ای را هیچ کجای دنیا و تحت هیچ شرایطی نمی توان گرد هم آورد و تنها نقطه ممکن، اردوگاه اشرف است که به مدد بیست سال کار امنیتی، روانی و پلیسی مناسباتش شکل و سامان گرفته است.
وقتی این نیروها به هر دلیلی نباشند، اشرف نیست و و قتی اشرف نباشد، مجاهدین هیچ چیز برای عرضه نداشته و باید تن به انحلال و فروپاشی داده و اگر مجالی برای ادامه بقاء در فرمی دیگر را داشته باشند، می بایست با پاسخگویی در مورد کارنامه ننگین و جنایت بار خود، آغاز کنند. این است که مجاهدین سیاست حفظ نیرو به هر قیمت را در دستور کار درونی اشرف قرار داده اند.
این اصل منشاء همان تحولات عجیب درونی است که در ابتدا به آن اشاره گردید.
پیشتر در مقاله ای به تغییر ویژگیهای نشستهای عملیات جاری اشاره کرده بودیم. در ادامه‎ی همان تغییرات، مجاهدین به نیروها ابلاغ کرده اند که جنبه های مثبت افراد را ببینند و بعد از این در نشستها نکات مثبت افراد را ارائه دهند.
اهمیت موضوع در این است که دستگاه ذهنی افراد چنان به روشهای مطلوب رجوی عادت کرده است که نیروها بارها گفته اند که ما نمی توانیم جنبه مثبت کسی را ببینیم و آنقدر به منفی نگری عادت کرده ایم که این کار برایمان بسیار دشوار و نشدنی است!
چنین اتفاقی گر چه با نیت حفظ نیرو انجام می شود، اما در نهایت منجر به ترک برداشتن دستگاه عملیات جاری ساخته رجوی است که برای لحظه‎ای تخطی از آن را جایز نمی دانست. لحظاتی باور به انسان بودن و خوب بودن را در اشخاص زنده می کند، یعنی همان اکسیر حیات بخشی که هر نیرویی برای رهایی از چنگال فرقه به آن احتیاج دارد.
از دیگر اتفاقات بسیار مهم دیگر این است که به دلیل طوفان حوادث طی دو سال گذشته، به‎خصوص پس از خلع سلاح، افراد زیادی موفق شده اند به صورت آشکار سؤالات سیاسی و استراتژیک خود را در جمع مطرح نمایند!
اساس این سؤالات ناامیدی عام و فراگیری است که حتی گریبانگیر نیروهای وفادار به رجوی شده است و بخش اعظمی از آن بر اثر مشاهده مستقیم بی حاصل و بی نتیجه بودن ادعاهای رجوی، شکل گرفته است، که به دلیل محدودیت خبری و عقب ماندگی از واقعیتهای روزمره و سیاسی، اندکی رنگ و بوی تحلیلی و سیاسی داشته و بیشتر برخواسته از یک مطالبه جدی برای تعیین تکلیف وضعیت ذهنی و سازمانی نیروها می باشد.
آن چه توانسته به این حالت یاری برساند این است که این سؤالات مختص به بدنه سازمان و نیروهای پایین نیست، بلکه حتی در رده های کاملاً ایدئولوژیک و قدیمی گروه، سردرگمی، بی انگیزه ای و به‎خصوص سرخوردگی مشاهده می شود. در چنین شرایطی عدم توانایی پاسخگویی مسؤولان فعلی مجاهدین به سؤالات و غیرممکن بودن سرکوب به روشهای فاشیستی گذشته، باعث شده است تا سؤال در ذهن شکل گیرد و از دهانها خارج شود و دستگاه رعب و و حشت رجوی نیز نتواند هیچ حرکتی علیه آن انجام دهد.
البته اقدامات بی اثر و دست و پا زدنهای بی نتیجه از سوی مسؤولان گروه وجود دارد، اما آن را نیز باید به فال نیک گرفت، چرا که بیش از پیش ناتوانی و بن بست فرقه را برای نیروها به نمایش می گذارد.
پارامترها و اعمال دیگری به منظور حفظ نیرو به هر قیمت نیز وجود دارد که عموماً شامل برخوردهای عاطفی و احساسی است، این رویه ها نیز تأثیرات مقطعی و کوتاه مدت دارد و نمی تواند در درازمدت جلوی سیل بنیان کن سؤال را بگیرد.
یک عامل این وضعیت را تشدید می کند، و آن وجود کمپ جداشدگان در کنار اشرف است، بدون اینکه پلیس رجوی بتواند مانند گذشته آن را در هزارتوی مخوف مهمانسراها! پنهان سازد.
کمپ جداشدگان این امید را به کلیه نیروها می دهد که مفری برای رسیدن به دنیای آزاد وجود دارد. گر چه صلیب سرخ و نیروهای دست اندرکار، تا کنون این زحمت را به خود نداده اند که با نیروهای مستقر در اشرف مصاحبه کنند و راهی برای نجات آنان بیابند، اما به هر حال هر روز صبح که نیروها از خواب بیدار می شوند، جای خالی کسی را احساس می کنند که تا دیروز کنارشان بود با این تفاوت که کمی خود را باور کرد، کمی جسارت به خرج داد و اندکی از اراده‎ی گم شده اش را بازیافت.
گام آخر فروپاشی کامل فرقه رجوی، برخلاف توقعاتی که جمع آوری مجاهدین و برچیده شدن اشرف (به‎مثابه نابودی کلیت این جریان) از طریق نظامی و مکانیکی را توسط دولت عراق، انتظار می کشید، عمیق تر، اساسی تر و با لطمات کمتری به نیروها در حال شکل گیری است. زمان، تنها هزینه‎ی محقق شدن خواست رو به فزونی نیروها برای پایان بخشیدن به سردرگمی و انفعال مطلق و روند در حال همه گیر شدن آن است.
زمان، با چشم اندازی بسیار کوتاه، هزینه ای است برای گام آخر فروپاشی دستگاه جهل و جنون رجوی!
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا