عقب نشینی رجوی در مقابل نجات یافتگان

عقب نشینی رجوی در مقابل نجات یافتگان
مسعود خدابنده، اول مارس
پس از سقوط صدام حسین در سال2003 رجوی مفقود (و یا بازداشت در قرارگاه مرکوری) شد و همسرش مریم که قبل از شروع حمله امریکا به قرارگاههای مجاهدین با هویت جعلی از عراق فرار و در خانه ای در حومه پاریس مخفی شده بود توسط پلیس ضد تروریسم فرانسه به همراه دیگر سران فراری فرقه دستگیر گردید.
ماه ها قبل از این مسئله بخش هایی از نو محافظه کاران واشنگتن و لندن مستقیما به رجوی اطلاع داده بودند که تنها چاره نجات و استخدام مجدد این گروه و ایضا خروج از لیست تروریستی کشورهای غربی و الا آخر همانا حرکت هر چه سریع تر به سوی سه محور زیر است.
یکم: نفی مبارزه مسلحانه و نفی حد اقل ظاهری استفاده از روش های خشونت آمیز برای اهداف سیاسی.
دوم: برگزاری انتخابات آزاد با رای مخفی و در نتیجه تغییر رهبران مادام العمر سازمان مجاهدین و شورای آن.
سوم: دست برداشتن از روشهای فرقه ای و روی آوردن به سوی روش هایی با ظاهر دموکراتیک تر در حل مسائل نیرویی.
آنها مشخصا و در چند ملاقات حضوری و پیامی اخطار کرده بودند که با توجه به اتمام زمان ماموریت قبلی رجوی یعنی قرار گرفتن تحت الامر ارتش صدام حسین و شراکت در جنایات جنگی و جرائم ضد بشری وی، اکنون تا استحاله کامل و تغییر فرم جدی و مشخصا فاصله گرفتن کامل سازمان مجاهدین از گذشته ننگینش نمی توان ماموریت جدیدی را به وی محول نمود.
رجوی تا قبل از سقوط صدام مسئله را جدی نگرفت و اساسا باور هم نمی کرد که به چنین وضعیتی دچار شود ولی با مشاهده سقوط ولینعمتش به دست و پا افتاد تا شاید بتواند با هزینه ای کمتر از آنچه از وی طلب می کردند (مشخصا نگهداری خودش بعنوان رهبر ایدئولوژیک و غیرقابل انتقاد فرقه زیر سوال بود) رئیس عوض کرده و به استخدام نیروی جانشین صدام در آید.
سه سال از این ماجرا می گذرد و رجوی در این سه سال مجبور شد و یا به عبارتی مجبورش کردند تا با قدم به قدم به خواسته های ولینعمتان جدیدیش که تا سقوط صدام از آنها سر باز میزد، تن در دهد. در این مقاله فقط به گوشه ای از این عقب نشینی سازمان مجاهدین خلق و شورای آن که همانا قبول نقض حقوق بشر در سازمان تا قبل از سقوط صدام است می پردازم. عقب نشینی سازمان در زمینهای دیگر و از جمله مدارک افشا شده در رابطه با فعالیت هایش تحت امر استخبارات عراق، کشتار اکراد و شعیان عراقی و ترور مردم بی گناه کوچه و خیابان شهر های ایران و… خود نیازمند مقالات دیگری است.
به هر حال.
رسوایی نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین از زمان سقوط صدام و با رسیدن پای تعداد معدودی از نجات یافتگان فرقه از زندان های اشرف و ابو غریب و… در غرب به صورت مسئله ای جدی مطرح گردیده مورد بررسی منابع مختلف از جمله وزارتخانه های مختلف کشورهای اروپایی و همچنین سازمان های حقوق بشری بین المللی قرار گرفت. در این زمینه در سه سال گذشته گزارشات متعددی از جمله از طرف دفتر مرکزی سازمان عفو بین الملل منتشر گردیده است که بیانگر نگرانی های عمیق این مراکز و منابع در مورد جنایاتی است که توسط مجاهدین در عراق تحت حاکمیت صدام انجام گرفته است.
رجوی در مقابل این گزارشات تا ماه می 2005 سکوت اختیار نمود (روندی که معمولا در هر زمینه ای بکار می برد و معمولا هم زمانی دست به کار می شود که خیلی دیر شده). وی مثل همیشه به این امید نشسته بود که شاید که این موج بگذرد و وی بتواند مجددا سربلند کند.
ولی در ماه می 2005 گزارشی چهل صفحه ای از طریق سازمان بین المللی دیدبان حقوق بشر که مبتنی برانبوهی مدارک غیرقابل انکار بود آخرین امید های رجوی در این زمینه را از بین برد و تمامی مدارک و شواهد بیرون ریخته از بعد از سقوط صدام را مهر کرده به مدارکی تاریخی تبدیل نمود. رجوی بعد از یک گیجی چند هفتگی که مختص خودش است متوجه شد که این مسئله مسئله ای نیست که بتوان زیر کرسی مخفی کرد. وی با شرایطی مواجه شده بود که بر مبای انبوهی از این مدارک و همچنین شواهدی استوار بود که اکنون به کشورهای آزاد رسیده بودند. اکنون مسائل یکی بعد از دیگری در کشورهای آزادی بیرون می ریختند. زمان سرکوب با پشتیبانی صدام به سر رسیده بود. ولی راه حلی که از مغز علیل فردی مثل رجوی بیرون بریزد چگونه است؟
سازمان مجاهدین و شورای مربوطه طی ماههای بعد و با توصل به تمامی امکانات موجود خود و همچنین بکار گرفتن و حتی سوزاندن برخی از ظرفیت هایی که نو محفظه کاران در اختیارشان قرار داد بودند سعی نمودند تا شاید این مسئله را به صورتی کمرنگ تر کرده و تا حد امکان از بازتاب های غیر قابل اجتناب گسترده آن بکاهند. اگر چه به عقل رجوی نرسید و نباید هم می رسید ولی بر همگان روشن بود که سازمانی همچون دیدبان حقوق بشر با حساسیت هایی که در مورد گزارشات و تحقیقاتش دارد طبعا تهمت های پخش شده از سوی بلندگوهایی که نو محافظه کاران در اختیار مجاهدین گذاشته بودند را جدی می گیرد. و همینطور هم شد.
گزارش تاکیدی دیدبان حقوق بشر در فوریه 2006 که بر تحقیقات مفصل و ریز به ریز چند ماهه بعدی استوار است مهر اختتامی بود بر تمامی دو دوزه بازی های رجوی در چند ماه اخیر. دیدبان حقوق بشر در این گزارش نه تنها بر دقیق بودن و مستند بودن تمامی گزارشات قبلی خود مهر تایید زد که به وضوح ترفند ها و روش های بزهکارانه سازمان مجاهدین و عمال خارجی آن در کشورهای اروپایی و پارلمان ها را تشریح و در اختیار افکار عمومی جهان قرار داد. گزارش تاکیدی دیدبان حقوق بشر گزارشی مستند از چگونگی سو استفاده سازمان مجاهدین از روش ها و قوانین دموکراتیک در کشور های غربی بود. گزارش تاکیدی دیدبان از لحاظی حتی محکومیت سو استفاده فرقه از مراکز قانون گذاری در کشور های غربی بود.
سازمان مجاهدین که در گیجی بعد از این اطلاعیه مدتی را به سکوت در مقابل این گزارش گذراند، بالاخره بعد از چند هفته به میدان آمد و اطلاعیه ای که هر جمله آن در تناقض با جمله بعدی است بوضوح استیصال دستگاه تبلیغاتی فرقه را نمایان کرد. رجوی در این اطلاعیه باصطلاح شورایش مدعی شد که سازمان دیدبان حقوق بشر قبول کرده است که مجاهدین پس از سقوط ولینعمتشان در عراق نقض حقوق بشر نداشته اند (نه تنها چنین مطلبی در بیانیه نیست که بیانیه با اشاره به عدم وجود تحقیق بعد از 2003 جای تحقیقات بعدی را هم باز گذاشته است).
مشخص است که بیان این مطلب در اطلاعیه شورای رجوی بعنوان یک عقب نشینی بسیار جدی در ورای عقب نشینی های قبلی سازمان مجاهدین نیاز به تحلیل و تعمیق دقیق تری دارد چرا که با این جمله رجوی تلویحا تمامی موارد نقض حقوق بشر ذکر شده در گزارش دیدبان حقوق بشر که به مدت زمان زمامداری ولینعمتش صدام بر می گردد را به عهده گرفته است. قبول این جنایات جنگی و جرائم ضد بشری حد اقل بلحاظ حقوقی حائز اهمیت فراوان و بخصوص قابل استفاده در دادگاه هایی است که به این جرایم رسیدگی خواهند نمود.
از مسائل قانونی که بگذریم ، پی آمد این قبول تقصیر مسلما جز آغاز غیر قابل بازگشت عقب نشینی باز هم بیشتر از مواضع گذشته نیست. عقب نشینی در همه زمینه های قبلا مطرح شده یعنی:
– رد تلویحی مبارزه مسلحانه (که یک بار سعی کرد ولی بدلیل مواجه شدن با افشاگری های نجات یافتگان و ترس از روبرو شدن با نیروی داخل تشکیلات به سرعت عقب کشید)،
– رفتن به سوی تعویض سر فرقه (در حال حاضر مریم رجوی از گذاشتن عکس مسعود در جلسات خود داری می کند ولی البته ته دل می داند که خود نیز با وی خواهد رفت)
– و قبول تغییر ماهیت سازمان از یک فرقه به یک حزب با رعایت مینیمم های دموکرسی در روش های تشکیلاتی (از دور خارج کردن سران قبلی فرقه در ظاهر در ماه های اخیر و جلو فرستادن هوادارن مزدبگیران غیر تشکیلاتی بعنوان چهره های بیرونی را می توان مرحله شروع این حرکت دانست)
لازم است یاد آور شوم که اگر چه آنچه باعث پاشیدگی این فرقه در سه سال گذشته شده است نهایتا بازتاب اتودینامیک جنایات خیانتکارانه و مزدورانه رجوی و دیگر سران ارتش خصوصی صدام بوده است ولی نقش نجات یافتگان از فرقه و همان معدود کسانی که توانسته اند خود را از جهنم تحت کنترل رجوی و بقایای صدام به کشورهای آزاد برسانند را نباید فراموش نمود. جا دارد که بعنوان سپاس از زحمات و رنج و شکنج تک تک این دوستان از طرف خودم به تک تک آنها تبریک بگویم و ایمان دارم که دعای خیر تک تک زخم خوردگان از فرقه از زنده و جان باخته و تمامی کسانی که قربانیانی در راه خصومت های رجوی با ایران و ایرانی داده اند بدنبال تک تک آنها است. دور نیست روزی که همین شاهدین با انبوه مدارکی که در دست هایشان می فشارند در دادگاه هایی ذیصلاح رجوی و دیگر دژخیمان دستگاه مخوف استخبارات صدام حسین را به محاکمه بکشند.
بگذریم و مطلب اصلی را ادامه دهیم.
جالب است که با مرور اطلاعیه متوجه می شویم که دیدبان حقوق بشر در گزارش تکمیلی خود دقیقا بر خلاف ادعای مسخره و تکراری رجوی نه تنها عدم نقض حقوق بشر توسط مجاهدین پس از سقوط ولینعمتشان را تایید نکرده که تلویحا با بیان این نکته که دیدبان حقوق بشر فقط تا زمان سقوط صدام حسین را تحقیق نموده است محل را برای تحقیقات بعدی یعنی نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین بعد از سقوط صدام را باز و احتمالا در برنامه گذاشته است. البته شخصا معتقدم همانطور که تحقیق در مورد نقض حقوق بشر تا سال 2003 فقط در صورت سقوط صدام و امکان دسترسی به قربانیان امکان پذیر بود، تحقیق جامع و بررسی دقیق این نقض حقوق بشر بعد از سقوط صدام نیز نیازمند انحلال نهایی فرقه تروریستی و آزادی کامل بازگویی اتفاقات در کمپ اشرف است که امید است با ورود سربازان بلغاری در دو سه هفته آینده شکل عملی بهتری به خود بگیرد. طبعا برخی از این موارد همچون دستور خودسوزی و خود کشی و قتل، ارسال مجدد افراد کاملا لو رفته و شناخته شده ای (نمونه هایی همچون حجت زمانی) که پس از اجرای اعمال تروریستی در شهر های ایران از دست ماموران دولت ایران فرار کرده اند به داخل ایران تا مشخصا دستگیر و اعدام شوند، جلسات اقرار گیری و گرفتن نوشته و نوار و غیره از افراد سازمان تحت فشارهای روحی و جسمی و تهدید ها و صدور احکام اعدام در کشورهای اروپایی و آدم ربایی و حمله و تعرض فیزیکی به خبرنگاران و… را می توان از قبل از منحل شدن کامل تشکیلات فرقه در عراق بعنوان مدارک موجود مورد بررسی قرار داد.
بر کسی پوشیده نیست که سازمان مجاهدین پس از سقوط رژیم سابق عراق بدون توجه به آنچه که معمولا یک سازمان سیاسی بعنوان پایگاه اجتماعی مد نظر قرار می دهد و با اعلام و افتخار به مزدوری های سابق خود برای صدام حسین با تمام قوا سعی می کند تا خود را بعنوان یک نیروی مزدور قابل استفاده روئسای احتمالی جدید لانسه کند.
عدم وجود هر گونه اصول اعتقادی قابل تکیه از یک طرف و نزدیک به صفر بودن پایگاه اجتماعی سازمان از طرف دیگر و در ورای همه این ها عدم حرکت رهبران فرقه در جهت بوجود آورد چنین پایه هایی در سازمان مجاهدین خود به صورت مسئله ای جدی در تحلیل های کسانی که خواستار استفاده از این نیرو بوده اند در آمده است. نبودن مینیمم های پرنسیپ های معمول در شخصیت رجوی و همپالگی هایش باعث گردیده تا حتی همان کسانی که معتقد به مصرف هر چه که مصرف شدنی است می باشند به فکر فرو رفته و در مورد استفاده از این قلم بخصوص دچار شک شوند. این مسئله را طبعا رجوی نه می فهمد و نه در آینده خواهد فهمید. البته چندان مهم هم نیست. در یک کلام باید گفت ماهیت رجوی و همدستانش اکنون دیگر برای همه، از هر جناح و دسته و طرفی که باشند روشن و واضح است.
رجوی از زمان سقوط ولینعمتش و فرار به فرانسه ، سه سال است که بر خلاف سالهای قبل از آن خروج از لیست تروریستی و به زبان عامیانه تر گرفتن قبولی سرسپردگی اش از طرف نو محافظه کاران واشنگتن و لندن را هدف نهایی خود قرار داده است و جست و خیز هایی که اضافه بر خواسته ها و دستورات روئسای جدیدش انجام می دهد را نیز می توان در همین راستا تحلیل نمود (بعنوان مثال رله اطلاعات سرویس های اسرائیل در مورد نطنز یکی از این دستورات بود با هدف لو ندادن رد منابع اطلاعاتی اصلی که البته با رو شدن عکس های ماهواره ای توسط خود مزدوران رجوی لو رفت. ولی ملاحظه می کنیم که رجوی بعد از این دستور همزمان با هر جلسه ای که در مورد ایران و انرژی اتمی برقرار شود جلسه ای گذاشته و مقداری مزخرف و بی ربط تحویل خبرنگاران می دهد به طوری که اکنون این حرکت به ضد خودش تبدیل شده و ادامه اش از طرف مزدورانی که حد خودشان را نمی دانند خود روئسای نو محافظه کارشان را هم کلافه کرده ).
از منظر کسانی که در مورد امکان بازسازی و استفاده از بخشی از باقی مانده فرقه رجوی بعنوان مزدور تحقیق می کنند می توان گفت که همه بر دو نکته زیر متفق القولند.
اولا تا بحال هر گونه حرکتی که از طرف نو محافظه کاران به رجوی دیکته شده و یا در آینده بشود بدون چون و چرا انجام داده و حتی بعد از پایان بازی هم با چاپلوسی مشمئز کننده ای به ادامه همان حرکات اصرار می روزند. بطور خلاصه تا زمانی که رجوی خودش این چنین دم تکان می دهد نیاز به تشویق و یا تهدید ندارد. که هیچ شاید نیاز به آرام کردن هم داشته باشد.
ثانیا اگر هر زمان هزینه ای بالاتر از طرف هر کس دیگری به رجوی پرداخت شود، رجوی بوضوح نشان داده است که در جبهه عوض کردن مجدد حتی یک لحظه نیز مکث نخواهد کرد. بطور خلاصه مینیمم های پایه های شخصیتی برای حداقل اعتماد به رجوی و یا دیگر سران مجاهدین وجود ندارد. این ها کسانی نیستند که بتوان افسارشان را یک لحظه رها کرد.
با این تفاصیل آیا احمقانه نخواهد بود که این روئسایی که مصرف کامل رجوی در اختیارشان است و از طرف دیگر به بی بتگی رجوی هم اشراف کامل پیدا کرده اند سازمان مجاهدین خلق را از لیست تروریستی خارج سازند؟ این سوالی است که احتمالا جوابش برای رجوی مدت ها است که دیر شده باشد. ولی بنظر می رسد این را بقیه دیگر فهمیده باشند که منجلاب طی شده ای که به رهبری این جنایتکار، سازمان مجاهدین را به این نقطه رسانده است راهی نیست که به سادگی بتوان برگشت.
با کمال تعجب باید گفت که با همه این تفاصیل و بعد از سه سال ،سازمان مجاهدین بدون توجه به پایه ای ترین بحث هایی که در مورد استفاده احتمالی از این نیروی مزدور مصرف شده، فرسوده و آبرو باخته مطرح است، هنوز سر در برف فرو کرده بدنبال حل مسائل از طریق تاکتیک هایی است که در واقع در مقایسه با بحث های اصلی پشیزی بیش نیستند. کمدی درام مریم رجوی که چند هفته پیش توسط وی بازی شد نشانه بارزی از آن است. رجوی از همکاران غیر ایرانی و وکلای خود خواست تا در اطاق های دادگاه های لوگزامبورگ و در جمع لرد های غیر انتخابی بریتانیا بصورتی که به گوش اعضا و هوادارن نرسد اعلام کنند که وی مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته است ولی با اولین نشانه های لو رفتن قضیه توسط نجات یافتگان از فرقه مجبور شد در باصطلاح مصاحبه مطبوعاتی ای بعد از ماه ها مخفی شدن در جمع دستچین شده ای از خبرنگاران در خانه اش مقر بیاید که خیر اشتباه کرده و نمی تواند مشی مسلحانه را به همین راحتی ها و بدون هزينه نفی کند. هزینه اش هم برایش سنگین است و بنابراین و پشتبندش افراد اسیر در قرارگاه اشرف را این بار با لباس و کلاه نظامی تقلید شده از یونیفورم ارتش امریکا (لباس های مدل گارد جمهوری صدام فعلا به سوله ها منتقل شده اند) با چوب جارو به رژه نظامی!! واداشت.
باز هم بگذریم.
واضح است که سعی رجوی در جعل مندرجات اطلاعیه دیدبان حقوق بشر برای این است که به طریقی نشان دهد که از بعد از سقوط صدام حسین ولینعمت سابقش تا بحال نه مبارزه مسلحانه داشته و نه نقض حقوق بشر و جنایات دیگر و بنابر این خواستار خروج از لیست تروریست ها و مورد استفاده قرار گرفتن رسمی سازمان مجاهدین شود. گربه شد عابد و مسلمانا.
به زبانی دیگر وی خواستار به فراموشی سپرده شدن و بخشودگی گذشته بیست و پنج ساله اش است ولی بدون پرداخت هیچ گونه هزینه ای!! البته این اولین بار نیست که رجوی با تمام بزدلی و خفت و خاری، به طمع محصولی باد آورده سر بر آغل هر کس و ناکسی فرو می برد ولی این بار باید اذعان نمود که خود و همپالگی هایش واقعا روی حمار را هم سفید کرده اند.
در بحثی در همین مورد که با جمعی دست اندر کار داشتم مثالی را یکی از افراد تیم وکلایی که در مورد این سازمان به تحقیق مشغول بوده و هنوز هم کارش ادامه دارد به من ارائه داد که از یک طرف قابل تامل بود و از طرف دیگر بیانگر میزان پرت بودن رجوی نشان می داد و البته برای من باعث تاسف زیاد بخاطر افراد گرفتار در فرقه. چرا که آنها کسانی هستند که هزینه حماقت های مکرر رجوی و همپالگی هایش را در گذشته و حال داده و می دهند. آنها چاره ای برایشان باقی نمانده. آنها نیازمند و مستحق کمکند. آنها…
به هر حال. باز برگردیم.
ایشان در مورد سعی رجوی برای خروج از لیست تروریست ها بدون دادن بهای لازمه آن گفت:
اولا که چنین که در درون خود تبلیغ می کنند نیست و موارد بسیاری از اعتقاد راسخ و حتی دست زدن عملی به اعمال تروریستی در کشور های مختلف در سالهای اخیر در پرونده این سازمان و رهبران آن وجود دارد و همچنین موارد بسیاری از نقض حقوق بشر چه در کشورهای اروپایی و چه در کمپ اشرف. ولی گیرم این مدارک هم نبودند. واقعیت این است که این سازمان امکان مادی دست زدن به اعمال تروریستی به میزان قبلی را با از دست دادن ولینعمتش از دست داده است و طبق مدارک موجود حتی خلع سلاح آنها هم بعد از بمباران قرارگاهشان و از ترس بمباران های بعدی بوده است. بنابراین در هر دادگاهی که چنین مسئله مزحکی امکان طرح پیدا کند کافی است حقوقدانان حاضر در دادگاه مسئله سازمان مجاهدین محبوس در قلعه اشرف و یا تحت تحقیق و محدود شده در فرانسه را با قاتلی مقایسه کنند که پس از قتل های متعدد طی سالیان سال دستگیر و به زندان افتاده است. حال مشاهده شده است که وی در طی سه سال گذشته در سلول خود هر روز بالش خود را خفه می کند تا تردستی در خفه کردن فراموشش نشود. تمرین ضربه زدن به نقاط حساس بدن برای کشتن مردم را پیگرانه دنبال می کند. با ناخن و قاشق روی دیوار سلول نقشه انهدام این مکان و آن مکان را می کشد و هر روز با صدای بلند بقیه افرادی که دستش به آنها برسد را به قتل تهدید میکند و یا به آن ها حمله ور می شود و بارها سعی نموده تا نقشه هایی را برای بدست آوردن سلاح گرم یا سرد در زندان به اجرا در آورد ولی موفق نشده است. آیا حرف وکلای چنین زندانی ای مبنی بر این که وی دیگر توبه کرده و کسی را نخواهد کشت صرفا بخاطر این که در سلول انفرادی اش کسی را طی یکی دو سال گذشته نکشته است قابل قبول و معیاری برای بخشودگی و عفو وی خواهد بود؟ حتی اگر همین را هم قبول کنیم باید بپذیریم که محکوم حداقل در زمان خروج باید ورقه ندامت نامه و متنبه شدگی را امضا کند و مدت ها هم تحت قیمومیت یک بزرگتری به کارهای عام المنفعه بپردازد نه این که وی را دم درب خروجی زندان به چاقو مجهز کرده و لباس رزم هم تنش کنند. شرایط موجود در مورد این سازمان پس از گذشت سه سال تحقیق مستمر دیگر کاملا واضح است و اگر کسی این شرایط را نمی بیند لاجرم باید گفت که نه از سر ناآگاهی که به دلخواه و منافع مادی و یا از سر ترس و بزدلی است چشمانش را بسته است ولا غیر.
گفتم تشابه این جانی ای که با سازمان مجاهدین مقایسه کردی را کاملا درک می کنم ولی فکر نمی کنی هر دو این ها قبل از همه این ها نیاز به کمک رونشناس و روانپزشک داشته باشند. قبل از هر چیز نیاز به درمان داشته باشند.
گفت ما مجبوریم منافع جوامع را در نظر بگیریم و جمعیت های بزرگ را. حرفی که میزنی درست است ولی در کادر کار ما نمی گنجد. اگر چه مراکزی برای کمک وجود دارند ولی نهایتا امیدورارم شما نجات یافتگان و خانواده هایتان و خانواده های کسانی که اسیران فرقه شده اند در این زمینه پیشقدم باشند.
گفتم چنین است و چنین نیز خواهد بود.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا