اسدا… فیاض، مادر رفت، پدر هم بشدت بیمار است

دیروز مطلع شدیم که آقای محمد فیاض دیزج پدر گرامی آقای اسدا… فیاض که در اسارت فرقه ی استبدادی رجوی است، بشدت مریض است و در بستر بیماری می باشد.

نمی دانم به چه زبانی درخواست کنم که مسئولین فرقه ی رجوی اجازه ی یک تماس کوتاه را به آقای اسدا.. فیاض بدهند؟! این چه مبارزه ای است که باید از خلق جدا باشد؟

اسداله سالها پیش در یک فرصت مناسب ، خبر سلامتی خود را به پدر و مادر رساند و جویای حال آنان شد!

اما مادر بی آنکه پس از سالها انتظار صدای دلبندش را بشنود از این دنیا رخت بربست!

فاطمه شکوری، مادر اسداله فیاض دیزج
فاطمه شکوری، مادر اسداله فیاض دیزج

بموقع خود نوشته بودیم که :
” مادر مریض است ! خیلی مریض است ! مدام به دنبال خبری از اسداله است ! مادر گریان است و اما پدر همیشه ساکت ! غم بزرگی در دل دارد! پدر از درون گریه می کند! مادر دیگر تاب این فراق را ندارد! ماههاست در بستر بیماری است و در حسرت شنیدن صدای اسداله !!! ”

blank

مادر خیلی زود دق مرگ شد و پدر را یکه و تنها زیر خروارها بار سنگین جدائی تنها گذاشت!
اکنون پدر هم بعد از فوت همسرش، در بستر بیماری است!
رجوی ها جواب نفرین های این پدرها و مادرها را چگونه خواهند داد؟
پدر پیر و سالمند در آخرین حضورش در دفتر انجمن نجات تبریز، نمی دانست دیگر چه باید بگوید که پسر اسیرش ، حال او را احساس کند!
گرد خستگی و پیری از پیمودن این راه طول و دراز ، بر چهره این پدر بخوبی معلوم بود، درد فراق این پدر را از قالب تهی کرده بود!

براستی آیا این مبارزه ی کذائی ارزش این همه شکنجه ی پدرها و مادرها را دارد؟
فقط یک پدر می تواند ، بفهمد که وقتی دست هایش به پسرش نرسد ، چه زجری می کشد! وقتی یک پدر نتواند جگرگوشه اش را در آغوش بکشد، این برای یک پدر کشنده است!
وقتی پدر می داند که پسرش اسیر است ، اما نتواند کمکی بکند و او را آزاد بکند، این درد او را از درون می سوزاند؟!
چرا باید پدر پیر اسداله ، ذره ذره ، پیر شدن و از دست رفتن پسرش را نظاره کند!
آیا رجوی ها خواهند توانست در پیشگاه عدالت خداوندی ،جواب این همه ظلم و حق خوری خود را بدهد؟!
در زیر جهت یادآوری به همایش بزرگ خانواده های انجمن نجات کشور اشاره می کنم که خانواده ی اسدا..فیاض دیزج هم صحبت کردند. آنزمان مادر شکوری در قید حیات بودند.

blank

اسداله ، مادر رفت ، پدر هم نمی تواند تاب بیاورد و در بستر بیماری افتاده است!

مسعود رجوی و مریم رجوی ، بخوبی از این امر آگاهند که چرا این پدر و مادر پیر ، به جگرگوشه ی خود نمی رسند! اما خم به ابرو نمی آورند و وقیحانه نظاره گر این شکنجه ی ضدانسانی خود هستند! آیا ملاقات فرزندان، حق پدرها و مادرها نیست؟

به چه قیمتی مریم رجوی می خواهد با آن لباسهای آغشته به خون جنایات خود، در صدر یک فرقه ی تروریستی بماند؟ مریم پیر شد اما باز هم نفهمید که راه را اشتباه می رود!

یک خلق و یک ملت، مسعود و مریم رجوی را نفرین می کنند! اما آنان همچنان سرشان را زیربرف جهالت و حماقت فرو بردند و به این امید هستند که کانون های خرگوشی مزدبگیر، آنان را به میدان آزادی ببرند!!!

پدر پیر و فرتوت اسدا.. فیاض، منتظر تماس تلفنی از پسرش است تا جانی دوباره گرفته و سرپا شود، بیائیم این کوچکترین حق یک پدر را از او دریغ نکنیم و ببینیم که :
آیا ذره ای عاطفه ، عشق و حس انسانی در رهبران این فرقه باقی مانده است ؟؟؟

فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا