مجاهدین خلق
آخرین نمونه از دجالگری فضاحتبار مجاهدین
آخرین نمونه از دجالگری فضاحتبار مجاهدین
ایران دیدبان
باند مافیایی رجوی و دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین، که ید طولایی در بهکارگیری بیکاران و پناهندگان افغانی و افراد درمانده و از همهجا بیخبر دارد، سالها است که در داخل کشور با به دام انداختن افراد بیکار و مستأصل و با وعده دروغین پرداخت پول، از آنها میخواهد که عکسهایی از مریم و مسعود رجوی را به دیوار نصب کرده و از آن عکس بگیرند تا برای تبلیغات دروغین و گوبلزی (یا به عبارت بهتر، سعید الصحافی) دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین مورد استفاده قرار گیرد.
در آخرین نمونه از این دجالگریها که با تبلیغات وسیع دستگاه دروغپردازی بقایای رجوی همراه بود، یک کارگر به نام حسن پوشانی را با وعده پرداخت 40هزار تومان پول، به مهلکه فرستادهاند.
روایت اول پیرامون این روش ضدانسانی، احمقانه و فرصتطلبانه ِ دار و دسته رجوی را از زبان نادر فتورهچی (روزنامهنگار ایرانی و از اعضای دفتر تحکیم وحدت و نویسنده وبلاگ خیابانی به نام پاساژ) که خود در این تظاهرات شرکت داشته و برای ساعاتی نیز بازداشت شده است را در زیر میخوانیم:
«… بازداشتی که با وجود گذراندن چند ساعت،… فرصتی آفرید تا از درون ملغمهای از نادیدهها را هر چند برای ساعاتی از نزدیک ببینم. در بین بازداشت شدگان کارگری فصلی، بی سواد، فقیر و گنگ وجود داشت که برایم تعریف کرد به خاطر چهلهزار تومان وعده و دههزار تومان پول نقد، عکس مسعود رجوی و مریم قجر را با زیرنویس مضحک رهبر ملت و رییس جمهور ایران برای لحظهای بالای سر برده است.
وضع او دردناکتر از دستبندی بود که ما را ساعتی به هم نزدیک کرد.
اما دردناکتر پس از استخلاص و نه آزادی، بود.
فردایش دیدم عکس آن مفلوک را که شبکه ماهوارهای مجاهدین به قامت و شعار قهرمان مقاومت آذین کرده و رهبران مقاومت از اسطوره بودنش سخن میگویند. تصویری که معلوم بود فردی با موبایل، از قبل آماده شکار آن بوده است. رذالتی مادون شرف انسانی که دو روی سکه اش را به چشم دیدم… »
روایت دوم از این اقدام ضدحقوق بشری، به نقل از علی معظمی (نویسنده وبلاگ اینجا و اکنون) به شرح زیر است:
« دیروز عصر با نادر فتورهچی و آقای حسین پایا به تجمع برای درخواست آزادی گنجی رفتیم…
تمام چیزهایی که نادر تعریف میکرد به یکطرف و این که الآن میخواهم بگویم و انگیزه اصلی نوشتن یادداشتی با نام راه دروغ است به یکطرف.
نادر میگفت که کسی را به او دستبند زده بودند که از گفت و گوی مأموران دریافته که جرمش بلند کردن عکس مسعود و مریم رجوی است؛ تنها مورد از این نوع. نادر میگفت که سر و وضعش بسیار ژنده بود و مایه تعجب. وقتی به کلانتری ونک میبردندشان، از او پرسیده بود که چرا عکس رجوی بلند کرده؟ طرف اصلاً نمیدانسته که رجوی کیست، و پرسیده بوده که اون که کنارش بود زنش بود؟
برای نادر توضیح داده که نامش حسن پوشانی است؛ کارگر فصلی زنجانی که در میدان انقلاب میایستد برای کار و مدتهاست بیکار است. آن روز عصر کسی با او صحبت کرده و 10 هزار تومان به او داده که آن دو عکسِ به هم چسبیده را بالا ببرد؛ و وعده داده بود که شب 30 هزار تومان دیگر هم به او خواهد داد. حسن پوشانی به نادر میگفته که خدا کند شب آزادم کنند تا بروم و 30 هزار تومانِ دیگر را هم از طرف بگیرم! یک بیخبر ِ بیچاره که برادران آزادیبخش و مقاومت از او به بهترین نحو در راه آزادی ما استفاده کردهاند.
نادر میگفت طرف بیسواد و بیخبر بود و حتی درک درستی هم از آنچه رخ داده بود نداشت. میگفت تا جایی که او توانسته بفهمد تلقی مأموران هم از او همین بوده است.
نکته دردناک اما امروز صبح اتفاق افتاده است؛ نادر میگفت صبح که شبکههای ماهوارهای را نگاه میکرده دیده که در شبکه مجاهدین عکسی از این بیچاره را بزرگ کردهاند و سران مقاومت جلویش نشستهاند و از این قهرمان ملی تجلیل میکنند؛ کارگر بیچاره و بیخبری که از فرط احتیاج نادانسته به خواسته آقایان تن داده است. ظاهراً همان که با دادن 10 هزار تومان قهرمانی ملی برای خوراک تبلیغاتی آقایان درست کرده است و یا دیگرانی که با او بودهاند با موبایل فیلمی چند ثانیهای از او در حال بالا و پایین آوردن آن عکسهای کذایی گرفتهاند که حالا دارند مدام نمایشش میدهند.
من نمیدانم اسم این کار را چه میتوان گذاشت. نمیدانم چهگونه میتوانند چنین بیشرم باشند و نمیخواهم هر چه دلم میخواهد را به کسانی که با ادعای آزادیبخشی، با ضعیفترین آدمها چنین بازیای میکنند، بگویم. اما میخواهم بدانم که از این راه ِ دروغ به کجا میخواهند برسند؟ من برای اینکه تشکیلاتی با پیشینه برادران رضایی و… به اینجا برسد یکگونه تأسف دارم، و برای کسانی که ممکن است هنوز گوش به آنان بسپارند و اراجیفی را که منتشر میکنند جدی بگیرند تأسفی غیرقابل وصف دارم.
گویی ما در زمانه اتفاقهای غیرقابل باور زندگی میکنیم؛ دروغهای بزرگ ِ بزرگ؛ بیآزرمیهای باور نکردنی، و…
من نمیدانم کسانی که در حضیض حیات سیاسیشان به چنین وسایلی دست میبرند، اگر قدرتی میداشتند چه میکردند؟ اگر قدرتی داشته باشند چه میکنند؟ نمیدانم… »