پرواز پرشتاب پرنده مرگ بر فراز اشرف 3

در سال‌های اخیر قرارگاه مجاهدین خلق بیش از آن که مکانی برای مبارزه نیروهای یک گروه اپوزیسیون باشد، به اردوگاهی برای دوران کهولت سن تبدیل شده است که البته نمی‌توان نام آسایشگاه بر آن نهاد زیرا نه تنها آسایش و رفاهی در کمپ اشرف 3 وجود ندارد بلکه جان افراد همواره در خطر مرگ‌های خودخواسته یا اجباری است. این روزها روند مرگ اعضای درون حصارهای اشرف 3، چنان شدت گرفته است که در ذهن هر مخاطب مستقل و منصفی پرسش ایجاد می‌کند.

از مرگ‌های درون کمپ اشرف همواره با اصطلاحاتی چون “مرگ‌های مشکوک”، “مرگ‌های سیستماتیک”، “مرگ‌های سلسله وار”، “مرگ‌های تدریجی” و الفاظی از این دست، یاد می‌شود. شاید به نظر برسد که این واژه‌ها ناشی از ادبیات خاص جمهوری اسلامی است اما باید توجه داشت که همین الفاظ از سوی دیگر منتقدان تشکیلات مجاهدین خلق به ویژه اعضای سابق این فرقه به کار می‌رود. بدیهی است که هر بار که خبر مرگ یکی از اعضای قرارگاه اشرف 3 در رسانه‌‎های مجاهدین خلق منتشر می‌شود گمانه زنی‌ها و شایعات در خصوص علت و چگونگی مرگ‌ها اوج می‌گیرد.

منیر تژ
اعتراف مجاهدین خلق به کشته های اخیر در کمپ اشرف 3

شاید بتوان گفت که مرگ‌هایی که در قرارگاه اشرف رخ می‌دهد ناشی از سه علت هستند.  نخست مرگ‌های طبیعی که با توجه به میانگین سنی بالای اعضای قرارگاه اشرف بسیار معمول و قابل انتظار به نظر می‌رسد. با این وجود، اگر سازمان‌های حقوق بشری نظارت لازم را به عمل آورند ممکن است با مواردی از نقض آشکار حقوق اعضای ساکن در اشرف 3 در فرایند رسیدگی به دارو و درمان ساکنان مواجه شوند. بسیاری از اعضایی که اخیرا از فرقه رجوی جدا شده‌اند، از جمله مصطفی بهشتی و حمید آتابای از کمبود رسیدگی‌های پزشکی ضروری و به موقع به اعضای اشرف سخن می‌گویند. در مواردی امتناع از درمان به عنوان نوعی مجازات علیه اعضای به کار می‌رود.

دسته دوم از مرگ‌هایی که در پایگاه‌های مجاهدین خلق رخ می‌دهند به مرگ‌های مشکوک معروف هستند که گاه پس از طی مدت زمان خاصی ممکن است با افشای اسناد و اعتراف اعضای جدا شده علت اصلی مرگ افشا ‌شود. برای نمونه مرگ قربانعلی ترابی و پرویز احمدی زیر شکنجه فرمانده-بازجویان مجاهدین خلق سالها پس از مرگ آن‌ها در شهادت های جدا شدگان از فرقه رجوی عنوان شد.

این مرگ ها چنان در فضای درونی فرقه رجوی همواره مسکوت می‌مانند که نزدیکترین افراد به متوفی علت واقعی مرگ و حتی محل دفن او را نمی‌دانند. محمدرضا ترابی با 18 سال حضور در فرقه رجوی تنها زمانی متوجه شد که پدرش چنان که سازمان گفته است در عملیات شهید نشده است بلکه زیر شکنجه فرماندهان خویش کشته شده است، که تشکیلات را ترک کرده بود. او ماجرای کشته شدن پدر خود را پس از جدایی از زبان همرزمان سابق پدر خود شنید.

گاهی مرگ‌های مشکوک کماکان در هاله‌ای از ابهام میمانند مانند مرگ مالک شراعی که از اهالی خوزستان و شناگری ماهر بود اما در کمال تعجب مرگ او غرق شدن در کانال آبی در روستای مانز در نزدیکی قرارگاه اشرف 3 اعلام شد.

دسته سوم مرگ‌های درون حصارهای مجاهدین خلق، مرگ‌های خودخواسته یا خودکشی‌ها هستند. مجاهدین خلق از نخستین بمب‌گذاران انتحاری و تروریست‌های افراطی هستند، اما نوع دیگری از انتحار در این تشکیلات مرسوم است که ناشی از فضای فرقه ای سرکوب و انزوای حاکم بر اعضا است.

مرگ‌های کودک سربازانی چون یاسر اکبری نسب، آلان محمدی و مرجان اکبریان نمونه هایی از مرگ های خودخواسته است. فشار تشکیلاتی بر این کودک سربازان بی‌پناه چنان زیاد بود که با به آتش کشیدن خود، شلیک گلوله به سمت خود و یا چسباندن خود به کابل برق در عنفوان جوانی به عمر خود پایان دادند. اما خودکشی‌ها به نوجوانان و جوانان ختم نمی‌شود. حتی امروز که مرگ منیر تژ به تازگی در رسانه‌های فرقه رجوی اعلام شده است در برخی خبرها به خودکشی او اشاره شده است که با توجه به فضای خفقان، سرکوب و فشار روانی که همواره فرقه مریم رجوی حاکم است، دور از انتظار نیست.

به طور کلی مرگ و مردن در پشت حصارهای اشرف 3 در ساده‌ترین و طبیعی‎ترین شکل خویش نیز غیرطبیعی می‌نماید چرا که افراد ساکن در درون قرارگاه از شرایط و امکانات زیستی طبیعی بهره‌مند نیستند. کم سال‌ترین اعضای مجاهدین خلق در دهه چهارم زندگی خود به سر می‎برند و ساختار شستشوی مغزی، اعتراف‌گیری روزانه، کار شاق اجباری، عدم رسیدگی به نیازهای درمانی و پزشکی همواره افراد را به سمت کوتاه تر شدن عمر سوق می‌دهد.

مزدا پارسی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا