رجوی ها تا بی نهایت با زن، زندگی و آزادی دشمن هستند – قسمت ششم

آزادی ممنوع، محدودیت و کنترل تا دلتان بخواهد

ششم – فکر کردن ممنوع

پر کردن وقت اعضا برای آن که فرصت فکر کردن وجود نداشته باشد

همانگونه که در قسمت های پیشین توضیح دادم، رجوی ها اعضای فرقه را با برنامه ریزی به صورت 24 ساعته تحت کنترل دارند و کسی اجازه ندارد به صورت انفرادی هیچ عملی را انجام بدهد. یکی از اصلی ترین دلایلی که رجوی ها وقت اعضا را پر می کردند این بود که مانع از فکر کردن اعضا بشوند. چرا که می دانستند دو عامل می تواند اعضا را به افراد مسئله دار تبدیل نموده و آنها را به فکر جدایی و فرار بیندازد. یکی از این عوامل مسئله عاطفی بود که رجوی برای جلوگیری از بروز آن، ضمن آن که رابطه اعضا را با دنیای خارج فرقه قطع نمود، در داخل هم با بحث انقلاب طلاق و وادار کردن اعضای متاهل به طلاق همسران شان و ممنوع کردن ازدواج و همچنین جدا کردن فرزندان اعضای سازمان از آنها و فرستادن این کودکان به کشورهای دیگر زمینه بروز آن را قطع نموده بود.

عامل دوم تفکر، اندیشیدن و کسب آگاهی بود. اگر اعضای فرقه فرصت فکر کردن می داشتند مسلما با خودشان می اندیشیدند که چرا استراتژی رجوی همیشه شکست خورده است؟ چرا سال هاست که هیچ یک از ادعاهای او به واقعیت بدل نشده است؟ چرا از ارتباط با دنیای بیرون محروم شده ایم؟ چرا انقلاب طلاق که رجوی می گفت افراد را از قید و بندها رها می کند نه تنها چنین نکرد بلکه جز تباهی هیچ دستاورد دیگری نداشته است؟ چرا هر روز فشار بر اعضا بیشتر و بیشتر می شود؟ چرا بجای استقلال در حال پیشبرد خط صدام هستیم و تبدیل به مزدور او شده ایم؟ چرا مردم ایران به صورت عام و نه یک جریان خاص، به جای رو کردن به ما از ما روگردان شده و از فرقه متنفر هستند؟ و بسیاری سوالات دیگر که بی شک جواب آنها راه به جدایی از فرقه می برد.

از این رو رجوی ها تمام اوقات اعضا را با برنامه ریزی پر می کردند. از صبح که بیدارباش زده می شد تا شب که خاموشی می زدند می بایست کار می کردیم یا در نشست می بودیم. به این ترتیب هیچگاه زمان فکر کردن نداشتیم. یکبار مریم رجوی در سال 1376 یعنی وقتی که از فرانسه به عراق بازگشته بود این موضوع را به صورت تئوریزه شده بیان کرد. او در یک نشست جمعی گفت: ” به فرماندهان تان گفتم آنقدر از شما کار بکشند که شب ها مثل جنازه بیافتید. چون اگر شما فکر کنید فکرهای ضد انقلابی می کنید.” به این ترتیب وی حتی برای این که اعضا در هنگام خواب هم فکر نکنند طرح و برنامه داشت. روزها از اعضا کار می کشیدند و وقت اعضا با کار یا نشست پر می شد. شب ها هم هر عضو حداقل در هفته پنج شب نگهبانی داشت. البته این برای شرایط عادی بود و هر از چندگاهی رجوی ها برای آن که بگویند ما در حال جنگ با جمهوری اسلامی هستیم به بهانه های گوناگون آماده باش می زدند و به این بهانه زمان خواب از حالت معمول بسیار کمتر می شد. به این ترتیب فشرده بودن برنامه و خستگی مستمر مانع این می شد که کسی بتواند فکر کند. وقت هر عضو به گونه ای پر می شد که وی هیچگاه بیکار نباشد و امکان تنها بودن نداشته باشد تا فرصتی برای فکر کردن مهیا نباشد.

یکی از شیوه هایی که رجوی سال ها افراد را با آن تحت کنترل داشت، اعمال موضوع “بیگاری” بود که در سازمان بعنوان “کار جمعی” مطرح می شد.

کار اجباری روزانه تحت عنوان “کار جمعی” و دادن مسئولیت های پوشالی و بچه گانه همچون دادن مسئولیت نگهداری از 4 درخت به فردی که 30 سال در سازمان سابقه دارد و یا دادن مسئولیت تمیز نمودن 10 متر از یک خیابان آسفالته از نمونه این موارد است. همچنین با ساختن القاب مسخره سعی در جدی نشان دادن مسئولیت می نمودند مثلاً برای پر کردن یک نفر او را با عنوان “افسر بند رخت” معرفی می کردند. وی موظف بود روزانه بند رخت را چک و با کارهای پوشال وقتش پر شود.

سازمان با گرفتن گزارشات مختلف از افراد برای این مسئولیت های اجرایی و برگزاری نشست های اجرایی در همین رابطه بخش دیگری از وقت افراد را نیز پر می کرد.

خیلی وقت ها برای همه نفرات روشن بود که کاری که در حال انجام آن هستیم کاملا بی ثمر و سر کاری است و هر فردی نمونه های بسیار زیادی را شاهد بوده است . برای مثال بارها خودروهایی را سرویس کردیم که نه تنها کارآیی نظامی نداشت بلکه حتی بدرد اوراق نمودن هم نمی خورد.

نمونه دیگر سرویس کردن خودروهای جیپی بود که عراقی ها تحویل سازمان داده بودند و از دور خارج بود. مدت ها کار تعدادی از نفرات سرویس این خودروها بود و سرانجام هم مشخص نشد که چه استفاده ای از این خودروها می خواهند بکنند.

همچنین برای پر کردن وقت اعضا ایام هفته را برای کارهای مختلف برنامه ریزی کرده بودند. مثلا چهارشنبه را روز “تحت امری” نامگذاری کرده بودند و پنجشنبه ها تمام وقت اعضا صرف سرویس خودروها، زرهی ها و سلاح می شد.

در روز چهارشنبه نفرات یگان ها می بایست به عنوان تحت امر به قسمت های پشتیبانی می رفتند. یکبار به ما گفتند چهارشنبه ها برای مدتی باید تحت امر ستاد موسوم به آماد که مسئولیت مهمات با آنها بود برویم. در اولین چهارشنبه ما را به زاغه های مهمات بردند و چند زاغه را نشان دادند و گفتند در این زاغه ها مهمات توپ های 122 و 130 قرار دارد که باید به زاغه های دیگری منتقل شود. در این مواقع برای آن که وقت مان بیشتر پر شود از وسایل، تجهیزات و ماشین آلاتی مثل لیفتراکت استفاده نمی شد یا حداقل استفاده را می کردند. در عین حال جان و سلامتی نیروها هیچ ارزشی هم برای سران فرقه نداشت.

بعد از چند هفته کار سنگین، کار انتقال مهمات گفته شده به زاغه هایی که مشخص کردند به اتمام رسید. در حین انجام این جابجایی ها چند نفر از نیروها دچار مشکلات جسمی در کمر یا زانو شدند. وقتی چهارشنبه هفته بعد برای تحت امری رفتیم، در کمال تعجب به ما گفتند که جابجایی مهمات توپ به زاغه های جدید اشتباه بوده و باید همه آنها را به همان زاغه های قبلی برگردانیم!! به این موارد باید دوباره کاری ها و سه باره کاری های مختلف را هم افزود.

آقای عبدالله افغان از جداشدگان فرقه رجوی در این باره می گوید: “سران فرقه برای بیگاری دادن دنبال سوژه می گشتند تا نوع بیگاری ها متفاوت باشد. مثلا برای آنکه یک روز یک سناتور آمریکایی بنام دایملی برای بازدید از قرارگاه اشرف بیاید، کل یگان ما به مدت 15 روز سر کار بود و کارهای مختلفی را تمرین می کردیم تا هنگام بازدید او همه چیز آماده باشد.”

برای روز جمعه که ظاهرا روز تعطیل بود برنامه هایی در دستور کار قرار داشت که حتی از روزهای عادی نیز وقت افراد پرتر بود. صبح جمعه تماما به کارهای نظافت اختصاص داشت و اعضا می بایست تمام محوطه مقر و کلیه آسایشگاه ها و اتاق های کار و سرویس های بهداشتی را بطور بسیار مفصل نظافت می کردند. برای بعد از ظهر جمعه بخشی از وقت اعضا با نشست های مختلف اعم از سیاسی و تشکیلاتی و … پر می شد و بخش دیگر را با برگزاری مسابقات فوتبال که اگر چه ظاهر آن برای تفریح بود اما چون برای پر کردن وقت بود، حضور کلیه افراد در آن الزامی بود و اگر کسی برای تماشای بازی نمی رفت مسئله دار محسوب می شد. البته گاها از این امر برای چک وسایل شخصی افراد نیز استفاده می کردند. به این معنا که کلیه افراد را برای تماشای مسابقه می بردند و در این فاصله برخی از نفرات مورد اعتماد در مقر می ماندند و کمد افراد مشکوک و مخالف را باز کرده و وسایل درون آن را چک می کردند.
چنانچه فردی انتقاد و یا اعتراضی نسبت به این موضوع در نشست مطرح می کرد مسئولین جهت توجیه کار می گفتند که «این کارها برای خودسازی است و یک کار ایدئولوژیک است» در صورتی که در همان زمانی که نیروها مشغول انجام کار اجباری و تمیز کردن محوطه در هوای گرم عراق بودند، مسئولین بالا در اتاق های کارشان و در زیر کولر در حال استراحت بودند.”

بعد از سرنگونی صدام روش اجرای کار جمعی هم عوض شد. تا زمانی که سلاح در قرارگاه بود، بیشترین کار جمعی نفرات روی تنظیف سلاح و تنظیف مهمات و … بود. اما بعد از سرنگونی صدام و پس از اینکه سلاح و ادوات جمع شد، مسئولین فرقه که تا قبل از آن اشرف را قرارگاه نظامی می نامیدند، برای فریبکاری قصد داشتند اشرف را یک شهر جا بزنند!! از این رو به دنبال ایجاد موضوعات و کارهایی مثل ساختن زمین ورزشی یا میدان های جور واجور و ساختمانهای مختلف به نامهای مختلف و درست کردن مسجد و … رفتند تا هم افراد را به کار مشغول کرده و وقت شان را پر کنند و هم بگویند که قرارگاه جهنمی اشرف یک شهر است!!

هر چند برای ساختن چنین اماکنی از اعضا بیگاری می گرفتند اما امکان استفاده از آنها وجود نداشت الا زمانی که سران فرقه برای کار تبلیغاتی و فریب افکار عمومی می خواستتند اینطور وانمود کنند که این اماکن توسط اعضا استفاده می شوند.

کار جمعی مرسوم در اشرف برای پر کردن وقت اعضا جهت ممانعت از فکر کردن آنها بود که در واقع ایجاد نوعی حصار نامحسوس برای کنترل ذهن افراد بود تا بدین طریق رجوی اذهان افراد را کنترل نماید.

علاوه بر موارد گفته شده، پر کردن وقت اعضا و کار کشیدن مستمر از آنها یک کارآیی دیگر هم برای رجوی ها داشت. اعضا روزها تا آخرین ساعت کاری کار می کردند تا آنچنان خسته شوند که شب امکان بیدار ماندن نباشد و به این ترتیب احتمال فرار در شب را کم می کردند. اما فشارهای روحی و روانی و ماندن اجباری در اشرف مانع خواب بسیاری از اعضا می شد. به همین دلیل مسئولین از ساعت 11 شب به بعد ( بعد از ساعت خاموشی ) قانونی وضع کردند که کسی حق بیدار ماندن را نداشت و اگر نمی توانست بخوابد بایستی روی تخت خود درازکش می ماند تا خوابش ببرد. ضمن اینکه در نشست های روز بعد باید جواب پس می داد که به چه علت بی خوابی داشته است.

ادامه دارد

صالحی

منبع

یک دیدگاه

  1. هر حرفی که مجاهدین میزنند باد هوا و ابلهانه است بطوری که در اخر دم خروسشان بیرون میزند
    جواب بدهند اینها که تمام پادگانشان باید لباس متحد الشکل بپوشند و تمام زنان روسری به سر دارند چرا دم از انتخاب و دموکراسی میزنند؟ اگر همه پوشش و حجاب را قبول دارند چرا تمامی خانم هایی که جدا میشوند بدون حتی موردی مخالف اولین کارشان همان حجاب از سر برداشتن است؟
    الان دقیقا چه مبارزه ای می کنند؟ لابد تنها مبارزه شان با جداشدگان است که مبدا بتوانند زندگی کنند
    اخرین باری هم که خواستند خودشان را تیتر کنند با جواب دندان شکن ایرانیان در پاریس مواجه شدند
    و از ترس دمشان را گذاشتند روی کولشان و با همان یک اتوبوسی که امده بودند فرار کردند
    حالا هم از ترس در هر تجمعی چند پلاکارد معمولا بدون عکس رهبرانشان در دست میگیرند و سعی میکنند با استتار کردن خود را مردمی نشان دهند
    که بازهم هرجا جمعیت متوجه شد بشدت کنفشان کرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا