بمناسبت تولد برادرعزیزمان سعید نوروزی

بمناسبت تولد برادرعزیزمان سعید نوروزی نوگل پرپرشده مان بدستهای کثیف فرقه رجویستها

مرحوم مادر روزهای تولد بچه هایش ساعت بدنیا آمدن و محل تولد آنها را یادآورمیشد. مادر خدا بیامرز میگفتند که سعید ساعت 12 ظهر 7 دیماه 1344 (مطابق با 28 دسامبر 1965 هنگامیکه اذان از مسجد جنب بیمارستان (فرح سابق) پخش میشد آخرین فرزند خانواده یعنی سعید چشم به جهان گشود و شادمانی خانوده را صد افزون نمود. لعنت برخودکامگان، وطن فروشان و خودفروشانی چون مریم و مسعود رجوی و طرفداران این فرقه کثیف.

سعیـــــــد عــــزیــــــــــــز

بهارعشق شکوقا نمیشود بی تــو                بیا که خیمه دل وا نمیشود بی تـــــو

برآی از افق ای آفتاب صبح امید                     که شب رسیده و فردا نمیشود بی تو

سعید عزیز: تو گلواژه کدامین بوستانی؟ توگلبانگ کدامین مرغ خوش الحانی؟ تو عطرسکرآور کدامین گلستانی؟

نو آب زلال کدامین چشمه ساری؟ تو محراب کدامین پرستشگاهی؟

سعید پاکم: در بهاران زندگیمان چشمان پاک و زیبایت ستاره آسمان قلبمان شد و دریچه نور را بروی قلبهـــای

زود باورما گشود، کلامت موسیقی دلنشین زندگیمان بود و دستهای گرم و نیرومند تو پشتیبان ما،

حال در روز تولدت چگونه باور کنیم پس از بیست سال زندانی و اسارت در قلعه الموت رجویها، دیگر امیدی به در آغوش گرفتن مجدد و شنیدن زمزمه نوای زندگی بخشت را به مدت سه سال و اندیست برای همیشه از دست داده ایم و در غم دوری تو به کلبه احزان نشسته ایم، چگونه باور کنیم چشمان خون فشانمان که هنوز ترا می جوینـد سه سال و اندیست با تو وداع گفته اند، اما قلبمان یعقوب وار هرگز پبوند خود را باتو نخواهـد گسست. چه ناتوان خواهرانی هستیم که بیدارت نتوانیم کرد با فریاد، دیدارت نتوانیم کرد با زاری در غیبت تو دل گرفته ایم چو ابر پائیزی، میگرییم چو ابربهاری، وای باران، باران، شیشـه پنجره را باران شست، از دل ما اما چه کسی نقش ترا خواهد شست؟

سعید گلـم: برادر خوبمان تو نیستی تا ببینی چگونه عطر تو درعمق لحظه هاست، چگونه عکس تو در بــــرق

شیشه ها پیداست، چگونه جای تو درجان زندگی سبزاست، تو بوی کدامین بهاررا میدهی که ایـن

چنین کوچه باغهای قلبمان سرشار از عطرتو ویادتوست، داغ تو سرخ ترین گلهای قریاد پــــــای

گهواره خالی چه عبث خواهد بود پس از این لالائی، خواب او سنگین است و شما ای مرغـــــان

جهان در غوغا آزادید، ما درون قفس سرد اطاق دلتنگ، میپرد مرغ نگاهمان تـــــــا دور، وای

باران، باران پر مرغان نگاهمان را شست. درگذر عمرخو دسه سال واندی را با یاد توسپــــــری

کردیم و درهمه جا بیادت بودیم و غم نبودنت را باتمام جانمان احساس کردیم. و همواره بـــــــــر

رجویستهای خائن لعنت فرستادیم.

روحت شاد و راهت پررهرو باد.

پدر وخواهران همیشه داغدارت

خانواده نوروزی، بیست و نهم دسامبر 2006

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا