پیام نوروزی علی اکرامی به اعضای گرفتار در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

ز کوی یار می آید. نسیم باد نوروزی. از این باد ار مددخواهی، چراغ دل برافروزی. سخن در پرده می گویم چوگل از غنچه بیرون ای. که بیش از پنج روز نیست حکم میر نوروزی.

دوستان. رفقای مستقر در کمپ مانز آلبانی، صدای گام بهار آرام، آرام به گوش می رسد و رفته رفته خودمان را آماده جشن نوروز می کنیم. در آخرین روزهای سال 1402 افکارم یکبار دیگر بیاد و سمت شما کشیده شد. بیست بهار زندگی و عمر و جوانی ام را در کنار شما در پادگان اشرف و یا دیگر مقرها در خاک عراق گذراندم. خاطرات تلخ و گاها شیرینی که با شما داشتم را طی سالها جدایی و دوری از شما همواره بیاد داشته و فراموش نکرده ام. چرا که دردی مشترک داشته و داریم. و این درد مشترک طی تمامی این سالیان من را بر آن داشته که لحظه ای از یاد شما غافل نباشم. و برای رهایی شما از زمستان سرد تشکیلات مجاهدین خلق و تنفس در نسیم باد نوروزی با تمام وجودم تلاش کنم. شور و احساس نوجوانی. صداقت و باور کودکانه و امید و اعتماد ساده لوحانه که مقتضای سن آن دوران بود ما را به مسیری کشاند که ابتدایش سرچشمه زلال آب، ولی در نهایت خود را سراب نشان داد.

برای من بیست سال از بهترین روزها و سالهای جوانی در پشت سیاج های اشرف گذشت. و هر سال همانند همگی شما در آستانه بهار و سال تحویل روح و روان و اندیشه هایم بسوی خانواده مان پر می کشید. و بار دیگر خاطرات سالیان بر سر سفره هفت سین و کنار خانواده تداعی میشد. و برای لحظاتی خود را در آغوش آنها احساس می کردم. سالها بر ما چه گذشت. نه شوری نه شوقی! سالها در عالم برهوت زندگی پادگانی عمر و جوانی ما تلف شد. ما که تنها گناه وجرم مان طلب آزادی. و حق تعیین سرنوشت و انتخاب مسیر آینده زندگی بود. ما که دوست داشتیم برای خودمان زندگی آزاد و مستقلی را رقم بزنیم و این بزرگ ترین جرم ما بود.

دست تقدیر سرنوشت در سال 82 برای من و صدها نفر دیگر که از شرایط اسارت بار و تلخ دوری از خانواده به تنگ آمده بودیم، چنین رقم خورد که ذهنیت سالیان را شکسته و به دلخواه خودمان جدایی از تشکیلات و زندگی در ایران و یا برخی کشورهای اروپایی را انتخاب کنیم. این عزم و تصمیم به جدایی خوشبختانه سالیان بعد هم ادامه پیدا کرد. و این بار کشور آلبانی صحنه عزم و اراده سترگ اعضایی شد که تصمیم گرفتند خودشان مسیر آینده زندگی خود را انتخاب کنند. این اعضا همانند ما تصمیم گرفته و با خود عهد بستند که در کنار تلاش برای ساختن زندگی و تشکیل خانواده برای دیگر دوستانشان یعنی شمایان که هنوز در حصارهای باورهای صادقانه خود گرفتارید تلاش کنند. تا بتوانید با اتکا به درک و شناخت درست از واقعیت های مناسبات که در تضاد مطلق با ارزش های واقعی زندگی در خارج از مجاهدین خلق است آینده خود را رقم بزنید.  و در جریان انتخاب این سبک از زندگی بار دیگر عشق و احساس و عواطف خود را در کنار کانون مقدس خانواده زنده کنید.

کافی است در خلوت خود به انتظار سالها پدر و مادرتان فکر کنید. پدر و مادری که در غم دوری و بی خبری از شما اشک در چشمانشان خشکید. همان خانواده و ارزش مقدسی که کانون فساد نامیده شد و حتی فکر کردن به آن مرز سرخ تشکیلات رجوی اعلام شد. چه شبهایی که در آستانه سال تحویل در خلوت خاموش و تنهای آسایشگاه ها سر به زیر پتو برده و آرام آرام و با یادآوری لحظات سال تحویل بر سفره خانواده هایمان گریستیم. و برای لحظاتی خود را کنار خانواده احساس می کردیم.

در آخرین روزهای مانده به سال جدید و در لحظات رقص عقربه های ساعت و جنب و جوش ماهی های سرخ در تنگ بلور و اعلام سال 1403 برای یکایک شما آرزو می کنم با بکارگیری اراده و اختیار و درهم شکستن ذهنیت و حصارهای ذهنی و عینی آزادی خود را رقم بزنید. ای تغییر دهنده دلها و دیده ها. ای تدبیر کننده شب و روز. ای دگرگون کننده حالات و احوال. سرنوشت دوستان من در مقر مجاهدین در آلبانی را به بهترین حالت که همانا آزادی از اسارت و قرار گرفتن در آغوش گرم خانواده هایشان می باشد را به آسان ترین شکل رقم بزن. آمین….

علی اکرامی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا