فلور زارع چگونه قاتل شد؟
در 25 مهرماه 1360، فلور زارع که تنها 18 سال داشت، اتوبوسی را در حوالی میدان دانشجوی شیراز به آتش کشید که منجر به کشته شدن لیلا نوربخش کودک دو ساله شد. فلور زارع متولد سال 1342 در شهرستان مرودشت بود. او که بزرگ شده شیراز بود، در سن 17 سالگی به تشکیلات مجاهدین خلق […]
وابستگی عاطفی کودک سربازان مجاهدین خلق به سلاح
استخدام و استفاده از سربازان کودک توسط هر گروه مسلحی نقض قوانین بینالمللی، از جمله پروتکل اختیاری کنوانسیون حقوق کودک در مورد مشارکت کودکان در درگیریهای مسلحانه است. از همین رو استخدام و استفاده از کودک سربازان در تشکیلات مجاهدین خلق توسط سازمانهای حقوق بشری و نهادهای بینالمللی، از جمله دیدهبان حقوق بشر و سازمان […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاه و چهارم
در قسمت قبل درباره فشارهای روحی و جسمی شدیدی گفتیم که بعد از اعلام تصمیم به جدایی بر امیر اعمال شد. چند روز بعد دوباره به پایگاه خودمان، بنیاد علوی، برگشتیم. وقتی رسیدیم، به من اطلاع دادند که بار دیگر قرار است منتقل شوم. اینبار به پایگاه شماره ۱۱ در همان کمپ علوی. برای من […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و هفتم
در قسمت قبل امیر یغمایی از جلسه ای که به مناسبت 11 سپتامبر گرفته شد، صحبت کرد. چند روزی از آن جلسات آزاردهنده میگذشت. جلساتی که دیگر تنها انتقاد یا بحث نبودند، بلکه صحنههایی از تحقیر، حملهی شخصی، و شکنجهی روانی و جسمی بودند. آن روز، بار دیگر ما را به جلسهی جمعی رهبری فراخواندند؛ […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و ششم
بعد از یکی از نشستهای طولانی و فرسایشی با رهبری، در طول آن دوره چهارماهه “طعمه” در باقرزاده، به ما اجازه ورزش آزاد داده شد. خیلیها از فرصت استفاده کردند و رفتند سراغ فوتبال در زمینهای وسیع باقرزاده. من هم کنار یکی از زمینها ایستاده بودم و داشتم بازی را تماشا میکردم. ناگهان دیدم برادر […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و پنجم
“طعمه”، نامی بود که بعدها برای چهار ماهی انتخاب شد که در آن، هر لحظهاش انگار از دل جهنم بریده شده بود. مسعود رجوی، رهبر سازمان، سالی حداقل یکبار و گاهی چند بار ما را به جلساتی فرا میخواند. در خرداد تا تیر سال ۲۰۰۱، ما را به کمپ “بدیعزادگان” بردند تا در جلسات موسوم […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و چهارم
در قسمت قبل امیر یغمایی از جزییات شرکت در عملیاتی می گوید که او را دگرگون کرده است. بعد از عملیاتی که در آن شرکت کرده بودم، زندگیام غرق در اندوه و حالتی سورئال و گنگ شد که تمام روزمرگیهایم را تحتتأثیر قرار داده بود. پس از شلیک هفتاد و هفت موشک به سمت پایگاههایمان، […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و سوم
در قسمت قبل امیر یغمایی از تصمیمی گفت که در پایگاه گرفته شد و اثری عمیق بر او گذاشت. در هر عملیات، یک “گروه پشتیبانی” وجود داشت. در عملیاتهایی که در نزدیکی مرز انجام میشد، این گروه با عملیاتچیها تا “منطقه محرمه” یا همان (no mans land) میان ایران و عراق همراه میشد. آنجا یک […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و دوم
قرار است یکی از دردناکترین خاطرات زندگیم رو، در چند بخش بنویسم. روایتی که هنوز ته وجودم زندهست. هر بار که بهش فکر میکنم، چیزی درونم میلرزد. نوشتنش حالم را خراب میکند، ولی برای ثبتش، مجبورم بنویسمش. این خاطره، فقط یک خاطره نیست — تکهای از روحم، زخمی که هنوز بسته نشد است. “یک انسان […]
کودکی که نبود؛ روایت نسل سوخته در اردوگاههای فرقه رجوی
مقدمه در میان روایتهای تلخ از فعالیتهای فرقه رجوی، یکی از زوایای کمتر پرداخته شده اما عمیقاً تکاندهنده، سرنوشت کودکانی است که در اردوگاههای این فرقه، به ویژه در اشرف و لیبرتی، رشد یافتند یا از والدینشان جدا شدند. این کودکان، قربانیان خاموش ایدئولوژیای شدند که خانواده را دشمن مبارزه تلقی میکرد و کودک را […]
فراخوانی برای کودکان فراموش شده پشت دروازههای بسته اردوگاه مجاهدین خلق
هر سال، در ۲۵ مه، جهان یاد کودکانی را که ناپدید شدهاند، بدون هیچ ردی رفتهاند و هرگز به خانه بازنگشتهاند، گرامی میدارد. این روز، روزی سرشار از تأمل، درد و امید است – یادآوری اینکه پشت هر چهره گمشده، داستانی نهفته است، خانوادهای که منتظر است، مادری که دعا میکند، پدری که در خاطرات […]
خانواده های مجاهد و سرنوشت رقت باز فرزندان شان
در اثناء جنگ خلیج فارس رجوی تصمیم گرفت که کودکان را از عراق به اروپا و آمریکا بفرستد. قرار شده بود که این کودکان به نزد هواداران مجاهدین خلق در اروپا و آمریکا فرستاده شوند. بعد از این تصمیم گیری و اجرایی شدن آن خداحافظی ها شروع شد، خانواده ها با فرزندانشان خداحافظی میکردند. همه […]