طلوع و غروب یک زندگی – قسمت سی و چهارم – بخش دوم

میهمانی مژگان پارسایی برای فرمانده سپاه دوم ارتش عراق

در قسمت قبل گفته شد یک روز عباس داوری (رحمان) و مهدی برائی (احمد واقف) به همراه مژگان پارسایی (مسئول اول وقت سازمان) به قرارگاه علوی آمدند تا با هماهنگی هایی که از قبل انجام گرفته شده بود یک ملاقات با افسر استخبارات فیلق دوم انجام دهند.

این اولین ملاقات حضوری مژگان پارسایی با فرمانده استخبارات فیلق دوم در قرارگاه علوی بود. طبق معمول وی به همراه عباس داوری (رحمان) و مهدی برایی (احمد واقف) از مسئولین ارشد سازمان و مسعود خدابنده (رسول) از ستاد اطلاعات و تعدادی مترجم مثل بهزاد صفاری افسر روابط ارتش سوم و حسن عنایت از مترجمین ستاد روابط ارتش و افسران عملیات دو ارتش سوم و یازدهم و یکی دو نفر دیگر از فرماندهان عملیاتی حضور داشتند.

برای انجام این ملاقات انبوهی آماده سازیهای اولیه برای پذیرایی انجام گرفته بود. محل پذیرایی سالن مخصوصی بود که در ساختمان اصلی قرارگاه علوی در محل ستاد فرماندهی ارتش سوم (مخفیگاه قبلی مسعود رجوی در جنگ کویت) قرار داشت.

افسر روابط قرارگاه مسئول نحوه آرایش محل پذیرایی و چک موادی بود که میبایستی سرو می شدند. میز ملاقات بنحو جالب و زیبایی آرایش داده شده بود. بر روی میز هرچه که فکر می کردی برای یک ملاقات سطح بالا نیاز است گذاشته شده بود.

این ملاقات نزدیک به یک ساعت طول کشید. در شروع کار مژگان پارسایی از همکاری تنگاتنگ بین ارتش عراق و سازمان صحبت کرد. در چنین ملاقات هایی معمولا سیاست های عراق در قبال جامعه بین المللی و آمریکا مورد تائید سازمان قرار می گرفت و گفته می شد که سرنوشت ما هر دو یکی است و ما هرگز پشت همدیگر را در شرایط سخت خالی نخواهیم کرد و پایداری که دولت عراق به همراه مردمش دارد حتما پیروز خواهد شد و ما هم در غم شما و هم شادی شما شریک هستیم و حتما ما را هم یار و همراه خود بدانید و . . .

ارتباط با فیلق دوم و انجام ملاقات های مختلف با مسئولین این فیلق همچنان ادامه داشت و اوج این ارتباط ، دعوت فرمانده فیلق جهت صرف ناهار به قرارگاه علوی بود.

در آن مقطع این بالاترین مقام نظامی عراقی بود که به قرارگاه علوی دعوت می شد و این دعوت تقریبا در اواخر تابستان و در اوج بحرانهای دولت عراق با آمریکا و سازمان ملل بود که انجام گرفت. طرف حساب اصلی فرمانده فیلق در این ملاقات باز خود مژگان پارسایی بود.

بهرحال بعد از کلی تلاش شبانه روزی بلاخره روز موعود فرا رسید و فرمانده فیلق وارد قرارگاه علوی شد از لحظه ورود وی تا محل ستاد توسط گارد حفاظتی که در درب ورودی مستقر شده بود اسکورت می شد. در ورودی ستاد هم گارد احترام ادای احترام کرد و فرمانده فیلق دوم به همراه مژگان پارسایی و دیگر همراهان هر دو طرف وارد ساختمان اصلی ستاد شدند.

محل پذیرایی اولیه و ملاقات ، با محل سرو ناهار متفاوت بود در واقع دو سالن مجزا برای ملاقات و غذاخوری آرایش داده شده بود.
فرمانده فیلق به همراه فرمانده استخبارات فیلق و تعدادی دیگری از افسران ارشد فیلق بود. اکیپ اسکورت وی در بیرون ساختمان مستقر بود و در واقع حفاظت محلی را تامین می کرد.

سالن ملاقات به نحو مطلوبی تزئین و آرایش داده شده بود و باز طبق معمول تمامی پروتکل ها رعایت شده بود که لازمه هر ملاقاتی است عباس داوری و مهدی برائی به عنوان دستیاران در دو طرف مژگان نشسته بودند. جلسه یک منشی داشت که کلیه صحبت ها را مکتوب می کرد. مترجمین (حسن عنایت و صفار) مشغول ترجمه صحبتهای فرمانده فیلق بودند البته مترجم اصلی صحنه حسن عنایت بود.

بعد از پذیرایی های اولیه مژگان پارسایی از فرمانده سپاه دوم عراق در قرارگاه علوی شروع به تعریف و توصیف از صدام حسین و صحت خط و خطوط وی کرد. سپس به حضور سازمان در این منطقه اشاره کرد و گفت با توجه به تجربه سال ۱۳۷۰ باعث دلگرمی شما خواهد بود که ما اینجا هستیم و مطمئن باشید ما مثل همیشه در کنار شما خواهیم بود و نمی گذاریم وابستگان به جمهوری اسلامی (که منظورش احزاب کرد عراقی بود)از این محور گزندی به شما برسانند.

چرا که سرنوشت شما و ما یکی است . خون ما و سربازان شما در یک سنگر ریخته است و این پیوندی است که بین ما و شما وجود دارد.

در مقابل فرمانده فیلق هم روی این نکته تاکید کرد که همیشه از بالا به ما گفته می شود که با شما همکاری داشته و مسائل و مشکلات شما را حل و فصل کنیم و این دستور سید الرئیس است و «اخ مسعود» (برادر مسعود) در نزد سید الرئیس از اعتبار خاصی برخوردار است.

به دنبال صحبت های مقدماتی، مژگان پارسایی تصمیم سازمان برای پراکندگی در صورت بمباران ها و زندگی سنگری را به اطلاع فرمانده فیلق دوم در همان منطقه رساند. علیرغم اینکه قبلا از طریق فرمانده استخبارات این موضوع به اطلاع فرمانده فیلق رسیده بود ولی صحبت حضوری با وی و طرح مجدد آن حاکی از جدیت موضوع بود.

فرمانده فیلق هم قول هایی داد و به افسرانی که همراه او بودند نکاتی را متذکر گردید و قرار شد با توجه به توافق فرمانده فیلق، بقیه هماهنگی ها توسط فرمانده استخبارات فیلق دوم با مسئولین سازمان صورت گیرد.

موقع صرف ناهار نزدیک می شد و محل غذاخوری در سالن دیگر آماده پذیرایی از مهمانان خانم مژگان پارسایی بود. پذیرایی که در باور و تخیل کسی نمی گنجد. ماهی بزرگ برشته شده در وسط میز با انواع غذاهای دیگر، ظروف چینی اعلا ، دستمال کاغذی های گرانقیمت و سایر الزاماتی که برای مهمانی مجلل لازم است چشم هر کسی که در آنجا بود از جمله خودم را خیره می کرد. این در حالی بود که رزمندگان رجوی در بیرون از این سالن در دمای بالای ۴۰ درجه در حال سابیدن تانک های فرسوده اهدایی صدام حسین بودند. تا رویای رجوی تحت عنوان «سرنگونی» را محقق کنند!

بدین ترتیب این مهمانی نیز پایان یافت و فرمانده فیلق قرارشد امکاناتی را که می خواستیم اعم از افسران مهندسی و ماشین آلات مهندسی را در اختیار ما قرار داده تا برای کندن سنگرهای اجتماعی در این منطقه بر روی محور سه راهی امام ویس تا بلدروز و در زمین های باز حاشیه جاده اصلی اقدام کنند.

البته لازم به ذکر است که همین فرمانده فیلق اولین کسی بود که حدود دو ماه قبل از شروع بمبارانهای آمریکا شبانه مقر فیلق دوم را ترک و فرار نمود. بنحویکه هیچکس از محل اختفاء وی خبری نداشت و فرار او در منطقه بر سر زبانها بود و در خود قرارگاه علوی هم حول این موضوع صحبت می شد و ما هم ، کسانی که در جریان این مهمانی بودیم به شوخی به هم می گفتیم وی فقط منتظر دعوت ما بود که هم غذاها را بخورد و هم کادوهای گرانقیمت اهدایی مژگان پارسایی را با خودش ببرد.

بهرحال فعالیت ها از همان فردای آن روز شروع شد و ما به همراه یکی دو افسر مهندسی فیلق دوم و تعدادی ماشین آلات مهندسی از فیلق و همچنین لودرهای خودمان که در قرارگاه علوی داشتیم شروع به کندن سنگرهای اجتماعی در محل هایی که برای ارتش ها مشخص کرده بودیم شدیم.

خرید انبوهی الوار و آهن آلات برای پوشاندن سنگرها هم خودش کاری بود. به هرحال کار با شدت و حدت هرچه تمام تر پیش می رفت و سنگرها کنده می شد. ما هر روز جهت نظارت بر پیشرفت کار به این منطقه سر می زدیم.

همپای این هماهنگی ها و شروع کار کندن سنگرها در مناطق مشخص شده به تدریج کار تمرینات برای خروج از قرارگاه برای شرایط اضطراری هم شروع می شد. فرماندهان یگانها موظف بودند که یگانهای خودشان را چک کرده و کمبودهای آنها را برطرف کنند. کمبودهایی مثل کلاخود، قمقمه، ماسک ضد گاز و ….

به همین منظور یکی دو روز در طول هفته نیروها می بایستی با تمامی تجهیزات انفرادی خود در زمین صبحگاه به خط شده تا مورد بازید فرمانده یگانهای خود قرار بگیرند.

هرچه زمان می گذشت کارها نیز با سرعت بیشتری پیش میرفت. اواخر تابستان بود و تقریبا همه می دانستند که شرایط سخت نزدیک است.

ادامه دارد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا