نگاهی به تاریخ خیانت بار مجاهدین خلق – قسمت سوم

در قسمت قبل گفته شد رجوی همیشه برای پیش بردن اهداف خود و برای برطرف کردن هر مانعی که اساسا به شکست های پی در پی خطی و استراتژی وی بر می گردد، به اهرم های ایدئولوژیک و برده و بنده ساز فرقه‌ای متوسل می شود. تا اعضای سازمان را مرعوب و مجبور به پذیرش خواسته هایش بکند.

نشست صلیب ، قرارگاه اشرف ، ۱۳۶۹

در تشکیلات مجاهدین هر کسی به مثابه یک دانه تسبیح می ماند که باید در نخ آن جای گیرد. مهم نیست که در کجای این تسبیح قرار دارید مهم آن است که در نخ تسبیح قرار داشته و حول شاه مهره تسبیح بمثابه رهبر فرقه بچرخید.

فصل مشترک همه آن چیزی که مجاهدین آن را سرفصل های ایدئولوژیک می نامند نیز تمکین مطلق از رهبر فرقه است. رهبر فرقه به کمک ایادی وابسته به خود با بکار بستن تکنیکهای نرم روان شناختی روند بازسازی فکری را در تک تک اعضای سازمان پیش می برد، بنحویکه به راحتی می تواند به آنها حکم رانده و آنان را در راستای اهداف ضد ملی و ضد ایرانی فرقه و در راستای تأمین منافع بیگانگان بکار گیرد.

نشست صلیب یکی از نمونه فریبکاریهای رهبر فرقه مجاهدین است که در سال ۱۳۶۹ در قرارگاه اشرف اتفاق افتاد. ولی باید گفت این نشست محصول وقایع مهمی بود که در عرصه سیاسی کشور عراق با حاکمیت صدام اتفاق افتاد . لذا نیاز است قبل از ورود به بحث صلیب اشاره ای به پیشینه آن داشته باشیم.

پیشینه: در سال ۱۳۶۹ اتفاقات مهمی هم در عراق و در ارتباط با مجاهدین بوقوع پیوست که هرکدام بنوعی سازمان را تحت الشعاع قرار داده و فعالیت های آن را محدود می کرد و رهبری سازمان هم در تلاش بود اقداماتی را جهت مقابله با وضعیت بوجود آمده بعمل آورد و کارهایی را انجام دهد.

در سال ۱۳۶۹ دولت صدام تلاش می کرد روابط خود را در زمینه های مختلف اعم از سیاسی و اقتصادی با دولت ایران که هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت آن بود بهبود بخشد و نهایتا خط صلح را پیش ببرد. تحلیل رجوی این بود که ایران هرگز خط صلح را با عراق پیش نخواهد برد و ترجیح می دهد در حالت « نه جنگ و نه صلح » باقی بماند!

بدین ترتیب رجوی می خواست بگوید رژیم ایران توان صلح با عراق را ندارد. رجوی معتقد بود که صلح برای ایران به معنای « طناب دار » است و ایران هرگز نمی تواند با عراق صلح کند. به همین دلیل هم رجوی همیشه در نشست های عمومی خطاب به حاضرین میگفت: ما به صاحبخانه (صدام حسین) گفته ایم لطفا بفرمائید صلح کنید ملاحظه ما را هم نکنید ولی رژیم صلح نخواهد کرد.

عراق خیلی تلاش می کرد که مناسبات خود را با ایران بهبود بخشیده و نهایتا قرارداد صلح با ایران را امضا کند و اهمیت این موضوع و تلاش های صدام برای صلح با ایران دقیقا بعد از حمله عراق به کویت معلوم شد که چرا صدام اینقدر تلاش می کرد که قرارداد صلح با ایران امضا شود چونکه وی می خواست قبل از حمله به کویت خیالش از مرزهای شرقی اش با ایران راحت باشد.

در سال ۱۳۶۹ نشست های انقلاب (بند الف) هنوز در کل سازمان فراگیر نشده بود و تنها چند لایه سازمان وارد بحث های بند الف انقلاب یعنی طلاق شده بودند و هنوز خانواده ها در ارتش حضور داشتند. بنابراین حمله عراق به کویت در دوم اوت سال ۱۹۹۰ میلادی باعث شد که یک تاخیر مقطعی در ادامه نشست های انقلاب در سازمان بوجود بیاید.

در شرایط بوجود آمده صدام اعلام کرد که یک جانبه اسیران جنگی ایران را آزاد و به مرزهای بین المللی عقب نشینی می کند . بدین تریب صدام می خواست بیشترین نیروهایش را به مرز کویت و مقابله با نیروهای آمریکا در صورت حمله آنها بسیج کند.
این وقایع در درون تشکیلات هم تاثیرات خاص خودش را داشت و یک نوع ترس و واهمه در بین اعضاء بوجود می آورد که نزدیکی بیش از حد ایران و عراق به یکدیگر چشم انداز امضای قرارداد صلح را در بین این دو کشور ترسیم می کرد که بی شک نتیجه آن وجه المصالحه شدن مجاهدین خواهد بود.

با شروع جنگ کویت سازمان نیز تلاش کرد خود را با شرایط بوجود آمده تطبیق دهد و از آنجائی که این وقایع به سازمان ربط مستقیم پیدا نمی کرد و هرگونه موضع گیری هم ممکن بود به ضرر سازمان تمام شود و همچنین برای اینکه هم هوای صاحبخانه (صدام) را داشته باشد و هم طرف حسابهای غربی اش را ، نشریه موسوم به مجاهدین و تلویزیون موسوم به سیمای مقاومت را تعطیل کرد تا مجبور به موضعگیری رسمی نشود و سکوت را به عنوان یک راه کار مقطعی و تاکتیکی برگزید.

نشست صلیب : رهبری فرقه مجاهدین قبل از هرگونه تغییر در ساختار سازماندهی و انجام کارهای دیگر مطابق معمول نیاز به این داشت که بتواند ذهن و افکار اعضاء را برای هر شرایط جدید آماده کند. هنر رجوی هم همین بود. او هر لحظه می توانست برای هر شرایطی زمینه های ایدئولوژیکی (ذهنی) آن را فراهم کرده و اعضای مجاهدین را حول آن کوک کند و افکار آنها را در راستای منافع خود سمت و سو بدهد. چرا که برای منطبق شدن با شرایط پیش آمده دستگاه نیاز به تغییرات سازماندهی هم داشته و هم باید برای یک دوره و برای مصون ماندن از بمبارانهای احتمالی وارد یک زندگی جدید و زیر زمینی در زمین های شهر کفری در استان دیالی شود.
چرا که رجوی به خوبی می دانست که تحمل شرایط جدید خیلی سخت است و باید ارتش او در یک منطقه بیابانی در کفری با کمترین امکانات به مدت نامعلومی یک زندگی جدید و سنگری را از سر بگذراند.

بدین ترتیب رجوی نشستی برای نفرات باصطلاح انقلاب کرده سازمان و نه در کل ارتش گذاشت که بعداً این نشست تحت عنوان صلیب نام گرفت.

در این نشست ترفند رجوی این بود که بدترین شق را برای اعضای سازمان به تصویر بکشد تا آنها خود را به بدترین شق آماده کنند. رجوی می گفت : فرض کنید به زودی صدام حسین ما را وجه المصالحه قرار داده و تحویل رژیم خواهد داد و رژیم نیز همه ما را به صلیب خواهد کشید. به این صورت که اول مریم را لب مرز به صلیب می کشند و بعد شما را از لب مرز تا تهران به صلیب می کشند و آنگاه مرا از مقابل تک تک شما عبور داده و در تهران به صلیب خواهند کشید. وی سپس از تمامی اعضای مجاهدین خواست که تعیین تکلیف کنند که آیا آمادگی روبرو شدن با چنین شرایطی را دارند یا خیر؟ وقتی افراد دستهای خود را به علامت تائید بالا بردند رجوی گفت غیر از این هم انتظار نداشتم.

رجوی در این نشست با زمینه سازی های قبلی در مورد اجرای بند الف (طلاق) در چند لایه از مسئولین سازمان و با تمسک جستن به حضرت مسیح و ایجاد این تصّور که او مسیح زمانه است و اعضای سازمان هم یاران او و بگذار ما را در رسیدن به هدفمان به دار بکشند ، به خوبی توانست با فریبکاری تمام از احساسات اعضا سوء استفاده کرده و شرایط خودش را برای آنها دیکته کند و از آنها در راستای اهدافش بهره گیرد.

چرا که رجوی بخوبی می دانست عراق مسیری یک طرفه و بن بست کامل است. سرنوشت او با سرنوشت صدام حسین گره خورده است. صدام و مجاهدین هم هر دو ابزاری در دست آمریکا برای مهار ایران است. بنابراین رجوی ناچار بود گند و کثافت وطن فروشی با محلق شدن به ارتش صدام به دستور آمریکا را در زرورقی به نام جنگ آزادیبخش نوین به اعضای سازمان قالب کند تا موقتاً هم شده با دستاویز قرار دادن حضرت مسیح از این بحران جان سالم بدر ببرد.

نویسنده : سردبیر

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا