تعمقی در قبض و بسط تشکیلاتی (1)ایران دیدبان، نوزدهم ژوئنبالاخره گردانندگان مجاهدین پس از مدتها فرو خوردن بغض موضوع ابراهیم خدابنده ، او را به یکباره بیرون ریخته و ایشان را در رسته های فحاشی و اتهامی خویش به کمک بازجویی منصوب نمودند. البته ابراهیم تنها بغضی فروخورده نبود، بلکه استخوانی در گلو بود که […]
تعمقی در قبض و بسط تشکیلاتی (1)
ایران دیدبان، نوزدهم ژوئن
بالاخره گردانندگان مجاهدین پس از مدتها فرو خوردن بغض موضوع ابراهیم خدابنده ، او را به یکباره بیرون ریخته و ایشان را در رسته های فحاشی و اتهامی خویش به کمک بازجویی منصوب نمودند. البته ابراهیم تنها بغضی فروخورده نبود، بلکه استخوانی در گلو بود که مجاهدین به دلیل آن همه جنجال آفرینی های دروغین بر سر موقعیت وی در بازداشتگاه ها، رسماً او را منتصب به خود کرده بودند و مانند بسیاری از اعضاء نمیتوانستند عضویت وی را انکار کنند و وی را فقط کسی معرفی کنند که انگاری با مجاهدین آشنایی هایی داشته است و از سوی دیگر با تغییرات فکری و ایدئولوژیک ایشان، بساط دجالگری آنها برچیده شد و در مورد وی ناگزیر به سکوت شدند.
از سوی دیگر عضوی با انبوه اطلاعات و دانستنی ها مانند آقای ابراهیم خدابنده که رهبران مجاهدین برای به اعدام رساندن وی لحظه شماری میکردند و تلاش داشتند با به آتش کشیدن دخترش، نمایش مفصلی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران! ، در خیابان های اروپا به راه بیندازند، زبان گویایی برای افشای ماهیت درونی این گروه شد. در این صورت آیا برای مجاهدین، چارهای جز پناه بردن به فرهنگ فحاشی و لمپنی و چارواداری رجوی باقی می ماند؟ با توجه به اینکه در همین فحش نامه نیز، ناگزیر از اذعان به تأثیر روشنگری های آقای خدابنده گردیده است.
نمونه ی آقای خدابنده بسیار شبیه سرگذشت آقای سعید شاهسوندی است. مجاهدین که برای آقای شاهسوندی که از اعضای بسیار قدیمی مجاهدین بود، جشن کشته شدن گرفته بودند، به محض اطلاع یافتن از زنده بودن ایشان و برملا شدن اختلافات عمیقش با رجوی و تشکیلات مجاهدین، وی را به شاگرد جلاد و تیر خلاص زن لقب دادند.
اما آنچه بهانه ای شده است که دستگاه جهل و سانسور رجوی، این چنین بغض فروخوردهاش را بیرون بریزد، مقاله ی نوشته شده توسط خدابنده به نام مجاهدین خلق و بازگشت به گذشته است که حقیقتاً هر انسان منصفی خواهد فهیمد که مسؤول کمیته ی انتشارات مجاهدین با یک بهانه گیری ابلهانه، راه فحاشی های پس از این به ایشان را باز نموده و البته به زعم حضرات پاریس نشین، کوشیده است گفته ها و روشنگری هایش را مخدوش نماید.
سخنگوی گروه تروریستی مجاهدین ضربه ی حاصل از جدایی ابراهیم خدابنده را با ضربات وارده توسط جداشدگان در سال 60 برابر دانسته و مینویسد:
« یکی از درهم شکسته گانی که مدتی است به تئوری نویس اطلاعاتی ارتقاء مقام یافته است، مرا به یاد خیانت کارانی میاندازد که در سال 60 وقتی زندانبانان چیزی جز شلاق و شکنجه بلد نبودند و در بسیاری مواقع فریب زندانیان سیاسی را خورده و از فهم بسیاری مسایل عاجز بودند، به امداد شتافته و با بازجویی از کسانی که تا پیش از آن، همسنگران آنها بودند، سعی در کسب اطلاعات بسا بسا بیشتر و به تور انداختن کلیه کسانی که به طریقی با مجاهدین در ارتباط بودند، میکردند. این خائنان آن زمان کاری کردند که بسیاری از پاسداران از آن عاجز بودند. چرا که از درون یک جریان انقلابی خارج شده و به صف دشمن پیوسته بودند، بنابراین توان ضربه زدن آنها به این جریان انقلابی خیلی بیشتر از پاسداران بود. بی شک رژیم ، بخش زیادی از قلع و قمع در سالهای 60 تا 67 را مدیون این خیانتکاران بودند. »
دستگاه به گل نشسته، به بنبست رسیده و عاجز رجوی، بدون اینکه حتی یکی از دهها مطلب آقای خدابنده و سؤالات اساسی ای که ایشان در مورد استراتژی مجاهدین در نامه ای خطاب به رجوی مطرح ساخته بود را پاسخ گوید و یا حتی اشارهای به آنها داشته باشد، با آویختن به یک به اصطلاح کشف مشعشع، مدعی شده است که خدابنده بیش از آنچه که در سایتهای جداشدگان از مطالب مرضیه ی قرصی درج شده است میداند و بنابراین وی بازجو، کمک بازجو و یا چیزی شبیه این است! پس نتیجه آن میشود که همچنان نیروها باید در گوشها را همانگونه که از آنها خواسته شده است بسته نگه دارند تا مبادا آنچه را که نباید، بشنوند.
دستگاه جهل و سانسور رجوی بعد از سه سال فکر برای پیدا کردن راه حلی به منظور مخدوش کردن موضوع ابراهیم خدابنده، این گونه مینویسد:
« این مجیزگویی های مشمئزکننده و تهوع آور، برای هر انسانی البته بیانگر بسیاری پشت پرده های بیان ناشده است. یکی از این صحنه های بیان ناشده را جدیدا در یکی از مطالبی که به قلم این مزدور در سایت های رژیم خواندم، متوجه شدم که لازم دیدم با شما در میان بگذارم.
وی در 850314 در مطلبی که سایت وزات اطلاعات موسوم به اینترلینک آنرا منتشر کرده است، تحت عنوان مجاهدین خلق و بازگشت به گذشته، چهره دیگری از خود را ناخواسته به روی صفحه آورده است. در این مطلب او نوشته است: مرضیه قرصی که اخیرا توانسته است خود را چه به لحاظ ذهنی و چه به لحاظ فیزیکی از قرارگاه اشرف مجاهدین خلق در عراق آزاد ساخته و به نزد خانواده اش باز گردد، در مصاحبه ای در داخل خاک ایران از آخرین ترفند مغزشویی بکار گرفته شده در تشکیلات خبر داد که خود سازمان عنوان جراحی تفکرات درونی گذشته بر روی آن نهاده است. وی در مصاحبه خود اشاره نمود که تمامی اعضای سازمان در تمامی سطوح، مکلف شده اند تا گذشته خود خصوصا سه سال اخیر را بازخوانی و نقادی کرده و به صورت یک تز کامل بنویسند. بر اساس گفته های خانم قرصی افراد در نشست های جمعی هر یک حدود یک ربع ساعت وقت داشتند تا این به اصطلاح تز، یعنی بازخوانی گذشته را قرائت کنند. سپس در مورد هر کس نیم ساعت وقت داده میشد تا به سؤالات حاضران جواب داده و ابهامات را رفع نماید…. (وی سپس به بیان باصطلاح جزییاتی از این مسئله پرداخته است)
شما هم میتوانید مانند من همه مصاحبه های مرضیه قرصی را که طی این مدت در بازار مکاره سایتهای وزارت اطلاعات منتشر شده، بخوانید ولی قطعا چنین مطالبی را در مصاحبه وی پیدا نخواهید کرد.
بخوبی روشن است آنچه ابراهیم خدابنده مزدور به عنوان مصاحبه مرضیه قرصی بیان میکند، چیزی جز بازجوییهایی که در شعبه های وزارت اطلاعات از او بعمل آمده نیست. »
هدف از بررسی موضعگیری جدید مجاهدین در قبال ایشان، نه روشنگری در مورد روش های تدافعی مجاهدین – که کاملاً نخ نما شده و بی تأثیر گردیده است – بلکه برعکس بررسی مندرجات مطرح شده از سوی آقای خدابنده در مقاله ی مجاهدین و بازگشت به گذشته میباشد و مطالب فوق به عنوان مقدمه ی ورود به این موضوع بیان شد.

