« تشکیل تیم یا تشکیل خانواده »مرجان ملک و غلام مهدی قلیبالاخره بعد از دو هفته سازمان مجبور به موضعگیری درباره ی من و همسرم (مرجان) شد، البته طبق معمول باز خودش جرأت به خرج نداد و از زبان یکی از اعضایش اقدام به این کار نمود، نکاتی را که سازمان از قول ( مسعود […]
« تشکیل تیم یا تشکیل خانواده »
مرجان ملک و غلام مهدی قلی
بالاخره بعد از دو هفته سازمان مجبور به موضعگیری درباره ی من و همسرم (مرجان) شد، البته طبق معمول باز خودش جرأت به خرج نداد و از زبان یکی از اعضایش اقدام به این کار نمود، نکاتی را که سازمان از قول ( مسعود امامی ) نوشته بود انتظارش را داشتم و اصلاً برایم تعجب آور نبود ولی نه من و نه همسرم فکر نمی کردیم که ازدواج ما باعث سوزش سازمان شود و ازآن مهمتر آمدنمان به اروپا، واقعاً این را میگویم اگر میدانستیم که ازدواج ما و آمدنمان به اروپا اینهمه وحشت و نگرانی به جان سازمان می اندازد در این مورد زود تر اقدام می کردیم و این انتقاد شما به ما وارد است که دیرجنبیدیم اما سوال من از شما این است به قول تو (سازمان) که ما با تشکیل خانواده تازه دردستگاه جنسیت فرو رفته ایم رهبری شما خیلی وقت است که در دستگاه جنسیت غوطه ور است از وقتی که از زندان بیرون آمده در حرمسرا بسر میبرد و تا کنون با سه زن ازدواج کرده است و خدا میداند الان که مریم نیست با چه کسی به سر میبرد؟ البته من شرم دارم که خودم را با رهبری شما قیاس کنم.
دوست عزیز من و تو در نشستهایی که مسعود برای خواهران میگذاشت حضور نداشتیم ولی من از زبان مرجان شنیدم که میگفت مسعود وقتی می خواست به خواهران هدیه بدهد مثل حوله لباسی حمام ،اول یک بار آن را روی سن می پوشید و مانور میداد ویا به هنگام دادن هدیه مثل شانه اول خود او شانه ها را به موهایش می کشید بعد به خواهرا میداد تازه این را هم اضافه کنم که در آن نشست های خصوصی مسعود محافظان مرد را با خود نمی برد که دستش در انجام دادن هر کاری باز باشد، تو نمی دانی که بعضی از خواهران که اسمشان را الان نمی آورم در همان نشستهای خصوصی با مسعود روبوسی کردند، آیا تو میدانستی که وقتی اولین بار استخر خواهرها افتتاح شد فیلم آن را به مسعود نشان دادن که در آن تنها کسی که مایو پوشیده بود لعیا خیابانی بود این ها را تمام خواهرانی که در ارتش یکم بودند می دانند، آیا تو میدانستی که مسعود خطاب به کلیه خواهران گفته بود که من شوهر شما هستم و همه شما همسران من هستید پس دیدی که وقتی می گویم از زندان آزاد شده تا الان حرمسرا داشته باز اینها را انکار کنید، اینها را از زبان کسی شنیدم که خود مسعود آن را سمبل شهدای سال 79 لقب داد.
دوست عزیز بسیار فاکتها و نمونه های دیگر از زبان همسرم شنیده ام که شرمم می آید آنها را به رشته تحریر درآورم، من مطمئن هستم که تا به حال کسی این حرفها را به تو منتقل نکرده است و الان میدانم که چه حالی به تو دست داده است البته اگر بگذارند تو این مقاله را بخوانی که بعید میدانم اما من میدانم که خواندن این مطلب و جواب دادن آن را به خواهران واگذار می کنند چون دو دلیل دارد، یک اینکه خود آن خواهران درآن نشستها حضور داشتند و دوم اینکه تو از خواندن این مطلب متناقض نشوی.
اما دریک جای دیگر از مقاله ات سوال کرده بودی که به استحضار هموطنان خارج کشور برسانم که آن نقطه ای که باعث شد از سازمان فرار کنم چه بود؟
تو خودت و بهتراز تو سازمان میداند که من طی پانزده سالی که در سازمان بودم فرصتهای متعددی برای جدا شدن و فرار کردن در بهترین شرایط ممکن را داشتم، بهتر است این قسمت را خودت جواب بدهی تا ببینی که واقعیت چه بود، دوست من تو خوب میدانی منی که ازسال 76 دراغلب ماموریتهایی که به عهده ی قرارگاه ما بود شرکت داشتم و اوج این ماموریتها هم سال 79 بود که شش ماه مستمر هر شب در ماموریت بودم و چندین بار درکمین نیروهای رژیم افتادم و هر آن ممکن بود که کشته شوم آخر کار در نشستهای طعمه چطور حقم را کف دستم گذاشتند آیا به نظر تو و سازمانت فردی که در مناسبات با تمام وجود مایع گذاشته مستحق دریافت رکیکترین الفاظ بود؟ آیا دلیلی محکمتر از این است فردی که این همه سال با جان و دل مبارزه کرده این چنین با او برخورد بکنند؟
هرگز به این فکر افتاده ای که استراتژی که مسعود دنبال آن بود، چقدر کشک و پوشال بود و تمام تحلیلهایی که می کرد عکس آن اتفاق می افتاد، ببینم تو و سازمانت واقعاً هنوز فکر می کنید چشم اندازی برای خروج از مهلکه ای که رجوی برایتان درست کرده دارید واقعاً در این شرایط چه انگیزه منطقی در تو وجود دارد که هنوز چشم و امید به رهبر فراریت داری.
به نظرتو استراتژی مبارزه ی مسلحانه چطور جایش را با سازو آوازعوض کرد، رژیمی که با مبارزه ی مسلحانه طی اینهمه سال نتوانستید سرنگون کنید الان می خواهید با این استراتژی جدید (سازو آواز) مبارزه را ادامه دهید، مگر به چشم خود نمی بینید سازمان برای اینکه دل سربازهای آمریکائی را بدست بیاورد چطور دختران جوان را در مهمانیها رنگ و لعاب می کند تا از آنان پذیرایی کنند آیا دیدن این خوش رقصیهای سازمان وجدان و شرافت تو را برنمی انگیزد پس این همه که رهبری تان دم از نوامیس خود میزد چه شد؟ همه این اما و اگرهایی که نوشته ام نشان دهنده ی این نیست که ماندن در سازمان به هدر دادن عمر است، به نظر تو این گراینکای که من گفتم واقعی تر است یا اینکه گراینکایی که تو در مورد من گفته ای، البته می دانم این حرف تو نیست و کسان دیگر این را به تو دیکته می کنند امیدوارم که نقطه فرارم را در این نوشته برایت روشن کرده باشم.

