چگونه وارد مناسبات مجاهدین خلق شدم

نیمه پنهان - افشاگری حمیدمحمد آتابای در رابطه با مناسبات حاکم بر تشکیلات مجاهدین خلق

یکم مرداد ماه سال ۱۳۶۷، درست چند روز پس از قبول آتش بس جنگ خانمان‌سوز و تحمیلی و اشغال گرانه عراق در کمپ دبس شهر کرکوک عراق، شبانه از بلندگو بند ۱۰۰ اعلام کردند کلیه اسرا به حیاط بند بیایند. کار مهم و واجبی داریم. همهمه هایی در راهرو بود ولحن تحکم آمیز بدو بدو ، زود باش بجنب ، حرکت کن ، دیر شده ، برادر! عادل ! منتظره …

هوای خشک آزار دهنده و توام با خفگی کرکوک در عراق آزار می‌داد. به جمشید و آنا گفتم اگر پرسیدند بگویید حالم خوب نیست تب دارم ، اما احمداله وارد اتاق شد و گفت نخوابی مرد. بدو بدو بیا. من هم ناله ای کردم تا دست از سرم بردارد. معلوم بود خیلی های دیگه هم نرفتند، چون از اتاق کناری سرو صدا می‌آمد. صدای بلند گو آمد و صدای شیطانی عادل. واضح بود دسیسه ای در کار است. شروع به وعده و وعیدهایی کردند که آری یک گام دیگر به سرنگونی مانده !!!! کافیه بیایید ببینید. بعد از سرنگونی همین شماهایید که باید ایران را اداره کنید و گرنه باید از خارجه نشین ها بیاوریم!!! داخل پرانتز الان که کاسه لیسی خارجه نشین ها و خارجی ها را …

ابتدای سخنان روبه صفتانه وعده های در باغ بهشت و اداره کشور !! کسی نیست بگه خودتو همان امپریالیسم جهانخوار داره تروخشک می‌کنه تو رو سنه نه !!
پس از اینکه تطمیع ها کارساز نشد، تهدیدها شروع شد. رگباری می‌بارید. اصطلاحاتی همچون هرکسی با ما نیست با دشمن است. دوست کیه که دشمن کی باشه ایران ومردم ایران حتما دشمن!.
یا هنوز بوی مزدوری از خیلی ها به مشام میرسه ! خدا را شکر مزدوری وطن میشد نه صدام غاصب بخشی از خاک وطن نه متجاوز به ایران !

همین موضوع را بعد از سی و اندی سال در کار اجتماعی مغز شویی جوانان وطن دیدم. گرفتن تعهد ویدئویی از جوانان که سند داشته باشند. که بگویند ما نخواستیم این خودشان بودند که جان شان را باختند!تنها بخاطر مطامع قدرت طلبی وطن فروشی!
این موضوع مطلقا غلو نیست. مطلقا دروغ و قلم فرسایی نیست. من یکی از همان هایی بودم که برای اینکه دسترسی به اینترنت داشته باشم تا به خانواده خودم وصل شوم ، دست به اینکارها زدم یعنی دروغگویی برای جذب نفر در راه سازمان مجاهدین …..

این پاسخ من بود برای دوستانی که پرسیدید چی شد سر از این سازمان در آوردی. اما در کنار این موضوع نمی‌خواهم حتی یک جوان سرنوشتی مثل من پیدا کند که جوانیم را از دست دادم و در غربت سرگردان و آواره شدم. نمی خواهم هیچ مادری مثل مادر عزیزتر از جانم ، داغدار و درحسرت دنیا را ترک کند.

حمید محمد آتابای

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا