طلوع و غروب یک زندگی – قسمت سیزدهم

از « نیروهای رهایی بخش » تا « ارتش آزادیبخش »

طلوع و غروب یک زندگی – قسمت دوازدهم

گفتم که با ورود رجوی به بغداد و بدنبال آن سرازیر شدن اعضای ساکن در پاریس و دیگر کشورهای اروپایی به عراق، فضای جدیدی در سازمان از جمله؛ تغییرات سازماندهی در سطح قرارگاههای نیرویی و ستادی، ایجاد قرارگاههای جدید در شهرهای عمق عراق، راه اندازی پروژه های ساختمان سازی و . . . را شاهد بوده ایم.

حضور رجوی در عراق بی ارتباط با شکست نیروهای ارتش صدام در جبهه های جنگ با نیروهای ایرانی نبود. چرا که چند ماه قبل از ورود رجوی به عراق، نیروهای ایرانی توانسته بودند در عملیات والفجر ۸ (شروع ۲۰ بهمن ۱۳۶۴)، و پس از ۷۵ روز نبرد شدید، شبه‌ جزیرهٔ فاو در ۹۰ کیلومتری جنوب شرقی بصره را به تصرف خود در آورند.

خاطرات 30 سال اسارت

با اجرای این عملیات که علاوه بر نمایاندن ناتوانی دفاعی عراق، نشان‌دهندهٔ توانمندی‌های نیروهای ایرانی در امر تهاجم و پدافند بود، برتری نظامی عراق، از میان رفت و توازن نظامی به سود ایران تغییر یافت.

البته این پیروزی، موجبات افزایش فشارهای بین‌المللی بر ایران و افزایش حمایت‌های منطقه‌ای از صدام را نیز فراهم ساخت .

در این میان مجاهدین می‌توانست در قالب نیرویی کمکی، تا حدودی برطرف‌کنندهٔ ضعف‌های نظامی عراق در آن مقطع باشد و از این دیدگاه نیز می‌توان دلایل استقبال سردمداران بعثی از ورود و استقرار رجوی در عراق و حمایت‌های مادی و نظامی صدام از تحرکات ضد ایرانی سازمان را مورد بررسی قرار داد.

البته پرواضح است که دستگاه‌های اطلاعاتی عراق، به خوبی از پیشینهٔ تاریخی و مبارزات سازمان با حکومت پهلوی، توان تشکیلاتی، تجربهٔ رزمی و همچنین فراوانی تعداد اعضای فعال سازمان (در مقایسه با دیگر گروه‌های مخالف ایرانی) آگاهی داشتند و بر همین اساس، صدام سازمان را مهره‌ای قابل اعتماد و کارآمد برای دست‌یابی به اهداف ماشین جنگی خود می‌پنداشت.

رهبری مجاهدین هدف عمل سیاسی خود را دستیابی به قدرت می‌دانست و آن را به هیچ حکم اخلاقی مشروط نمی کرد، در نتیجه به کار بردن هر ابرازی در سیاست از جمله همکاری با دشمن مردم ایران را برای پیشبرد اهداف خود مجاز می‌شمارد.

بنابراین مجاهدین با این تحلیل که «سرنوشت جمهوری اسلامی با جنگ و سرکوب داخلی گره خورده است» و با توجه به تمایل نداشتن ابرقدرت‌ها به پیروزی ایران، در نهایت این حکومت صدام است که برنده خواهد شد، به طور رسمی و علنی در کنار صدام قرار گرفت.

آغاز عملیات گردانی که تکامل یافته جنگ های چریکی و پارتیزانی نام گذاری شده بود تحت عنوان «عملیات رهایی بخش» از آذر ماه ۱۳۶۵ پا گرفت.
بدین ترتیب سازمان وارد یک فاز جدید با یک استراتژی جدید شد که برای تحقق آن، سیل آموزش های نظامی، کمک های مادی و تسلیحاتی به سمت سازمان از سوی ارتش عراق سرازیر گردید.

بتدریج لباس های متحد الشکل نیز جایگزین لباس های شخصی اعضای سازمان در قرارگاههای آن از جمله اشرف گردید.
از آن مقطع به بعد بود که سازمان در اطلاعیه های عملیاتی خود در قالب گردان های نظامی تازه تاسیس از عنوان عملیات «نیروهای رهایی بخش» نام برد.

نیروهای نظامی سازمان سلسله عملیاتی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه اجرا کردند.

در این عملیات‌ تلفات جانی و تسلیحاتی فراوانی به برخی یگان‌ها و پایگاه‌های پراکندهٔ نیروهای نظامی ایران وارد شد. بر اساس آمار، این عملیات‌ها برای سازمان یک موفقیت محسوب می‌شد و با طراحی و خواست ارتش عراق و در قالب برنامه‌های جنگی حکومت صدام سیر صعودی داشت.

بدین ترتیب رجوی سرمست از پیروزی های نظامی خود در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ تشکیل «ارتش آزادیبخش ملی» را اعلام کرد.

رجوی با اتخاذ استراتژی جنگ جبهه‌یی یا باصطلاح آزادی‌بخش درصدد بود تا ضمن کسب حمایت خارجی و استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، زمینه‌های دست‌یابی سریع خود به قدرت در ایران را فراهم کند.

غافل از اینکه چنین استراتژی که در خاک و با سلاح و تجهیزات و تحت سیاست های دولت عراق و فرماندهی ارتش این کشور و بعبارتی دقیق تر در شکاف جنگ ایران و عراق پیش برده می شد هرگز نمی توانست به نتایج مورد دلخواه رهبران مجاهدین که عمیقا متاثر از اعتقادات رهبران مجاهدین به ماکیاولیسم بر می آمد، ختم گردد.

تشکیل باصطلاح «ارتش آزادیبخش ملی» تغییرات سازندهی جدیدی را نیز می طلبید. که عملیات نه در قالب «نیروهای رهایی بخش» بلکه باید در قالب «ارتش آزادیبخش انجام می گرفت. که اولین نمود آن بازهم تغییرات سازماندهی و این بار از قالب «گردانهای عملیاتی» به «تیپ های رزمی» بود.
ارتقاء عملیات به این سطح از رزم ، در قالب ارتش کلاسیک، اتاق جنگ و فرماندهی مشترک فرماندهان عراقی با مسئولین سازمان از جمله شخص رجوی را می طلبید.

قرارگاه اشرف که در حلقه نظامیان عراقی حفاظت می شد وارد فاز جدیدی از تدارک عملیات در قالب ارتش آزادیبخش شد. سازماندهی نیروها در قالب تیپ های رزمی انجام و یگانها وارد تمرینات نظامی در گوشه و کنار قرارگاه اشرف و در میدان های تیر اختصاص یافته از سوی ارتش عراق شدند.
حضور افسران ستادی و میدانی ارتش عراق در قرارگاه اشرف جدیت رجوی و سرمایه گذاری تمام عیار صدام برای بهره گیری ماکزیمم از توان مجاهدین در جنگ با مردم ایران را نشان میداد.

عملیات «آفتاب» که پشتیبانی توپخانه ای، هوانیروز ، هوایی؛ و نیرویی و البته فرماندهی ارتش عراق را بدنبال خود داشت در تاریخ هشتم فروردین ۱۳۶۷ در جبهه شوش بر علیه لشگر ۷۷ خراسان انجام گرفت که منجر به اسارت تعدادی از نیروهای ایرانی و انتقال آنان به خاک عراق گردید. ضمن اینکه به نیروهای سازمان و ارتش عراق نیز تلفات قابل توجهی وارد گردید.

عملیات «آفتاب» اولین عملیاتی بود که سازمان از زنان نیز بطور گسترده استفاده کرد که وجه دیگری از خوی وحشی و تروریستی مجاهدین را به نمایش گذاشت.

لازم به توضیح است که قبل از شروع عملیات «آفتاب »، شنود بی سیمی سازمان نیز در منطقه ای امن در این جبهه فعال بوده که با رصد و استراق سمع مکالمات بی سیمی نیروهای ایرانی مستقر در منطقه اخبار و اطلاعات بدست آمده به مقر فرماندهی مشترک سازمان و ارتش عراق که رجوی شخصا در آن مستقر بود منتقل می گردید.

بدنیال عملیات آفتاب که انبوهی از امکانات رفاهی، نظامی و تجهیزاتی به سوی قرارگاه اشرف و سایر قرارگاههای مجاهدین سرازیر شده بود، رهبران مجاهدین را به فکر عملیات دیگری انداخت.

سه ماه پس از عملیات آفتاب که مجاهدین را در موقعیت سیاسی و تبلیغاتی مناسبی قرار داده بود در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷، مجاهدین وارد عملیاتی با نام «چلچراغ» شدند.

قبل از آغاز عملیات مشترک مجاهدین و ارتش عراق که در تبلیغات رسانه ای سازمان صرفا از نیروهای مجاهدین نام برده می شد، ارتش عراق اقدام به آتشباری سنگین توپخانه ای بر روی محورهای عملیاتی منطقه کرد. عملیات تیپ های زرهی عراقی همراه با نیروهای پیاده مجاهدین نهایتا منجر به شکست نیروهای ایرانی گردید و آنها توانستند در سحرگاه روز بعد وارد شهر مهران بشوند.

رهبران مجاهدین سرمست از پیروزی شعار «امروز مهران فردا تهران» را سر دادند.

انجام این دو عملیات باعث افزایش خشم و نفرت مردم ایران از مجاهدین گردید. ضمن اینکه بسیاری از گروه‌های سیاسی، همکاری خود با این سازمان را قطع و از آن دوری کردند. تا از ننگی که مجاهدین با کشتار سربازان و نظامیان ایرانی به جان خریده بوند دامن آنها را نگیرد.

اما علیرغم نفرتی که از عملیات سازمان هم در بین مردم ایران و هم از سوی گروههای سیاسی بوجود آمده بود ، مجاهدین همچنان تحت امر ارتش عراق به کشتن سربازان ایرانی در جبهه های جنگ مشغول بودند. ولی غافل از اینکه شرایط غافلگیر کننده ای در پیش است.
ادامه دارد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا