باز هم قصه پر غصه کودکان مجاهدین

جریان از این قرار است که هفته‌نامه آلمانی «دیتسایت» شرح مفصلی از زندگی امین گل مریمی که یکی از کودکان مجاهدین رها شده در اروپاست درج نموده و نشریه ی ” کیهان لندن ” هم آنرا باز نشر داده و موضوع انتشار وسیع یافته و باند رجوی را چنان برآشفته که در خارج از کشور، مطالب ده ها صفحه ای در مخالفت با این تحقیق پر ارزش خانم هومریش نوشته و نشان داده که تیر این خانم چقدر خوب به هدف خورده و چه آبی بر لانه ی مورچگان انداخته است.

در این میان ، فرزندان آقای محمد اقبال ( طاهر و احسان ) بیش ازهمه بکار گرفته شده اند تا مانند پدر خود هیچ شرم و واهمه ی در دروغ گفتن وشریک جرم شدن با مسعود ومریم رجوی نداشته باشند.

آنها تهاجمات خود را با داستان پردازی شروع کرده و به عنوان فرزند خلف پدر وراج و دروغگوی خود کسانی را که دست اندرکار این نوع اطلاع رسانی مفید و انسان دوستانه بوده به بیشعوری و خارج بودن از دایره ی انسانی متهم میکنند و میگویند که آنها بعد از اعزام به اروپا که در اصل برای پاشاندن اساس خانواده ها بود ، برای بازگشت به کمپ اشرف عراق و پیوستن به صفوف مجاهدین بی تابی میکردند! ولی مادرشان در عراق و مجاهدین مسئول در فرانسه و … با این کار مخالفت میکردند!!

کودکان در فرقه رجوی

مشاهدات اینجانب به عنوان فردی مطلع که با چند نفر ازاین کودکان انس والفتی داشتم، خلاف این مسئله را دیده ام و میگویم که مسئولین کمپ های این بچه ها به آنان ابلاغ میکردند که پدر یا مادرت در کمپ اشرف از تو میخواهند که برای دیدن آنها به عراق بروی و حتی به پسرها میگفتند که میتوانی ضمن دیدن بزرگترهایت، 6 ماهی دوره ی سربازی در عراق ببینی و سپس به اروپا برگردی.

البته استثناهایی هم در این میان وجود داشته که نگذاشت سازمان بتواند این کودکان را به عراق ببرد وآن موقعی بود که پدر یا مادر کودکی که قرار بود به قربانگاه رجوی فرستاده شوند درخارج بودند و بال و پر آنها را گرفته و در اروپا نگه دارند.

یکی ازاین کودکان به شدت آسیب دیده میگوید :
” من که نه پدر و نه مادری بالای سرم بود، بخواست مسئول اردوگاه سرم را پایین انداخته ویک راست به عراق رفتم وهرگز اجازه ی خروج از آنجا را نیافتم “.

یکی از این برادران اقبال که مسئول ماست مالی قضیه ی بزرگی بنام ” سرنوشت کودکان مجاهدین ” شده ، ضمن ارائه ی توضیح مفصل وارائه ی شهادت های دروغین ، برای اینکه ثابت کند که جرمی بنام کودک ربائی بدست مسعود ومریم رجوی اتفاق نیافتاده واین کودکان خودشان گناهکارند که بعد از دیدن حقایق اشرف کماکان در سازمان ماندند ، مدعی شده است که در طول این سالیان صدها بار برادر مسعود با زبان و صدای خودشان و گفتار و پیغام‌های خودشان از ما خواستند که پی زندگی‌مان برویم !!!
آدم با این پرروئی و وقاحت چه باید بکند؟

آقایان برادران اقبال!
آیا آلان محمدی ها و یاسر اکبری نسب ها هم با درخواست خودشان به عراق رفته و نخواستند به اروپا برگردند وبدین خاطر گرفتار تیرهای غیبی و خودسوزی شدند؟

آقا اقبال نوشته که معلمان و سرپرستانمان به‌واقع مادرانه به‌ما عشق می‌ورزیدند درحالی که فردی نجات یافته ازمشقات یکی از این کمپ های موجود دراروپا گفته است که خانمی بداخلاق و مجاهد ، بعنوان سرپرست آنجا آنها را بشدت کتک میزده و حتی برای ساعات طولانی در یک اتاق زندانی میکرده است.

این دو برادر به خبرنگار هومریش هم که با امین گل مریمی گفتگوی طولانی داشته و زندگی مشقت بار او را به تصویر کشیده ، بشدت تاخته اند وطبق روال فرقه ی رجوی او را به مزدوری متهم کرده اند و این ایراد را به او گرفته اند که بهتر است از زندان های ایران بازدید کرده و گزارش تهیه کند.

من هم میگویم بسیار خوب!
اما رقم زدن سرنوشت این چنینی برای کودکان بی گناه مجاهدین، چه ارتباطی با این مسئله دارد و آیا آنگاه میتوان نتیجه گرفت که با این روش پیشنهادی این آقایان ، درد و رنج این کودکان ازبین رفته وآثار این مشقات ازجسم وجان آنها رخت بر میبندد؟

این دو مریدک رجوی برای اثبات اینکه درب اشرف همواره بر روی کسانی که خواستار جدایی ازمناسبات کثیف رجوی بودند باز بوده، ادعا میکنند که گویا آمریکاییها در مصاحبه خصوصی، تک تک آنها را تشویق میکردند تا از مجاهدین جدا شوند.

من اقلا با 50 خانواده که برای ملاقات عزیزانشان به اشرف رفته بودند ، صحبت کرده ام.
همه ی این افراد اظهار داشته اند که رفتار مامورین آمریکائی و مخصوصا افسر عالیرتبه ی رئیس حفاظت قرارگاه اشرف با آنها بسیار تحقیر آمیز و خصمانه بود.
حتی موردی را سراغ دارم که این مامورین در برابر فحاشی دربانان رجوی و تف اندازی شان به صورت اعضای یکی از خانواده ها که برای یک ملاقات اصرار میورزید، از خنده روده بر میشدند و هیچ اعتراضی به این دژخیمان رجوی نداشتند.

مسئله بدینجا خاتمه نمی یابد.
اطلاعات کافی و موثق موجود حاکی از آنست که این بچه های سابق که  میل و رغبتی به باند رجوی نشان نمیدهند و اینک به انسان های میانسال تبدیل شده اند، دربرخی از کشورهای اروپایی و با توطئه هایی که عوامل رجوی بر علیه آنها میکنند، بدون ارتکاب کوچکترین جرمی، مورد آزار و اذیت پلیس قرار گرفته و پیوسته از این سرک کشیدن ها و یا دستگیری های موقت پلیس در نگرانی بسر میبرند.
من راسا پیشنهاد میکنم که آن دسته از خبرنگاران با وجدان و کم و بیش شجاعی که وجود دارند، به سراغ این دسته از کودکان سابق رفته و مشکلات آنها را رسانه ای کنند تا ضمن تنویر افکار عمومی، یک کار حقوق بشری سودمند نیز انجام دهند.

حمید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا