خاطرات قلعه اشرف(13)

خاطرات قلعه اشرف(13)
خاطرات منصور تنهائی
شیوه های اغفال و جذب افراد در خارج از کشور ایران
در مدت هفده سالی که در قرارگاه اشرف حضور داشتم برای من ثابت شد اغلب افرادی که فریب سازمان را می خورند و به قرارگاه اشرف فرستاده می شوند به نوعی از مشکلات خانوادگی و مالی و یا شخصیتی رنج می برند. زیرا آنان معمولا افرادی سیاسی و یا اهل مطالعات سیاسی و ایدئولوژیکی نبودند و علاقه ای به سیاست و همکاری با سازمان نداشتند بیشتر افرادی که من با آنها در قرارگاه اشرف آشنا بودم شناختی از سازمان قبل از ورودشان به قرارگاه اشرف نداشتند. اکثر آنان برای رسیدن به کشورهای اروپائی و غربی و استفاده از امکانات اقتصادی آن کشورها از ایران راهی کشورهای خارجی شدند در حالیکه به لحاظ مالی در مضیقه بودند و از تحصیلات عالی نیز برخوردار نبودند ، در نتیجه طعمه و شکار مناسبی برای سازمان بودند و سران سازمان نیز با استفاده از مشکلات خاص این افراد به شکلی زیرکانه و غیر انسانی و ناصادقانه سعی داشتند آنان را صید کرده و با دروغ و فریب و وعده زندگی بهتر در کشورهای غربی به دام و تله سازمان بیاندازند و از آنان به عنوان طعمه در جهت اهداف تشکیلاتی استفاده کنند.در حالیکه سران سازمان هیچگونه نگرش انسانی و دلسوزانه نسبت به آنان و مشکلاتشان نداشته وصرفا به منافع تشکیلاتی خود می اندیشیدند. افراد سازمان در برخورد با ایرانیانی که به تورشان می افتادند وقتی که از وضعیت ناجور مالی آنان اطلاع می یافتند بدون اینکه از وابستگی خود به سازمان و یا در مورد آن حرفی بزنند پیشنهاد می دادند که اگر با آنان همکاری کرده و به عراق رفته و حدود یکسال در آنجا بمانند و کار کنند پول خوبی گیرشان می آید و دلیلی که می آوردند این بود که هوای عراق گرم است و به این خاطر در آن کشور شرکت های پیمانکار همانند کویت و دوبی پول خوبی برای کارگران خارجی می دهند و افراد مخاطب آنان نیز که اکثرا جوانان کم سن و سال و ساده بودند بی آنکه در مورد پیشنهاد آنان تحقیق کنند و در مورد ماهیتشان پرس و جو نمایند به علت مشکلات مالی و دربه دری در خارج از کشور با آنان همراه شده و به قرارگاه اشرف رهسپار می شدند. در آنجا بود که به فریبکاری سازمان پی برده و مسئولین قرارگاه با شیوه ها و ترفند مختلف و تهدید آنان را وادار می کردند تا در قرارگاه اشرف برای همیشه بمانند. و بعدها به عملیات های تروریستی در داخل ایران فرستاده می شدند.
معمولا این تیپ افراد در کشورهای همسایه ای چون پاکستان و ترکیه به تور رابطین سازمان می افتادند و پیک سازمان در برخورد با این افراد میگفت اگر می خواهید پول زیادی گیر بیاورید باید به عراق بروید زیرا ما در آنجا آشنا داریم و می توانند به شما کمک کنند و شماره موبایل پیک دیگر سازمان را برای تماس به آنان می دادند و از قبل با پیک در مورد چگونگی برخورد با افراد مورد نظر هماهنگی شده بود که چگونه با این افراد برخورد کنند. حتی برای جلب اعتماد این افراد از آنها دعوت می کردند تا یک روز هم به حساب پیک سازمان در هتل اقامت کنند و سپس به عراق فرستاده می شدند. هنگامیکه جوانا کم سن و سال و فریب خورده و از همه جا بی خبر به کمپ اشرف می رسیدند آنها را وادار می کردند تا لباسهای خود را عوض کنند و لباس فرم آنان را بپوشند ، به آنها گفته می شد شما باید تا یکسال در اینجا کار کنید و به تدریج به آنها توضیح می دادند به کجا آمده اند و آنان چه کسانی هستند و اینکه چه کارهایی باید برای سازمان انجام دهند. در مواردی که افراد فریب خورده به وضعیت فعلی شان معترض می شدند و خواسته خود را مبنی بر خارج شدن از قرارگاه مطرح می کردند مسئولین سازمان به آنان می گفتند چون شما پاسپورت ندارید و غیر قانونی به عراق آمده اید ما مجبوریم شما را تحویل مقامات صدام و استخبارات بدهیم آنان نیز با شما به عنوان جاسوس رفتار خواهند کرد. در نهایت باید برای مدت مدیدی در زندان ابوغریب بسر برید. به این صورت هم وطنان جوان و بیگناه ، در دام مخوف سازمان گرفتار می شدند.
شیوه های ماکیاولیستی جذب نیرو در داخل کشور
سازمان در جذب و فریب اقشار مختلف اجتماعی ایران انواع شگرد های فریبکارانه را به کار می برد.اصولا سران سازمان در فریب و اغفال افراد برای کشاندن آنان به قرارگاه اشرف به هیچگونه معیار اخلاقی و انسانی پایبند نبودند. متناسب با وضعیت افراد در داخل کشور با آنان برخورد می کردند. در واقع رابطین سازمان در کشورهای همجوار ایران و در داخل کشور نقش های متفاوتی را بازی می کردند تا به هر نحو و طریقی جذب نیرو کنند. به عبارتی دقیق تر سازمان نفراتی را به داخل کشور می فرستاد که بتوانند همه نوع نقش بازی کنند. برای مثال سراغ یک دزد حرفه ای می رفتند و با او طوری برخورد می کردند که گویا در عراق پول در خیابانها جاری است و امثالی چون او می خواهد که آن را جمع کند. و یا سراغ یک قاچاقچی می رفتند و یا سراغ یک معتاد و……….. بالاخره با توجه به جایگاه افراد و متناسب با آن به شکلی زیرکانه و حرفه ای نقشی تاثیر گذار بازی می کردند. در برخورد با یک معتاد به او می گفتند که در عراق همه نوع مواد وجود دارد و به آسانی و ارزانی در دسترس همگان است و از او می خواستند تا مقداری پول تهیه کند و با آشناهای آنان به طور قاچاقی به عراق برود و ضمن کار به کشیدن مواد نیز ادامه دهد. در رابطه با افراد بیکار نیز می گفتند اردوگاهی مخصوص ایرانیان است که به افراد بیکار ایرانی امکان کار و زندگی فراهم می کند و بدینگونه جوانان بیکار داخل کشور را با ترسیم چشم اندازی خیالی و رویایی فریب داده و به قرارگاه اشرف می کشاندند که داستان خروج از آن خود حکایتی ناممکن و محال بود.


جلوگیری از جریان آزاد اطلاع رسانی
سران و مسئولین سازمان علیرغم شعار و هیاهو های پر طمطراق در زمینه آزادی انسان و برقراری دموکراسی ، نه تنها در رفتار تشکیلاتی و سازمانی خود را ملزم به پایبندی برای تحقق شعارهایی که مطرح می کردند ، نمی دانستند بلکه از دادن کوچکترین فرصت و ایجاد زمینه به نیروهای مستقر در قرارگاه اشرف برای اطلاع یافتن از اخبار شبکه های رادیوئی و تلویزیونی کشور های مختلف و یا امکان مطالعه روزنامه ها و نشریات غیر سازمانی خودداری می کردند که نتیجه آن عقب ماندگی فکری و فرهنگی و سیاسی نیروها و نداشتن کوچکترین خبری از تحولات پر شتاب دنیای معاصر بود. تنها امکان خبرگیری از بیرون از قرارگاه اشرف نشریه ایران زمین وابسته به سازمان بود که در خارج از عراق چاپ می شد و به دست ما می رسید و وقتی که ایران زمین تعطیل شد ما هیچگونه خبر و یا اطلاعی خارج از قرارگاه اشرف نداشتیم.صرفا در داخل قرارگاه برای ما بولتن خبری چاپ می کردند که از چند صفحه تشکیل شده بود و اکثر خبرها هم مربوط به سازمان و فعالیتهای آن بود و یکی دو صفحه هم به چند خبر خارجی از جمله فلسطین و لبنان مربوط می شد. در قرارگاه امکان داشتن تلویزیون و رادیو به هیچ وجه نبود و در ساعات به خصوصی در مواقع بیکاری و استراحت سیمای مقاومت وابسته به سازمان برایمان پخش می شد. و در روزهای خاصی نیز اخبار CNN که در رابطه با اخبار مرتبط با عراق و نیروهای امریکائی حاضر در عراق بود به شکلی کاملا سانسور شده به وسیله مسئولین قرارگاه به مدت پانزده دقیقه برایمان نشان داده می شد. در رابطه با اخبار ورزشی کشورهای مختلف نیز صرفا فوتبال جام جهانی را ابتدا مسئولین قرارگاه تماشا می کردند و بعد از انتخاب و گزینش ، قسمت هائی از آن را برایمان پخش می کردند. مسئولین اشرف از پخش زنده و مستقیم فوتبال جام جهانی برای افراد در قرارگاه خودداری می کردند. فقط فوتبال ایران و آمریکا را برایمان مستقیم پخش کردند که آن هم به دلیل تبلیغاتی که سازمان در آن موقع در فرانسه راه انداخته بود و قصد داشتند به ما القاء کنند سازمان در کشورهای اروپائی هواداران زیادی دارد و به نوعی از این موضوع بهره برداری تبلیغاتی کنند. در ساعت ده شب روزهای پنجشنبه فیلم سینمائی سانسور شده برای افراد پخش می شد. فیلمها را به حدی سانسور می کردند که نظم داستانی و پیوستگی مضمونی آن از بین می رفت در نتیجه کسی از سر و ته فیلم چیزی سر در نمی آورد. گهگاه در مواقع بیکاری و یا هنگام خوردن نهار و شام کنسرت های مرضیه برایمان پخش می شد. تنها موسیقی و موزیکی که ما می شنیدیم ترانه های تکراری مرضیه بود. باید اعتراف کنم سالیان دراز حضور در قرارگاه اشرف باعث شده بود من و دیگر افراد در حسرت شنیدن موسیقی متنوع و جذاب ایران و ملل مختلف جهان و سبک های گوناگون موسیقی باشیم که از آن محروم مانده بودیم و به این خاطر شدیدا در رنج و عذاب بسر می بردیم ولی کاری از دستمان ساخته نبود.
تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا