نجات در هفته ای که گذشت – شماره 49

مروری بر مطالب 8 الی 13 مرداد ماه 1401 درج شده در سایت نجات

*شنبه 8 مرداد

در روز شنبه جمعاً 9 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:

ادعای تهدید فریب است، رجوی ها نگران فرار و جدایی اعضا هستند

… در تمام سالیان گذشته رجوی ها برای سخت گیری بر اعضای فرقه و وارد آوردن فشار بیشتر بر آنان از حربه «توطئه و تهدید» سوءاستفاده نمودند.
… هرگاه تهدید واقعی وجود داشت، رجوی ها یا خبری از آن نداشته و اعضا را مطلع نمی کردند و یا نسبت به آن بی توجه بوده و اعضای فرقه قربانی می شدند. برای مثال در اکثر مواردی که نیروهای فرقه مورد حمله قرار گرفته و کشته می دادند و یا قرارگاه های فرقه مورد حمله موشکی قرار می گرفت، هیچ آماده باشی تا قبل از حمله داده نشده بود. یعنی در تهدیدات واقعی دستگاه اطلاعاتی رجوی ها اصلاً کارآیی نداشت و ضربات بر اعضای سازمان وارد می شد.
بنابراین و به تجربه می توان گفت، هدف رجوی ها از لغو برنامه سالانه اساساً ربطی به تهدیدات امنیتی ندارد. بلکه به هراس رجوی ها از جداشدگان به خصوص آن ها که در انجمن آسیلا فعالیت می کنند و بحران های شدید تشکیلاتی و مسأله داری اعضا و افزایش اعضای ناراضی و خواهان جدایی در درون تشکیلات و امکان فرار آن ها در شرایط شلوغی که در اثر برنامه سالانه ایجاد می شد، ربط داشته است….

رجوی از طناب دار صلح تا فروغ جاویدان – قسمت چهارم

… اما خبری از بیمارستان صحرایی نبود و فرمانده آن شهر یعنی عبدالواهاب فرجی معروف به افشین که به قصاب رجوی معروف است به ما گفت که در این شهر خبری از رسیدگی به بیماران نیست و باید به شهر سرپل ذهاب بروید .
مریم قجر به همراه شوهرش در نشست قبل از عملیات گفته بودند همه امکانات برای رسیدگی به زخمی ها ایجاد شده است و این کار توسط دکترهای سازمان انجام می شود و سعی کردیم این کار را در هر شهری که تصرف می شود انجام دهیم و خوشبختانه به لحاظ دارو هم با دولت عراق هماهنگی شده و قرار شده است که موارد مورد نیاز ما را تامین کنند! اما در واقعیت خبری از حرفهای مریم قجر نبود. زخمی ها سرنوشت نامعلومی داشتند.
وقتی در شهر کرند خبری از بیمارستان و رسیدگی به مجروحین مشاهده نکردیم در نهایت من به همراه سایر مجروحین وارد شهر سرپل ذهاب شدیم ولی باز مشاهده کردیم که خبری از بیمارستان صحرایی و رسیدگی به مجروحین نیست و در نهایت با هماهنگی نفرات سازمان با هوانیروز عراق، تعدادی از زخمی ها و از جمله من با هلی کوپتر به بغداد منتقل شدیم.

تبریک به غلامرضا شکری و خانواده های آسیلا و نجات

آقای غلامرضا شکری در آلبانی بعد از رهایی از قید و بندهای فرقه رجوی تصمیم به ازدواج در این کشور گرفت و نهایتاً این وصلت روز جمعه گذشته در محل انجمن حمایت از ایرانیان مقیم آلبانی (آسیلا) با حضور اعضای این انجمن صورت پذیرفت.
… بی تردید که خبر این ازدواج به داخل فرقه رو به انحطاط رجوی خواهد رسید و مجدداً در میان سران این سازمان موجب نگرانی و از هم گسیختگی هر چه بیشتر خواهد شد. امیدوارم که همه اسیران گرفتار در این فرقه خطرناک به آرزوی قلبی و دیرینه شان برسند. چیزی که رجوی و سران بزهکار فرقه اش هرگز خواستار آن نیستند زیرا تشکیل خانواده توسط اعضای سابق آن فرقه به شدت کیان این سازمان تروریستی را به مخاطره می اندازد.
در قران آیه های متعددی وجود دارد که مهر تأییدی بر این اقدام خدا پسندانه دارد و آن را امری الهی می شمارد.

مصاحبه با داشامیر مرسولی

داشامیر مرسولی، رئیس انجمن آسیلا در مصاحبه اخیر خود با برنامه جعبه سیاه ، درباره چرایی و چگونگی تأسیس انجمن آسیلا و همچنین اتفاقات 14 ژوییه و بازرسی اموال و اشخاص مرتبط با این انجمن توسط پلیس آلبانی توضیحاتی مبسوط ارائه کرد.
داشامیر مرسولی کارشناس اقتصادی است. متأهل است و دارای سه فرزند.
او می گوید آسیلا انجمنی غیرمذهبی، غیرسیاسی و غیر انتفاهی است که بر اساس قوانین دولت آلبانی تاسیس شده است. او در رابطه با هدف از تأسیس انجمن آسیلا می گوید: حضور ایرانیان در آلبانی یک واقعیت است. آسیلا به این افراد مشاوره حقوقی، خدمات پزشکی، خدماتی برای آموزش زبان آلبانیانی ارائه می دهد…. ساختمان آسیلا 5 درب ورودی دارد . یک درب ورودی هم به سالن. هیچ پلیسی هم از آن محافظت نمی کند. آسیلا دیوار ندارد و هر رهگذری قادر است فعالیت های داخل انجمن را ببیند. اما در اطراف کمپ مانز دیوارهای بلندی هستند آنچنان که حتی عبور و مرور مگس هم سخت است. افراد داخل کمپ از تمام حقوق فردی خود محروم هستند.

*یکشنبه 9 مرداد

7 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:

عوامل فرقه در فرودگاه تیرانا بتول سلطانی را تهدید به قتل کردند

بتول سلطانی به همراه دو تن دیگر از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق شامگاه گذشته وارد فرودگاه تیرانا شدند و به دلیل ممانعت پلیس نتوانستند از فرودگاه خارج شوند. پلیس، مسائل امنیتی را دلیل این ممانعت عنوان کرده است اما به نظر می رسد دلیل اصلی اعمال نفوذ سازمان مجاهدین خلق باشد.
از ابتدای حضور این افراد در فرودگاه، عوامل فرقه هم در محل حضور پیدا کردند و با تهدید سعی کردند این افراد را از ورود به تیرانا منصرف کنند. فاطمه خردمند، ذکیه حجتی، صدیقه ابراهیم زاده و نسرین نوذری از جمله افرادی هستند که به گفته بتول سلطانی در فرودگاه حضور پیدا کردند و با او درگیر شدند. آن ها بتول سلطانی را تهدید کرده اند که در صورت خروج از فرودگاه او را به قتل می رسانند.

آخرین وضعیت بتول سلطانی در فرودگاه مادر ترزای تیرانا

… پلیس بارها تلاش کرده تا آن ها را با پروازی به آلمان بازگرداند اما هر بار با مقاومت آن ها روبرو شده است و تا این لحظه موفق نشده اند آن ها را بازگردانند.
با این حال به دلیل شرایط نامناسب تغذیه و استراحت و فشار عصبی و تنش های به وجود آمده، حال بتول سلطانی وخیم گزارش شده است.
به نظر می رسد سازمان مجاهدین خلق از تمام امکانات و لابی های خود استفاده کرده است تا جلوی ورود بتول سلطانی که زمانی عضو شورای رهبری فرقه بوده است، به آلبانی را بگیرد. تا این لحظه خانم سلطانی مقاومت کرده است. اما نتیجه هر چه که باشد مهر تاییدی است بر این که فرقه نفس های آخرش را می کشد. سازمان مجاهدین خلق که زمانی مدعی بود تنها اپوزیسیون سازمان یافته جمهوری اسلامی است و سودای سرنگونی در سر می پروراند به جایی رسیده که تمام توانش را برای مقابله با اعضای سابق خود بگذارد!

تحصن اعضای انجمن آسیلا در فرودگاه تیرانا

… انجمن آسیلا از طریق وکلای خود پیگیر ماجرا شد. پلیس آلبانی به وکلای آسیلا گفته است که سازمان مجاهدین خلق به دلیل لغو شدن مراسم سالانه شان خشمگین هستند و ما نمی توانیم سلامت جانی این دو نفر که از اعضای سابق این سازمان هستند را تضمین کنیم.
به هر ترتیب این توجیه پلیس آلبانی به هیچ عنوان قابل قبول نیست و به نظر می رسد سازمان مجاهدین خلق از تمام امکانات و لابی های خود استفاده کرده است تا جلوی ورود بتول سلطانی که زمانی عضو شورای رهبری فرقه بوده است، به آلبانی را بگیرد.

وحشت مجاهدین خلق از حضور بتول سلطانی در آلبانی

… چیزی که خیلی مضحک و خنده دار است سرنوشت رقت بار و عبرت آمیز فرقه ای ست که روزی ادعای سرنگونی 6 ماهه جمهوری اسلامی را داشت و اکنون تضاد جدی و اصلی اش نه دولت ایران بلکه اعضای جداشده خودش می باشد. به راستی آن ها چه تهدیدی را از جانب آن ها احساس می کنند؟ سرنوشت رقت برانگیز تنها آلترناتیو دمکراتیک ایران را بنگرید که چگونه برای جلوگیری از ورود دو عضو سابق برای شرکت در یک مراسم ساده عروسی دست به دامان سرویس های جاسوسی و سفارت آمریکا در آلبانی شده اند؟

البته از یک بابت نباید تعجب کرد زیرا در این فرقه ازدواج و تشکیل خانواده و حق انتخاب مسیر زندگی مشترک جرم و گناهی نابخشودنی و بزرگ است. چون عشق در قاموس رجوی ممنوع است. ازدواج و تشکیل خانواده یعنی طناب بزرگی بر گردن رجوی. او سال ها تلاش کرد ایدئولوژی پوسیده اش را با سس مترسکی به نام انقلاب مریم در ذهن و ضمیر اعضا جا بیندازد. ولی از این غافل بود که دوران شیادی به سر آمده است و تا ابد نمی توان نسلی را در زنجیر و اسارت ذهنی و عینی نگاه داشت….

*دوشنبه 10 مرداد

در این روز کلاً 9 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:

نامه مدیر عامل انجمن نجات به وزیر کشور دولت آلبانی

در خصوص سفر بتول سلطانی و افشین کلانتری از آلمان

… قطعاً این گونه مزاحمت ها که برای خوشایند فرقه تروریستی رجوی صورت می گیرد مطابق با عالی ترین مصالح ملت و تقویت کننده امنیت ملی آلبانی نیست. جالب توجه است که در حکم دادستانی که برای تجسس صادر شد صراحتاً اعلام شده بود که حدود 300 تن از اعضای این سازمان به صورت قاچاق و غیرقانونی به کشورهای اروپایی رفته اند. این یعنی صدور تروریسم از یک کشور خواهان عضویت در اتحادیه اروپا به داخل کشورهای عضو اتحادیه اروپا.
از شما درخواست دارم تا به اذیت و آزار جداشدگان برای خوشامد فرقه تروریستی مجاهدین خلق پایان دهید. شما بهتر از هر کس دیگری می دانید که این سازمان چقدر در نزد مردم ایران منفور است و استمالت از آن سودی برای کشور شما در دراز مدت نخواهد داشت.

عضو سابق مجاهدین خلق: ابوغریب در قیاس با اشرف برایم بهشت بود

… ما در دوران اسارت حتی آسمان شب را ندیده بودیم. سه ـ چهار سال در اردوگاه‌ های عراق این آرزو را داشتیم که یک‌ بار هم که شده آسمان شب را ببینیم. برنامه ما در اولین روزهایی که وارد اردوگاه اشرف شده بودیم، با دیگر دوستان اسیر که به آنجا رفته بودیم، این بود که زیر آسمان شب دراز بکشیم و ستاره‌ ها را تماشا کنیم. از سوی دیگر، ما در اردوگاه تغذیه مناسبی نداشتیم. میوه ‌ها و غذایی را که به ما می ‌دادند، به ‌قول دوستان، گاو و گوسفند نیز آن ها را نمی‌ خورد، با این شرایط تصمیم گرفتیم که به سازمان برویم تا مگر راهی برای فرار و رهایی از فضای اردوگاه پیدا کنیم، احساس می ‌کردیم از این طریق می ‌توانیم نفس راحتی بکشیم.
… مسعود، به‌ عنوان رهبر سازمان از اهرم ایدئولوژی برای نگاه داشتن نیروها استفاده می ‌کرد. انقلاب مسعود بند بند بود و این، به ‌لحاظ روحی و روانی باعث می ‌شد تا نیروها با تلقین در سازمان باقی بمانند، به ‌قول معروف، از این ستون به آن ستون فرج بود، اما در قبال نیروهایی که مانند من اعتقاداتش را از دست داده بودند، دو رویکرد و روش را پیش می ‌گرفتند؛ یا این فرد به سازمان برمی‌ گشت و سازمان نیز آن ها را تحویل می ‌گرفت و به ‌به و چه‌ چه می‌ کردند و می‌ گفتند که او انقلاب کرده‌ است، یا نیرویی مانند من که از سازمان می ‌برید و سازمان قادر به نگهداری او نبود….

بتول سلطانی باز هم مجاهدین خلق را رسوا کرد

… من با این خانم شجاع و رزمنده آشنایی دارم و این آشنایی مربوط به زمستان 1385 بود که برای پیگیری قتل برادر زاده ام یاسر اکبری نسب که ماه ها قبل در آتش جهل و جنون رجوی و در کمپ اشرف سوخته شد، در عراق حضور داشتم.
این روزهای سخت زندگی من، توأم شد با خروج خانم سلطانی از کمپ تیف و این فرصت مغتنمی بود که حدود 10 روزی در عراق همراه و هم صحبت او باشم.
علت این نزدیکی بین ما درد مشترک مان بود. چرا که او هم پیگیر شکایت خود از مجاهدین خلق بود و مانند من اوقات زیادی را در دادگاه های عراق می گذراند.
علی رغم نشانه های خوشحالی که از چهره این خانم محترم آشکار بود، در چشمانش غمی پنهان را به راحتی می شد مشاهده کرد و آن طور که توضیح می داد، این حالت غمگین چشمانش به خاطر دلواپسی برای دو فرزندش بود که سازمان آن ها را از او جدا کرده و به اروپا فرستاده بود و البته خانم سلطانی اطلاعات موثقی از مکان این دو پاره جان خود نداشت.
واقعاً حرکات و حالت چهره این خانم محترم، شکل ابر بهاری داشت که زمانی زیبا بود ولی زمانی دیگر غرنده و خطرناک می نمود و او را دچار افسردگی و عصبانیت کرده و ما را نگران می کرد. به هر روی آن روزها گذشت و تا مدتی همچنان از حال ایشان باخبر بودم….

بتول سلطانی در جدال با رجوی، مرگ را به چالش کشید

… روزانه هزاران انسان در کشورهای اروپایی و اقصی نقاط جهان در کسوت توریست و گردشگر به سفر و سیر و سیاحت می پردازند که نه تنها مانعی سر راهشان نبوده و نیست بلکه از نگاه میزبان و همنوعان خود مورد تحسین هم قرار می گیرند. حال چطور می شود که خانم سلطانی به اتفاق همراهانش که به دعوت انجمن آسیلا جهت شرکت در مراسم عروسی یک عضو جدا شده از آلمان عازم کشور آلبانی می شوند، اجازه ورود به خاک آلبانی را پیدا نمی کنند! به جرم این که دیگر نمی خواسته اند با تروریست های مجاهدین خلق همکاری کنند؟! به جرم آن که شاید حضورشان، درون مشمئز کننده فرقه را بیش از پیش افشا کند؟ تروریست خطاب می شوند و برای فرقه مجاهدین خطرناک قلمداد می شوند تا علیه آنان با تمام قوا اراذل و اوباش گسیل کنند!…

ترس از حضور جدا شده در آلبانی یا تهدید تروریستی؟

… سرکرده فرقه رجوی باید به این سؤال پاسخ دهد که این افراد زمانی که حاضر بودند جانشان را برای فرقه بدهند گوهران بی بدیل نام می گرفتند و وقتی پا به بیرون مناسبات می گذارند یک شبه مزدور و بریده می شوند؟ مگر در درون مناسبات فرقه چه چیزی وجود دارد که افراد تصمیم می گیرند دیگر در آن باقی نمانند و نام مزدور و یا بریده را به جان بخرند؟ در مناسبات جهنمی تان چه چیزی وجود دارد که افراد کشش دارند به هر قیمت شده از فرقه کنده شوند و زندگی جدیدی را آغاز کنند؟ اگر شما به قول خودتان از ایدئولوژی نابی برخوردار هستید چرا در مقابل چند جدا شده این گونه تمام مناسبات تان به لرزه درمی آید؟ چرا وقتی خودتان را به قول سرکرده فرقه، تنها آلترناتیو حکومت ایران می دانید از افشاگری چند جدا شده رعشه گرفته و عنان از دست می دهید و چنان بسیج نیرو می کنید که انگار اتفاق خاصی افتاده است….

جنگ توریست های بی دفاع در برابر تروریست های مسلح

توریست و تروریست گرچه در نگاه اول شباهت لفظی بسیار زیادی به هم دارند، اما در بطن کلام بسیار از هم دورند. اولی با امنیت و آرامش همراه است و دومی با ذاتی خشن و ویرانگر! فضایی متفاوت را ترسیم می کنند. موضوعی که در عصر جدید باید آن را مهار نموده و سایه افکندن آن بر صنعت توریسم خطرناک بوده و نقش آفرینی می کند. نقشی که این بار در قسمت تازه ای از سرزمینی اروپایی به نام آلبانی را نشانه رفته و هشداری است بر ناامنی در این کشور که از نواحی شبه جزیره بالکان واقع در جنوب شرقی اروپا می باشد و می تواند پایدارترین پایگاه گردشگری دنیا باشد.
… این توریست ها به دعوت دوستان خود به میزبانی انجمن غیردولتی آسیلا برای گردشکری و دیگر اقدامات حقوق بشری به آلبانی آمدند. این ۳ توریست بی دفاع با تروریست هایی روبرو شدند که مسلح به حمایت پلیس آلبانی و دیگر لابی ها بودند. پلیس مستقر در فرودگاه نیز حامی آنان بود و به عبارتی به آنان چراغ سبز نشان داده بودند. توریست های بی دفاع که از کشورهای آلمان و انگلستان آمده بودند ساعت های طولانی بدون غذا و استراحت در شرایط سخت در برابر تروریست ها مقاومت نمودند و با تحمل هزاران تهدید و ضرب و شتم و سکوت پلیس آلبانی پایداری نمودند. حتی ساعاتی تلفن های همراه آن ها را پلیس گرفته و اجازه ارتباط با سفارت کشور آلمان و انگلستان در آلبانی به آن ها داده نمی شد….

*سه شنبه 11 مرداد

در این روز 5 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:

رجوی از طناب دار صلح تا فروغ جاویدان – قسمت پایانی

… در مورد عملیات دروغ جاویدان باید عنوان کنم رجوی وقتی شکست خورد به خاطر قبول نکردن این شکست عملاٌ به خاطر اختناقی که در مناسبات ایجاد کرد سازمان را به سمت فرقه ای شدن سوق داد و دیگر مناسبات و تشکیلات گذشته حاکم نبود و همه باید این بار مطیع زنان تشکیلات می شدند.
عملیات دروغ جاویدان و شکست رجوی کمر سازمان را شکست. این مسأله بیمه نامه ماندن درعراق برای او نبود بلکه خفت و خواری بود که او را مجبور کرد هر چه بیشتر در منجلاب وطن فروشی فرو برود. و در نهایت قرارگاه اشرف را با خفت و خواری از دست دادند و با ناامیدی به آینده سازمان به کشور آلبانی دیپورت شده تا در آن کشور به انجام وظایف محوله که همان جاسوسی می باشد ادامه دهند و اکنون هم با وقاحت تمام برای جنایت کاران آمریکایی دست می زنند و ابراز خوشحالی می کنند که پرچم آمریکا در مراسم شان دیده می شود .
باید عنوان داشت تحلیل رجوی در مورد طناب دار صلح در مورد خود او خوب عمل کرده و هر روز این حلقه تنگ تر می شود و دور نیست که شاهد به پایان رسیدن عمر ننگین وی باشیم. حال هر چقدر مریم قجر با شامورته بازی شعار پیروزی سر دهد و نیروهای وارفته خود را با شعارهای مسخره و توخالی خوش کند ولی چه سود چیزی که قابل رویت است وضعیت خراب تشکیلات فرقه رجوی است….

شکستن شش سال سکوت زینب حسین نژاد در پی حملات مجاهدین خلق

… با وجود آن که زینب حسین نژاد تا پیش از اظهارنظر در جمع کودک سربازان سابق در کلاب هاوس، هیچ موضعگیری‌ علیه تشکیلات مجاهدین خلق نکرده بود، از خلال نوشته‌ های اخیرش می ‌توان دریافت که او به فاصله اندکی پس از ترک قرارگاه مجاهدین خلق در آلبانی مورد حمله عوامل رجوی قرار گرفته است:
“این سال ها نیز آن ها از هیچ تهمت و شایعه ای در درونشان علیه من فروگذار نکردند، این را دخترانی که از اشرف 3 بیرون آمدند به من بارها گفته‌ اند، البته این کار از عمد پشت سر اکثر افرادی که جدا می شوند برای ایجاد فضای ترس و تخریب انجام می شود، که خود نیز شاهد آن بوده ام، من نیز گفتم بگذار هر چه می خواهند عقده گشایی کنند جز حقیر کردن خودشان چیزی عایدشان نمی شود، مهم این است که من امروز یک زن آزاد و مستقل هستم و دنیای نوینی را یافته ام. اما آن ها به این عقده گشایی نیز بسنده نکردند، یک بار در آلبانی آتش به اختیاران گشت ارشادشان مرا به دلیل برداشتن حجاب تهدید کردند، که همان موقع به سازمان ملل گزارش دادم و اکنون نیز آدم خریدند، برحسد آن ها سوار شدند و به من حمله کردند و مرا مورد شدیدترین آزار و اذیت ها قرار دادند که آثارش تا همین هفته گذشته ادامه داشت. و من نمی خواهم اکنون این زخم نیز مثل عراق کهنه شود.”
اندکی پس از جلسات کلاب هاوس زینب اقدام به انتشار سند نشست‌ های توبه کرد که بر اساس آن طبق دستور مستقیم شخص مسعود رجوی جدا شده‌ های تشکیلات مجاهدین خلق (یا به عبارت سازمانی آن بریده‌ ها) را محکوم به مرگ می‌ کرد. احتمالاً همه این اقدامات از سوی دختری که سال های کودکی و نوجوانی و جوانی خود را برای تشکیلات مریم رجوی فدا کرده است و اکنون تنها خواستار حق آزادی بیان حقایق زندگی خویش است، برای تشکیلات بیش از حد گران تمام شده است که در یک سناریوی حساب شده با صرف مبالغ بالا اقدام به مبارزه با او کرده‌اند….

آکسیون بزرگ دورس برای نجات نفرات اسیر در کمپ مجاهدین خلق

… این مراسم در حالی برگزار شد که سرکردگان مجاهدین خلق تمام توان خود را برای بر هم زدن نظم فرودگاه تیرانا و ممانعت از ورود میهمانان آسیلا به کار بستند تا مانع افشای ماهیت واقعی شان برای مردم آلبانی بشوند. دیر یا زود مردم آلبانی با گذشته سیاه این گروه و همچنین ماهیت تروریستی شان آشنا می شوند. فرقه رجوی در هر کشوری که حضور داشته برای مردم وحاکمیت آن کشور هزینه ساز شده است. از فرانسه تا عراق و الآن آلبانی

*چهارشنبه 12 مرداد

در این روز مجموعاً 10 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:

رجوی ها دون کیشوت وار به جنگ با دو جداشده می نازند

… جنگ رجوی ها با جداشدگان که آخرین نمونه آن تلاش برای ممانعت از حضور خانم بتول سلطانی و آقای افشین کلانتری در آلبانی بود، بیانگر حقایق گفته شده در سطور بالاست. رجوی ها هر چند امروز با کمک سفارت آمریکا و پلیس آلبانی توانستند مانع از ورود این دو تن بشوند اما باید به یاد داشته باشند که روزی در عراق هم از پشتیبانی صدام و روزگاری هم از پشتیبانی نیروهای آمریکایی در عراق برخوردار بودند ولی سرانجام مستقیما رودروی خانواده ها و جداشدگان قرار گرفتند و نتیجه آن شد که بسیاری از اعضا جداشدند و در نهایت هم فرقه رجوی از عراق اخراج شد و جان اعضایی که گوشت دم توپ رجوی ها شده بودند نجات یافت.
تبلیغات فرقه رجوی و دادن اطلاعیه پشت اطلاعیه و اعلام پیروزی در ممانعت از ورود چند جداشده، حکم موفقیت “دون کیشوت” در شکست دادن آسیاب بادی به جای شوالیه ها را دارد و بیش از آن که علامت پیروزی آنان باشد، نشان از ذهن پریشان و اوضاع به هم ریخته درون تشکیلات رجوی هاست….

کار فرقه رجوی به کجا رسیده که مسأله اش جدا شده ها هستند

… 4 دهه دروغ را در گوش اعضایتان پر کردید آخر الامر به کجا رسیدید از اشرف دیالی به لیبرتی و از لیبرتی به کشور آلبانی ، فکر کنم آلبانی ته خط است در همین کشور مضمحل می شوید و فرو می پاشید زیرا شما اصالتی ندارید. پایه و اساس شما با دروغ بنا شده است. اگر آن عصای زیر بغل تان را بکشند تمام چهره ای که برای عوام فریبی از خودتان درست کردید از بین خواهد رفت و فرو خواهید ریخت و جهانی از فریب های شما رهایی خواهند یافت.
ضعیف شدن یعنی همین! وقتی مریم قجر تحمل یک خانم جداشده را در آلبانی ندارد، وقتی فرقه رجوی تحمل خانواده ها را ندارد خانواده هایی که فقط می خواهند با بچه هایشان ملاقات کنند یا تماسی داشته باشند، وقتی مریم قجر تحمل انجمن آسیلا را ندارد ، با وجود چنین پارامترهایی آیا این جریان می تواند منادی آزادی باشد؟…

آیا تمام توان سران سازمان مجاهدین خلق در همین حد بود؟

… آیا افراد جدا شده رازهایی در مورد خیانت ها و جنایت های سران فرقه رجوی دارند و یا برملا نموده اند که این خائنین به مملکت و انسانیت با آن ها چنین برخوردی می کنند؟
چرا عناصری که روزگاری برای سرکرده خائن فرقه رجوی کیمیا بودند امروز به خائنینی تبدیل شدند که سران فرقه رجوی حاضر نیستند حتی آن ها به کشوری که حضور دارند وارد شوند؟ امروز خانم بتول سلطانی به کابوسی برای رجوی ها تبدیل شده است.
آیا سران مفلوک و فرتوت سازمان ضد انسانی مجاهدین می توانند تا ابد خیانت های خود را این گونه با سرکوب و ارعاب مخفی نگهدارند؟…

گفتگوی بتول سلطانی با سایت انجمن نجات

… بتول سلطانی با بیان این که رویکرد تشکیلات مجاهدین خلق نسبت به جدا شده ‌ها به شدت خصمانه است، از سند سازی‌های مستمر عوامل مجاهدین علیه او صحبت می‌ کند. او که سال هاست به سندسازی‌ ها و شایعه‌ سازی‌ های فرقه رجوی درباره خودش در محل کار و جامعه ‌ای که در آن زندگی می‌ کند، عادت کرده است، این رفتارها را ترفندهای کهنه مجاهدین برای ترور شخصیتی افراد می‌ داند، همان طور که پیش از این در قبال افراد بسیاری از جمله دکتر ابوالحسن بنی صدر انجام شده بود. به عقیده سلطانی، هنگامی که زنان عضو تشکیلات در فرودگاه تیرانا او را تهدید به مرگ می‌ کنند، این دستور مستقیما از مسعود رجوی به آن ها رسیده است. او به خاطر می آورد: “آن‌ ها در فرودگاه به من گفتند رجوی گفته به تو دست نزنیم اما ما تو را تیکه تیکه می ‌کنیم” و ادامه می ‌دهد: “دقیقا رجوی گفته تیکه تیکه کنید.” سلطانی با ذکر مثال‌ هایی دقیق شیوه‌ های مسعود رجوی برای القای آنچه می‌ خواهد، به ذهن افراد تحت حکمرانی کیش شخصیتی‌ اش را شرح می ‌دهد….

افشای ناگفته‌ هایی از پادگان اشرف در رونمایی از کتاب تلخی رهایی

… محمد صادق کوشکی هیئت علمی دانشگاه تهران نیز با اشاره به ارزش تاریخی این اثر بیان کرد: این کتاب علاوه بر ارزش تاریخی، ارزش تربیتی و خودسازی دارد. در زیرلایه‌ های این کتاب موضوع اصلی سازمان مجاهدین نیست بلکه تصمیم، انتخاب و دوراهی ‌های زندگی است. افرادی که از سازمان جدا شدند دو دسته هستند. افرادی که خود داوطلبانه به منافقین پیوسته بودند و دسته دوم اسرای جنگ ایران و عراق بودند. هر دو دسته ناگفته‌ هایی دارند که باید بررسی شوند. ارزش این روایت‌ ها 50 سال بعد که قطعات خالی پازل تاریخ ایران را پر می ‌کنند مشخص می ‌شوند. باید برای گرفتن این روایت‌ ها با سرعت جلو رویم چرا که بسیاری از این افراد خاطرات را نمی ‌توانند دقیق بیان کنند و یا برایشان دردناک است .
همچنین علی بیگلری راوی کتاب تلخی رهایی گفت: اگر جنگ را یک کتاب درنظر بگیریم، این کتاب فصل ‌های مختلفی دارد. فصل اول اگر شهادت باشد، این کتاب فصل دیگری به نام اسارت دارد. اسرا به دلیل سختی ‌هایی که با آن مواجه می‌ شوند آرزوی شهادت دارند. همه ما در زندگی با دوراهی روبرو هستیم. همانند حر در واقعه عاشورا که میان دو راهی سپاه یزید و سپاه امام ‌حسین (ع) قرار گرفت. من هم در یک دوراهی قرار گرفتم و بر اساس انتخابم اتفاقاتی برایم رقم خورد که در کتاب آن‌ ها را روایت کردم. روایتی که حتی صدای مجاهدین را در آورد و برایش برنامه ساختند. چرا که می ‌دانستند تاثیر سخنان من که در دل آن اردوگاه بودم بیشتر است….

روایت های شنیدنی از ابراهیم خدابنده مدیر عامل انجمن نجات و علی اکرامی

خدابنده: ایران در موقعیتی قرار گرفته است که دشمن از هر طرف تلاش می ‌کند تا افرادی را جذب کند، گفت: مناقشات سیاسی و گروه‌ های مختلف زیاد است و هر کس می ‌خواهد از موضع و منافع خودش کار انجام دهد، بنابراین دقت بیشتری می ‌طلبد به ویژه مسئولان، معلمان، اساتید روحانیان باید خودشان خوب مطالعه کنند و آن را انتقال دهند.
این عضو سابق مجاهدین به نقل خاطرات و عواملی که او را به صرافت تجدید نظر و رشد و آگاهی رساند و در نهایت سال ۸۲ از این فرقه جدا شد، پرداخت و افزود: جدا شدن از فرقه سخت و به کمک بیرونی نیاز است زیرا فردی که در چنبره ذهنی این فرقه قرار می‌ گیرد، همه آن چیزی که بیرون فرقه است، را فاسد و شیطانی می ‌داند و نیازمند تلنگر بیرونی است….
اکرامی، نویسنده مجموعه قصه ناتمام برای دخترم، که به بیان ناگفته ‌های ۲۵ ساله ‌اش از عضویت در این سازمان پرداخته است، از تبعیض طبقاتی و فقر با وجود سرمایه عظیم موجود در آن سال ‌ها در بند شاپور سابق گفت که به دنبال راهی برای رهایی مردم از این وضعیت بود که در مسیر پیوستن به این سازمان بر اساس شعارهای پرجذبه مبنی بر عدالت اجتماعی، برابری زن و مرد و… قرار گرفت.
او سازمان مجاهدین خلق را مدینه فاضله ‌ای برای رسیدن به شکوفایی اقتصادی و آزادی مردم می دانست و افزود:‌ اما رفته رفته این فضا شکسته شد و در خلوت خود به بازگشت فکر می ‌کردم …

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا