خاطرات قلعه اشرف – قسمت پانزدهم

منصور تنهایینقض سیستماتیک حقوق بشر،اختناق، شکنجه وکشتار افراد در قرارگاه اشرف

نمونه شکنجه و قتل جداشدگان

در اوایل دهه هفتاد فردی به اسم قربانعلی ترابی اهل مازندران و از کادرهای قدیمی به مسئولین سازمان گفته بود قصد دارد از سازمان جدا شده و با زن و بچه هایش به خارج برود ولی رهبران سازمان مانع از رفتن آنها می شوند. و ترابی تحت نظر قرار می گیرد.تا اینکه در دوران چک امنیتی قربانعلی ترابی را به همراه تعداد زیادی از نیروها که پانصد نفر تخمین زده شدند در سال 73 بازداشت و در مکانی به نام قلعه که زندان مخوف سازمان در قرارگاه اشرف بود مورد بازجویی وحشتناک شبانه روزی و طاقت فرسا قرار می دهند. قربانعلی به شهادت عده زیادی از افراد تشکیلات که از نزدیک شاهد رفتار زشت بازجوهای او بودند مورد شکنجه وحشیانه قرار می گیرد. تا اینکه پس از چند روز زیر شکنجه جان می دهد. یا فردی به اسم پرویز احمدی اهل کرمانشاه نیز به همین شکل شکنجه و سپس کشته می شود. افرادی که زیر شکنجه در هنگام بازجویی در اشرف کشته شدند عبارت بودند از خانم نسرین احمدی اهل کرمانشاه، خلیل بزرگمهر متولد کرمانشاه، و خانمی به نام معصومه اهل تهران.

شکنجه جداشدگان – ضرب و شتم

بعد از انقلاب ایدئولوژیک و بحث های موسوم به طلاق تعداد زیادی از نیروهای متاهل و مجرد سازمان که بحث طلاق را قبول نداشتند و حاضر نبودند به توجیهات مضحک رجوی گوش کرده و همسران خود را طلاق دهند و یا افراد مجردی که منتفی شدن ازدواج را نافی سیر طبیعی زندگی انسان می دانستند و به همین خاطر مصمم بودند از سازمان جدا شده و به کشورهای اروپایی بروند، تقاضای کتبی خروج از قرارگاههای سازمان در عراق را به فرماندهان خود دادند. در آن موقع مسئولین سازمان افراد خواهان جدایی را به مکانی به نام قلعه بردند و از آنها با زور و اجبار تعهد گرفتند وقتی از سازمان جدا شدند بر علیه منافع سازمان حرفی نزنند. خیلی ها تعهد نامه را امضاء کردند اما تعدادی که از امضای تعهد نامه خود داری کردند. مسئولین سازمان همه روزه به آنها گیر می دادند و به بهانه های واهی در جاهای خلوت آنها را بشدت کتک می زدند و یا در روزهای به خصوصی آنها را به شکنجه گاه برده و چشم هایشان را می بستند و با چوب و میله آهنی به جان آنها می افتادند. در خیلی از مواقع نیز افراد خواهان جدایی را تحت فشار روانی قرار می دادند و بدترین تهدیدشان این بود که به آنان می گفتند شما را تحویل استخبارات یا دستگاه مخوف اطلاعات صدام می دهیم تا آنها در مورد شما تصمیم بگیرند. شاید شما را به اسم جاسوس اعدام کنند و اگر به شما حتی تخفیف هم بدهند قطعا برای مدت هشت سال در ابوغریب زندانی خواهید شد.

متلاشی کردن کانون خانواده تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک

البته این بحث و ادامه تصمیم ها و دستورهای تشکیلاتی مغایر با حقوق ذاتی و طبیعی انسانها در واقع از سال 64 در فرانسه شروع شد و رهبران سازمان هیاهوی زیادی نیز به راه انداختند. اما رجوی در قرارگاه اشرف موضوع طلاق همیشگی همسران و نابودی کانون خانواده را به طور جدی مطرح و عملی کرد. فکر کنم رجوی به سیم آخر زده بود. او واقعا یک دیوانه تمام عیار است با ذهنی بیمار و معلول. رجوی تبحر ویژه ای در اتخاذ تئوری ها و رفتارهای غیر انسانی و در تضاد با شان و حیثیت انسانها دارد. در اشرف وقتی رجوی طلاق را برای اهداف غیر انسانی ابداع نمود. ابتدا به طور پنهانی کادرهای قدیمی و رده بالای سازمان را وادار کرد تا همسرانشان را طلاق بدهند و سپس در سال 69 – 70 این بحث را علنی کرد و در سطح همه رده های تشکیلاتی مطرح نمود. طرح موضوع و بحث طلاق های اجباری و تشکیلاتی به این شکل بود که ابتدا می گفتند زن و شوهر نمی توانند در کنار هم باشند و در سطح عالی و کیفی مبارزه و جنگ کنند زیرا تجربه فروغ جاویدان (مرصاد) حاکی از این است نفراتی که زنهایشان زخمی بودند به جای اینکه سنگر را محکم بچسبند و به تیراندازی و مبارزه و جنگ و نابودی دشمن تمرکز کنند به زنانشان اهمیت دادند و به جای نابودی دشمن در فکر نجات همسرشان بودند و وقت با ارزش خود را صرف دلداری همسر و پانسمان زخم های او می کردند. آنها نتیجه گیری کردند کسی که در حین مبارزه از زن و شوهر و فرزند رها باشد فکرش کاملاً به سمت جنگ و درگیری است. بنابراین هر کسی مایل است همچنان مبارز و مجاهد خلق بماند، باید همسرش را طلاق دهد، مطلقا به فرزندانش فکر نکند و آنها را باید به سازمان بسپارد. به این بحث خیلی ها اعتراض کردند ولی نتیجه ای نداشت. زیرا رجوی و سایر رهبران فاشیست سازمان مصمم بودند هر طوری که شده آخرین زوایای پنهان احساسی و عاطفی را نیز مسدود کنند تا هم تحلیل های نادرست و پیش بینی های غیر واقعی خود را توجیه کنند و هم اینکه وابستگی روانی و ذهنی افراد را به سازمان بیشتر کنند. آنها در پاسخ به معترضین بحث طلاق، آیه ای را از قرآن و یا سخنی را از نهج البلاغه شاهد می آوردند مبنی بر اینکه نیروهای سازمان بایستی همسران خود را طلاق بدهند. و به دروغ می گفتند از زمان حضرت محمد این مشکل بوده که در زمان جنگ باید به نوعی زن و شوهر جدا از هم باشند.

سر این مسئله بنا به صلاحدید سازمان برخی از نیروها که پاسپورت داشتند در نهایت از سازمان جدا شده و با همسر و فرزندانشان از عراق خارج شدند و به اروپا یا امریکا رفتند و تعداد زیادی از نیروها نیز بدون همسرانشان از سازمان جدا شده و به امریکا و کانادا و یا سایر کشورهای اروپایی رهسپار شدند. اما بعضی افراد نیز که بحث طلاق را نپذیرفتند مدتها با اجازه سازمان در زمان های مشخصی به پیش همسران خود می رفتند که این روند تا سال هفتاد و دو یا هفتاد و سه ادامه یافت اما بعدا معلوم نشد چرا آنها تصمیم گرفتند همسرانشان را برای همیشه طلاق دهند و با انقلاب ایدئولوژیک به اصطلاح چفت شدند.

سلب آزادی های فردی

شرایط قرارگاه اشرف سخت و غیر دموکراتیک بود افراد حتی برای کارهای روزمره نیز نمی توانستند خودشان تصمیم بگیرند. همه نشست ها اجباری بود، اگر فردی کوچکترین ناسازگاری با مقررات تحمیلی سازمان داشت فرماندهان اشرف تمامی نفرات را بر علیه او می شوراندند تا فرد را متقاعد کنند اشتباه می کند. فرد در هر سطح و یا رده تشکیلاتی که بود هیچگاه این آزادی را نداشت به دلخواه و یا به سلیقه خودش کار کند. در ورزش و یا فعالیت های دیگر باید تابع جمع باشد. فرد نمی توانست با دوست خودش یا فامیل خودش راحت حرف بزند. حتماً باید در ورزش یا بازیهای دسته جمعی شرکت کند. مثل بقیه هر روز صبح زود بیدار شود. باید درمراسم ها و مناسبت های خاص حضور داشته باشد. افراد هر کاری را که قصد داشتند انجام دهند می بایست ابتدا به فرمانده خود اطلاع دهند. افرد قرارگاه نمی توانستند بدون هماهنگی TV (تلویزیون) نگاه کنند. دو نفر با هم نمی توانستند رادیو یا نوار کاست گوش دهند. امکان نوشتن و ارسال نامه یا تلفن کردن امری محال بود. افراد اجازه خروج از قرارگاه اشرف و رفتن به روستاهای مجاور یا شهر را به هیچوجه نداشتند. حتی اگر بیست سال هم در اشرف مستقر باشند و یا مورد اطمینان کامل سازمان باشند.کسی اجازه نداشت به تنهائی قدم بزند یا در فکر فرو رود که بدترین نوع شکنجه روانی بشمار می رفت. افراد می بایست هر سه ماه یکبار و یا 6 ماه یکبار برگه ها و تعهد نامه هایی که مسئولان قرارگاه اشرف به آنها می دادند را بی چون و چرا امضاء کنند. برگه ها به شکل های مختلف و با متن های مختلف بود. برای مثال باید برگه ای را امضاء می کردی که در آن نوشته شده بود: " وقتی شکست خوردیم، خیانت نکنی، وقتی دستگیر شدی، عملیات انتحاری انجام دهی یا متعهد بشوی همه روزه در صبحگاه و شامگاه شرکت کنی، مطیع کامل دستورات تشکیلات و فرماندهان خود باشی و هر چه را آنها گفتند و دستور دادند همان را انجام دهی، همه تعهد داده بودند در هر شرایطی از فرماندهان زن خویش اطاعت محض کنند و دستورات آنها را مو به مو اجرا نمایند. مردها نبایستی به زنها هنگام تردد در یگان ها و یا مکان های دیگر نگاه کنند. که در غیر این صورت عواقب سخت و دردناکی برای آنان داشت.

خاطرات منصور تنهائی

تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا