قصه ی انتخاب تو در آغوش مرگ

قصه ی انتخاب تو در آغوش مرگ

همیشه در مناسبات مجاهدین که بودم، مسئولین در هر نشستی می گفتند :” نقطه ی انتخاب خود را فراموش نکنید”!

هر بار هم که این جمله را می شنیدم، تعجب می کردم که چرا باید آن نقطه را فراموش نکرد؟!

رفته رفته متوجه شدم که بر خلاف حرفهای مسئولین سرکوبگر در سازمان ، انسان هر لحظه در معرض انتخاب های متعدد است و گذر زمان به انسان تحمیل می کند که باید همیشه انتخاب های جدیدی داشت. اما این واقعیت به ضرر مجاهدین و رهبری اش بود، چرا که دیدن سرکوب ها و جنایت های رجوی در سازمان ، انتخابی جدید را برای هر شخص رقم می زد که بر خلاف انتخاب روز اول او بود ، اما این بار انتخابی آگاهانه و از اوج تعقل و منطق!

شکنجه در فرقه

مطلبی از یک عضو اسیر در سازمان خواندم که روز 12 فروردین 1370 را برای خود ” تولدی دوباره” می نامید که در آن روز به قول خودش هویت انسانی کسب کرده و ” رهبری پاکباز مجاهدین” ! را انتخاب کرده است!

نویسنده ی فوق در یکی از عملیات های نظامی ، اسیر نیروهای مجاهدین شده و اسیر جنگی بوده است!

خدمت این دوست و سایر کسانی که با سرنوشت های مشابهی به اسارت مستقیم یا غیرمستقیم درآمدند(از کانال نیروهای عراقی اسیر شدند)، باید عرض کنم که مجاهدین همیشه با پنبه سر می برند!

چگونه ؟ الان عرض می کنم!

طبق نرم های روانشناسی ، همیشه سیاست محبت و ابراز عشق (بصورت فرمالیستی و نمایشی) بهتر از سیاست نشانه رفتن اسلحه روی پیشانی عمل می کند! مجاهدین هم که یک فرقه ی با ابزارهای شستشوی مغزی و مانیپولاسیون ذهنی عمل می کنند، شامل این قاعده می شوند!

اغلب همه ی کسانی که در دام فریب و نیرنگ های مجاهدین گرفتار شدند، تجربه های مشابهی را از سر گذراندند!

در سازمان که بودم ، همیشه شاهد وناظر بودم که افرادی که در عملیات های مجاهدین و عراقی ها به اسارت درآمده و بعدها تحت تاثیر تبلیغات مسموم و فریبکارانه ی مجاهدین قرار گرفته وبرای فرار از اسارتی موقت، به اسارتی دائم در آمده بودند را اعضای حلقه ی ضعیف نامیده و فقط در کارهای یدی و فیزیکی و بیگاری از آنان بهره می بردند! اکنون از این اسرای پرتعداد سابق ، شاید فقط به تعداد انگشتان دست ، با کمی بالا و پائین در سازمان ماندگار شدند و همه در پروسه های مختلف دست به فرار و جدائی زدند! اندک کسانی هم که ماندند، اسیر شستشوی مغزی در فرقه هستند!

این قانون فرقه هاست که افراد شجاع تر، زودتر از بقیه دست به فرار و جدائی از فرقه ها زده اند! آنان که مانده اند، بیشتر در روند مغزشوئی ، تخلیه ی ذهنی شده و مورد سرکوب بیشتر بوده اند. خدمت این دوست عزیز باید عرض کرد که مسعود رجوی هرگز برای انتخاب مجدد اعضاء به مفهوم واقعی پشیزی ارزش قائل نبوده است، اصولا مسعود رجوی برای هیچ کس حق انتخابی در نظر نمی گیرد، اگر پروسه های انتخاب مسئولین اول در سازمان را مرور کنیم، همیشه مسعود رجوی زنانی را که باب میل خودش بوده و به خواسته های او تن داده اند، را انتخاب کرده و در سالن اجتماعات همه را مجبور کرده که برای آن زن ، سوت و کف زده و فقط تائید کننده باشند. این مفهوم تمام انتخابات و انتصابات در سازمان پرافتخار؟! مجاهدین خلق رجوی بوده است !

جالب هم اینکه ، هر کسی از اسرای جنگی که از سازمان جدا شده ، خیلی زودتر ازبقیه ، نام مزدور، خائن و اسیرجنگی سابق ( استفاده از این لفظ فقط برای تحقیر بوده است ) به آنان اطلاق شده است!

اکنون نزدیک به 45 سال است که مسعود رجوی خود را سکاندار و رهبر گروه مجاهدین می نامد! دراین 45 سال صدها جنایت و جرم را مرتکب شده است و صدها و هزاران نفر را به کام مرگ فرستاده است و هر بار هم گفته که درخت آزادی(اسم مستعار در مسند رهبر بودن مسعود رجوی) خون می خواهد !

این چه درختی است که از خون سیراب نمی شود؟!

این چه رهبری است که فقط خون آشام است ؟

یک روز دست در دست صدام حسین ! روز دیگر در آغوش امپریالیسم! روز دیگر ابزاری در دست موساد و اسرائیل! باز مرتبه ای دیگر با عربستان و شیوخ هوسران !

این چه رهبری است که به زن نزدیک ترین دوست خود هم رحم نکرد!

قصه ی انتخاب تو در آغوش مرگ، از روزی آغاز شد که چشمانت را بستند و تو را وارد حصارهای تنگ و تاریک رجوی ها کردند!

مناسبات مجاهدین ، به قول شما ” مهمانسرائی ” است که باید در آن به فاحشگی سیاسی و نظامی و… برای این دولت و آن دولت ، به تن فروشی پرداخت!

تنها هنر رجوی طی سالیان، این بوده است که افرادی را زنده وسالم تحویل گرفته است . خروجی این دستگاه ایدئولوژیک، اجسادی متعفن و بیگانه از خود است که بی هیچ عاطفه و عشقی، زمانی از فرقه خارج می شوند که عمر وجوانی خود را تباه کردند و هویت خود را از دست دادند و بی هویت تراز همیشه ، بی هیچ تخصصی ، آواره ی این چرخ گردون ، می شوند!

اما امروز این جداشدگان ، یک زندگی نو و شرافتمندانه را انتخاب کردند، تمام سختی های آنرا نیز به جان خریدند، همه هم موفق تر از روزی هستند که اسیر چنگال بی رحم رجوی بودند.

اما می دانی ترس مسعود و مریم از چیست؟

از عزم جزم این جداشده ها برای تظلم خواهی بابت سالیان عمر از دست رفته شان در دستگاه زور و اجبار رجوی ها!

همه کسانی که بی گناه اسیر فریبکاری های فرقه ی رجوی شدند، خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کنند ، آزاد خواهند شد، به دامان جامعه باز خواهند گشت و در صف مقابل رجوی قرار خواهند گرفت . . .
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا