از اشرف عراق تا مانز آلبانی – قسمت پایانی

خاطرات علی پناه فرحناک

همانگونه که در قسمت قبلی توضیح دادم اینجانب پس از 26 سال اسارت در قرارگاه های سازمان تروریستی فرقه گرای رجوی تصمیم به جدایی گرفتم. اما به مدت 2 سال در مقر مانز کشور آلبانی در یک کارگاه درب و پنجره سازی من را به بیگاری گرفته بودند. شرایط خیلی برایم سخت می گذشت. تنها روز و شب را سپری میکردم که پس از انتقال به یک آپارتمان متعلق به فرقه با گروهی دیگر از جداشده ها هم اتاق شدم، اما تحت کنترل شدید بودیم و خروج و ورود زمانبندی داشت و پلیس محلی آلبانی که اجیر شده فرقه بودند مسئولیت حفاظت در ورودی ساختمان را بعهده داشتند.

در این مدت افرادی همچون جواد خراسان و افشین علوی که از مسئولین و شکنجه گرهای فرقه هستند ما را تحت نظر داشتند. جواد خراسان هر هفته برای ما نشست برگزار میکرد و امر و نهی میکرد، دستور میداد به هیچ عنوان تنها از  ساختمان بیرون نروید و به هیچ عنوان به سفارت ایران نزدیک نشوید. فرقه رجوی از طریق افشین علوی ماهیانه مبلغ 500 هزار لک ( واحد پول کشور آلبانی ) برای خرید خوراک و پوشاک به ما پرداخت میکرد که این مبلغ کفاف خوراک ما را هم نمیداد، چه برسد به پوشاک و غیره!

علی پناه فرحناک

مسئولین فرقه در ازاء این مبلغ از ما میخواستند که برایشان جاسوسی کنیم و اگر جداشده ای قصد خرید دستگاه تلفن همراه جهت ارتباط با خانواده اش را داشته باشد به آنها گزارش بدهیم. البته با این مبلغ قادر به خرید موبایل نبودیم و شاید میتوانستیم دستگاه معمولی کار کرده ای را خریداری کنیم. جدا شده های تحت کنترل همچون اسیران فرقه در اشرف سابق و مقر مانز آلبانی از تمام حقوق انسانی محروم بودند. ما جدا شده ها در آلبانی  با ممنوعیت ازدواج و ارتباط با خانواده هایمان مواجه بودیم و امکان برقراری با خانواده خط قرمز فرقه بود. همچنین از هرگونه درمان پزشکی و مراجعه به پزشک، تفریح و سرگرمی و گفتگوهای دوستانه جمعی و فعالیت های دلخواه محروم بودیم و باید هر آنچه فرقه برایمان تصمیم میگرفت انجام می دادیم. فشارهای مسئولین فرقه در آلبانی هم تمام نشدنی بود، نیروها بدلیل فشارهای متعدد و رهایی از چنگال فرقه به هر کار و راهی تن میدادند. من با یک تصمیم عاقلانه و فرصتی مناسب مخفیانه خودم را به کمیساریای عالی پناهندگان در آلبانی رساندم و پس از مدتی تحت پوشش کمیساریا و هماهنگی با مقامات کشور ایران به وطن عزیز بازگشتم و توانستم پس از آزادی ام در سن 52 سالگی ازدواج نمایم و طمع خوش آزادی و زندگی را بچشم.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا