چند توضیح ضروری

چند توضیح ضروری
بهزاد علیشاهی
چند وقت پیش من مطلبی نوشتم نه چندان عمومی بلکه برای کسی که در وبلاگ من به اسم غریب آشنا نظر داده بود و خاطره ای از دوران دبستان مرا یاد آور شده بود. اما سازمان چنان از این مطلب من و یاد آوری خاطراتی که سازمان نمیخواهد گفته شود به فغان آمده که نه تنها به فحاشی بلکه اینبار از زبان علی گودرزی به نفرین دست زده. واقعا جالب است من تا بحال متعجب بودم که چرا سازمان بجای بحث و دلیل ( حتی تراشیدن دلایل دروغی ) دست به فحاشی میزند مگر نمیداند که این کار به ضرر خودش تمام میشود ؟ اما با تعجب بیشتر دیدم که گویا فحاشی هم جوابگوی سوز درونش نیست و اینبار به نفرین گویی روی آورده و نوشته کاش در عملیات فروغ تیر میخوردی و میمردی و لابد الان نبودم که افشاگری کنم ؛ خب متاسفانه به این خواسته تان نرسیدید. آقای گودرزی شاید اصل نفرین سازمانت این باشد که کاش تو را کشته بودیم ولی به این خواسته هم نرسیدید. اما چند نکته در باره مطب شما :
گفتی چرا بعد از 18 سال به یاد یار دبستانی ات افتادی ؟
خب خودت میدانی که در سازمان همه فشار و نشست و بحث ها و کلا انقلاب خواهر مریمتان برای این است که کسی به یاد دوست و یار و فرزندو همسر و خانواده اش نباشد. نکند که جمله مسعود رجوی که گفت مجاهد بند خانواده نداریم , اما با همه اینها من به همیشه به یاد حیدر بهرامی ( فرزاد ) بودم ؛ اما به چه کسی باید میگفتم ؟ مگر در سازمان میشد به کسی از یار دبستانی ات بگویی ؟ فرزاد هم عاشق بود اما جز من به کسی نگفت , نمیشد گفت هنوز هم خیلی ها عاشقانه به خانوده و یار و زن و فرزندشان فکر میکنند ولی جایی برای گفتن نیست تا روزی که انشاءالله این حصار تنگ فرقه ای از هم بپاشد و هر کس آزادانه حرف دلش را بزند.
گفتی که از ترس مردم نتوانسته ام در ایران سراغ خانواده ها بروم.
ترس مردم را که درست گفته ای , باور کن من که در ایران بودم اینقدر مردم از مجاهدین نفرت داشتند و اینقدر بدشان میامد که من همیشه در ترس بودم که کسی بخاطر بیست سال با مجاهدین بودنم نخواهد از من انتقام بگیرد ؛ و واقعا سخت بود که به انها بفهمانم که از مجاهدین جدا شده ام , حالا شما نشسته اید و خودتان میگویید که همه مردم از ما حمایت میکنند بعد هم خودتان باورتان میشود , خب جرأت اینکه در ایران در ملاء عام و بین مردم ظاهر شوید را که ندارید ولی برای اینکه میزان محبوبیت سازمان دستتان بیاید در یک تلویزیون مستقل برای یک بار هم شده خودتان را در معرض نظرات مردم قرار دهید تا بفهمید که دنیا روی کدام محور میچرخد. تا قبل از این آزمایش هم لطفا از مردم و نظر مردم حرفی نزنید. در مورد خانوده ها هم مدتی که من در ایران بودم اینقدر درخواست و تلفن به من زده میشد و خانواده های زیادی بودند که برای رهایی عزیزشان از من کمک میخواستند و من البته شرمنده که نتوانستم با همه صحبت کنم , همین الان هم من هر روز تعداد زیادی نامه و ایمیل از خانواده ها دارم که نشان میدهد که چقدر بین خانواده های نفرات اسیر در اشرف محبوبیت دارید , البته میتوانی میزان محبوبیت سازمان در بین خانواده ها را با فحش هایی که بچه های اشرف هر روزه مچبور میشوند به خانواده هایشان بدهند نیز بسنچی.
اما نکته آخر که گفتی خون این شهیدان در رگهای شما جاری است.
کاش خونی در رگهایتان جاری بود و من از این قیافه های بیرنگ ومرده شما در عذاب نبود و کاش خونی در رگهای سازمان جاری بود و میشد مثل یک موجود زنده با آن به گفتگو پرداخت ولی این چهره یک فرقه مرده است نه یک موجود زنده.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا