خاطرات حمید آتابای از شرایط حاکم بر تشکیلات رجوی در ماه رمضان

به مدت 35 سال اگر چه که بدون وقفه و بدون اینکه تعللی بکنم روزه گرفتم، حتی در شرایط خونریزی معده ام در سال 1391 که باز هم کوتاه نیامدم . ولی این عبادت بزرگ همیشه برایم یک درد هم بغیر از درد جسمانی به همراه داشت و بخصوص در همان ماه مبارک رمضان 1391.

اولین باری بود که احساس کردم از تار و پودم دارد سوِ استفاده میشود، چرا که به بهانه تعهد و دست گذاشتن روی قرآن احساس کردم زندگی خودم را باختم . یادم میاد از بچگی به خاطر اینکه همیشه پیش مادرم در خانه بودم و همیشه لطف و مهر و محبتش بالای سرم بود ، نماز و عباداتم هرگز فراموش نمیشد و به همین خاطر ترس عجیبی از تعهد و دست گذاشتن روی قرآن داشتم.

ولی مسعود رجوی از این احساسات پاک و ساده ما انسان ها نهایت سواستفاده را کرد، او به خوبی پی برده بود که اعتقادات دینی ما طوریست که کوتاه نمی آییم و به همین خاطر پس از سرنگونی صدام و آن همه ابهت و جلال و جبروت فروریخته و قدر قدرتشان بخاطر نداشتن سلاح که حالا از بین رفته بود ، و در شرایطی که نیروهای سرگردان در اشرف که اکنون خبر رسیدن خانواده ها نیز به گوششان رسیده بود ، لذا این بی شرف از دینداری ما نهایت سوءاستفاده را نمود و ماه رمضان که شروع میشد فقط پنج روز آن برای ما ماه مبارک بود و میتوانستیم براحتی عبادت و نماز را بجا بیاوریم و از روز ششم نشست های این خائن شروع میشد.

این قدر این جانی آسمان و ریسمان بهم میبافت و اینقدر فاکت های دروغین تحویلمان میداد که بقول وزیر تبلیغات گوبلز که گفته بود که دروغ باید آنقدر بزرگ باشد که شنونده با شنیدن آن حتما آن را قبول نماید.

مسعود رجوی بی شرف طوری از قرآن تفسیر میکرد که تو گویی فقط او دانش مذهبی داشت !!

اما تفسیر چی بود : تو گویی که اسامی سران حکومت جمهوری اسلامی هم در قرآن آمده بود! و همه شب ها در گوش ما میخواند که این نظام اینکارو کرده، آن کار را کرده ، آخر نشست هر شب یک نشست به اصطلاح مرور گذاشته میشد.

یک بار جسارت کردم و پرسیدم که چرا تفاسیر و معانی که در قران آمده با تفسیرها و ترجمه ای که حتی استاد معزی میگوید تفاوت دارد که در این لحظه به من حمله کردند و در کمال وقاحت و پررویی گفتند که جات رو عوض کردی و تو چی میفهمی از قرآن و تو رو چه به این پرسش ها و روده درازی ها !!!!

اما این تعهدات چی بود ، یک برگه سفید دستت میدادند نصف برگه از قبل کلمه به کلمه و جمله به جمله دیکته شده بود ، طوری که مسعود رجوی کلمات را کنار هم میچید که تو گویی همه حرف ها ساده است.

اما و اما !!!!

نصف برگه باید قسم و آیه میخوردی که تا نفس دارم پای این تعهدات می مانم و تا پای جان در اشرف خواهم ماند حتی اگر کشته شوم که کشته شدن افتخار من هست . نه زن میخواهم و نه زندگی و نه بچه و نه خانواده !!!!

من که کیس خانواده داشتم و بخاطر آمدن برادر و خواهرم جلو درب اشرف زیر ضرب بودم که دیگر واویلا بود .

من باید ده بار بیشتر از بقیه مینوشتم، حالا نوشتن یکطرف و دردناکتر از آن که باید جلوی 100 الی 150 نفر در نشست و پشت میکروفون باید نوشته هایم را میخواندم ولی کار به همین جا ختم نمیشد، چرا که وقتی نوشته ات را خواندی مسئول زنی که بنام فرمانده پشت میز نشسته، رو به بقیه کرده و میگفت کسی نکته تکمیلی ندارد و روی تعهدات تو باید بقیه نکته تکمیلی بگویند که بی شک اگر کسی از نفرات مانند خودمان حرفی نمیزد چند تا از مسئولین درجه دو یا سه پشت میکروفون میرفتند و میگفتند : از عنقلاب خار مریم نگفته !!!! یا تعهدات شب قدر !!!!

از این نوع چرندیاتی که حالت تهوع به شنونده میداد که در ادامه همان فرمانده زن میگفت حتما تکمیل کن و بعدا دوباره بیا بخوان !!!!

هروقت این جنگولک بازی ها بود یا سردرد میشدم یا درد معده میگرفتم. یک بار به هرقیمت تلاش کردند تا من نوشته هایم را بخوانم و دقیقا قبل از ترک عراق و فرار به آلبانی بود که حتما میخواستم متنم را بخوانم .

من ازعمد نه اسمی از قرآن کریم آوردم، نه عهد و پیمان فقط حرف از فقر و بدبختی مردم و شفای بیماران ووو نوشتم و خواندم .
سکوت مرگباری سالن را فرا گرفته بود .

نه گذاشتم نه برداشتم بلافاصله میکروفون را ترک کردم ، سوال شد کجا میروی ؟ گفتم کسی نیاز نیست حرفی بزند تعهد من به مردم و آقا علی بود !!!

این بازی با عواطف دینی انسان ها این دروغ و دغل ها و این دکان های دو نبشی که مسعود رجوی راه انداخته بود .

به اسم شب قدر به اسم آزاد سازی وطن به اسم بردن آزادی به ایران یک سوال بی جوابی را همیشه بجا گذاشت .
هیچ کدام از سران این فرقه مطرود نه حاضر شدند پاسخ بدهند و نه توضیحی بدهند که چرا مسعود رجوی را هم طراز با حضرت علی و سایر ائمه و …. قرار میدهند ؟

چرا دستگاه کثیف مغزشویی شان حتی در حریم دینی هم وارد میشوند و چرا سواستفاده از نام حضرت علی و شب قدر؟؟
اگر حضرت علی بود اول ازهمه و قبل از هر دشمنی سر و گردن شمایان را میزد چرا که اقا علی ضد خانواده و ضد دین نبود .
با استغفار دین را دکان و بازار مکاره هدف خودش قرار نداده بود .

حمید آتابای

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا