کلاس آموزش توئیتر در قرارگاه اشرف 3 و طرح درس

اینبار میخواهم سازمان مجاهدین خلق را از جنبه دیگری معرفی کنم . برای دوستانی که اصرار دارند درباره چگونگی برخوردهای تشکیلاتی سازمان با من و مایی که اسیر فرافکنی های بلاهت بار مریم رجوی شده بودیم، نکاتی را بنویسم که نیمه پنهان مجاهدین خلق را افشا می‌کند.

اسفندماه ۱۳۹۵ بود. دو هزار و پانصد کامپیوتر انباری و از دور خارج شده زیمنس از شرکتی خریداری و به تک تک نفرات تحویل داده شد. از آنجایی که هیچوقت چنین چیزی را به خواب شب مان هم نمیدیدیم مثل طفل خردسالی که وقتی پستانکش میفتد به او برمیگردانی چقدر ذوق زده میشود ، دست از پا نمیشناختیم. خوشحالی و سرمستی به قدری بود که چشمان مان گرد وخاک و کهنگی و حتی پوسیدگی اتصالات برقی آنها را نمی‌ دیدند. با تمیزترین دستمال هایی که داشتیم شستیم و روفتیم !

دو سه روزی گذشت که گفتند کلاس آموزش توئیتر!!! دارید. شاید از خودتان بپرسید آموزش توئیتر یعنی چی؟

حق دارید پس ‌بگذارید یک توضیحی بدهم. ما هیچگونه سواد کامپیوتری نداشتیم حتی یک مدرک ICDL ، همینجا یک پرانتزی باز کنم مسعود رجوی این دروغگوی تاریخ بشریت، در شواف های تلویزیونی درباره اعضای درون کمپ هایش می‌گفت “آگاه‌ترین افراد قشرهای ایران ، سیاسی ترین وناب ترین برگزیده های جوامع ایرانی!!!!!….” ، اما همین انسان های سراپا مغزشویی شده حتی آن‌زمان یک دیفراگمنت کردن یا دیسکلین آپ را نمی‌دانستیم . کار با برنامه ورد و اکسل و … که جای خود دارد.

نشست توجیهی قبل از شروع کلاس

به هر ترتیب قرار شد کلاس توئیتر برگزار شود. حمید رضا حکیمی (معروف به عسگر) یک نشست توجیهی گذاشت:
اولا کامپیوتری که به شما تحویل داده شده ابزار کار و سلاح سرنگونی است !!!
دوما هیچکسی حق ندارد در اینترنت ولگردی سیاسی و اخلاقی بکند ( کسی حق نداشت فیلم نگاه کند. مثلا در فیلم ها ممکن بود دو زوج مرد و زن همدیگر را ببوسند پس در این حد هم نباید میدیدیم).
هیچکسی حق ندارد خودش اکانت دیگری باز کند. اسم کاربری و پسورد را به ما بدهید و روی برگه ای با ماژیک بنویسید تا اگر برای شما اتفاقی افتاد بشود اکانت را باز کرد ( این یک دروغ شاخ داری بود. چرا ؟ برای اینکه وقتی ما میخوابیدیم واتاق قفل میشد آخر شب راندمی یا اکثر اکانت ها را باز کرده چک می‌کردند تا کسی با خانم چت نکند !!! )
هیچکسی حق ندارد تنهایی وارد اتاق کار شود!
هیچکسی حق ندارد جز محدوده ای که به او داده شده در شهر یا استان دیگری با کسی تماس بگیرد.
هیچکسی حق ندارد اسم و فامیل خودش را به کار بگیرد ( اسم فیک ، عکس یکی از کشته های آنها، یا حتی هنرپیشه های قدیمی . در این رابطه البته یادآوری کنم مخالف عکس هنر پیشه ها وشاعران وغیره معاصر بودند یا گل و گیاه و کوه و دشت و صحرا….)
هیچکسی حق ندارد با زنان مجاهد ارتباط چت داشته باشد.
هیچکسی حق ندارد به کامپیوتر، دوربین اضافه کند.
هیچکسی حق ندارد میکروفون کامپیوتر را فعال کند ( بعد ها به اسم سرویس فنی همه میکروفون ها را قطع کردند)

آموزش کار در فضای توئیتر

بعد رسیدیم به آموزش توئیتر! کلاس شروع شد و همه مشتاقانه گوش می‌دادیم.
اما یک مشکلی بود ، هرچیزی مسعود اکبری می‌گفت پس از آموزش مبحث می‌گفت ما با اینجا کاری نداریم مسؤلیت خدمات فنی قسمت است!!
دو هفته گذشت و حالا نوبت ما بود تا کار در فضای مجازی را شروع کنیم:

قوانین کار در فضای مجازی

– ارتباط با ارگانهای دولتی ایران ممنوع – که خب این قانون قابل درکی بود.
– ارتباط با خانواده ممنوع
– ارتباط با هرگونه اکانت خانم ممنوع
– لایک ، ریتوئیت ، کامنت گذاری زیر پست خانم ها ممنوع
– به کارگیری شعر و ترانه های خوانندگان ایرانی حتی زنده یاد قهرمان موسیقی ایران استاد شجریان ممنوع!! چرا چون در ایران بود و در ایران کنسرت اجرا میکرد.
– اگر خانمی کامنت گذاشت و ازشما تعریف کرد، پاسخ دادن به کامنت او ممنوع است. اگر همان خانم وارد دایرکت شد می نویسید که “من یک همکار خانم دارم . او را به شما معرفی می کنم تا با ایشان کار کنید.”
– اگر خانمی فالو کرد، فالو بک دادن ممنوع !!!
و این قوانین همان سازمان مجاهدین خلقی است که مدعی برابری زن و مرد است!! ای تف به شرفت مسعود رجوی.

مریم رجوی را ترند کنید

هر روز هم یک نفر از قسمت روابط عمومی می‌آمد و می‌گفت باید مریم را به ترند اول برسانیم. سپس با گفتن اینکه هرکسی بیشترین کامنت و ریتوئیت را بزند او بیشتر در انقلاب مریم ذوب شده! به این ترتیب و با این شگرد بدون اینکه به افراد گفته شود از کاربر یک ربات بی اراده می ساخت.

لایک و کامنت و ریتوئیت روزانه فراموش نشود

سپس نوبت ‌میرسید به انتخاب پست و پست گذاری. هر روز اولا اکانت هایی به اسم سازمان مجاهدین خلق، اکانت مریم قجر عضدانلو ملقب به مریم رجوی و سایر اکانت های مربوط به سازمان، باید تاکید میکنم باید پشتیبانی میشد پس از خبرهای جعلی و دروغین تلویزیون شان.
می گفتند کاری نداره ده دقیقه است ، اما چه ده دقیقه چندش آوری بود…

حمید محمد آتابای

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا