
در قسمت قبل توضیح دادم که علاوه بر نشست هایی که روزانه برگزار می شد، شب ها هم نشست هایی برگزار می شد که اساساً در آنها افرادی را سوژه می کردند که یا خواهان جدایی شده بودند و یا از نظر مسئولین “حلقه ضعیف” خوانده می شدند. سپس نشست هایی در یکی از محل های قرارگاه باقرزاده که به آن سالن میله ای می گفتند برگزار شد که در آنها نیز افراد خاص تری که در نشست های مراکز و یگان های شان حاضر به کرنش نشده بودند سوژه می شدند.
بقیه افراد نیز در نشست های روزانه سوژه می شدند. شرط قبول اینکه فردی درست وارد نشست طعمه شده و قصد عبور دارد این بود که اثبات کند سرنخی با خارج داشته و هدف از حفظ آن سرنخ این بود که در نهایت می خواسته به خارجه برود و در آنجا از موضع کسی که مخالف جمهوری اسلامی است به خدمت وزارت اطلاعات درآمده و به خیانت بپردازد.
بعد از مدتی اعلام شد که با رجوی ها نشست داریم. رجوی در این نشست گفت “سازمان با پدیده ای به نام “طعمه” طرف است که دوست دارد به خارجه برود. طعمه با بریده فرق دارد و نمی خواهد مارک بریده بخورد تا در خارجه از این موقعیت بر علیه سازمان سوء استفاده نموده و به امکانات برسد.” او خطاب به همه می گفت: “خارجه نداریم و فقط آن طرف مرز، به ایران می توانید بروید. به شما كه می خواهید از سازمان خارج شوید اجازه نمی دهم بروید خارج، چون با این سوابق كه شما دارید در آنجا به عنوان یك چهره و چه گوارا مطرح می شوید. تنها راه خارج شدن از سازمان رفتن به ایران است تا من بتوانم بگویم كه در درون سازمان هیچ مخالفی ندارم و هر كس كه از من جدا شده مشکل سیاسی ، خطی ، ایدئولوژیكی و … ندارد بلكه بریده ای است که مشکل جنسی دارد و می خواهد مزدور دولت ایران بشود.”
محاکمه اعضای خواهان جدایی
رجوی تعدادی از اعضای خواهان جدایی که از نظر او طعمه خطرناک محسوب می شدند را در نشست های خودش در حضور چند هزار نفر سوژه کرد. افرادی همچون “مهدی افتخاری”، “جواد فیروزمند”، “فتح الله فتحی”، “امیر موثقی”، “احمد علی رمضان نژاد”، “مسعود ضرغامی”، “حسین مشعوف” و “اردشیر پرهیزگاری” از جمله کسانی بودند که در نشست جمعی رجوی سوژه شدند. رجوی به عمد آنها را به میان جمع آورده بود تا با سنگین ترین حمله از سوی جمع، هم آنها را خرد کند و هم دیگران حساب کار دست شان بیاید.
مابین نشست هایی که رجوی برگزار می کرد، نشست های مراکز ادامه داشت و با توجه به فضاسازی هایی که او و مریم علیه افرادی که آنها را طعمه می نامیدند انجام می دادند، فضای نشست ها وحشیانه تر دنبال می شد. ژیلا دیهیم می گفت در نشست سالن میله ای وقتی در بین چند صد نفر یک نفر سوژه می شود معلوم است که صدای کسانی که در فاصله از سوژه قرار دارند به گوش او نمی رسد اما آنها هم باید مثل کسانی که در جلوتر هستند بر سر سوژه فریاد بزنند. حتی کسی که در انتهای سالن است اگر فریاد نزند یعنی خودش از جنس سوژه است و باید او را سوژه کرد.
قبل از پرداختن به ادامه موضوع باید بگویم هر چند در این نشست ها رجوی بدترین بلاها را بر سر نفراتی که در بالا نام بردم آورد، اما جواد فیروزمند، فتح الله فتحی، امیر موثقی و مسعود ضرغامی در نهایت موفق به جدایی از سازمان شده و در حال حاضر در خارج از ایران زندگی می کنند. مهدی افتخاری و احمد علی رمضان نژاد بر اثر فشارهایی که بر آنها آوردند بر اثر بیماری فوت شدند. از سرنوشت دو نفر دیگر یعنی حسین مشعوف و اردشیر پرهیزگاری اطلاع دقیقی ندارم.
نمونه هایی از محاکمه ها
نمونه اول : محاکمه نصرالله مجیدی
در یکی از روزها به ما گفته شد که برای نشست به سالن “میله ای” برویم. تا هم فشار را بر سوژه زیاد کنند و هم اینکه از بقیه چشم زهره بگیرند. ما هنوز نمی دانستیم که قرار است چه اتفاقی بیافتد و با توجه به جوی که در زمان برگزاری نشست های طعمه وجود داشت، کلیه افراد نگران بوده و با استرس منتظر بودند که چه خواهد شد. بعد از مدتی یکی از درب های سالن باز شد و چند تن از مسئولین از جمله حسین مدنی، یکی از افراد قدیمی به نام نصرالله مجیدی را به همراه خودشان کشان کشان به سالن آوردند. اولین چیزی که توجه ام را جلب کرد کبودی هایی بود که روی صورت نصرالله وجود داشت. مشخص بود که وی را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. چند تن از مسئولین فرقه از جمله “مهوش سپهری”، “زهرا مریخی”، “مهدی ابریشمچی” و “محمد علی توحیدی” در پشت میزشان منتظر آمدن او بودند. بعد از آن که نصرالله را به سالن آوردند، او را روبروی میز مسئولین فرقه نشاندند و محاکمه شروع شد. طبق روش مرسوم در نشست های طعمه، حرف ها با داد و بیداد و با فحش و ناسزا بیان می شد. در لابلای این فحش ها معلوم شد که نصرالله درخواست جدایی داده بود. مشخص بود که از قبل سناریوها را چیده بودند. هدف اصلی که مسئولین فرقه در نشست دنبال می کردند این بود که نصرالله را علیرغم این که سالیان طولانی در بخش های مختلف نظامی مجاهدین کار کرده بود، یک فرد ترسو معرفی کنند که از ترس جان، خواهان جدایی شده و به این ترتیب بگویند که رجوی و مناسبات مجاهدین هیچ مشکلی ندارد و این فرد مشکل ترس از مرگ دارد. یعنی اول از همه تمام حرف ها و انتقادهای او را لگدمال کرده و مسکوت بگذارند و در قدم بعدی با تحقیر او و معرفی اش به عنوان یک فرد ترسو او را یک خائن جلوه دهند که از ترس مرگ می خواهد از سازمان جدا شود و نه یک عضو معترض که بدلیل انتقادات مشخص خواهان جدایی است.
به دستور رجوی ها برای آن که کسی جرأت نکند درخواست جدایی بدهد، با امثال نصرالله مجیدی برخوردهای وحشیانه ای کردند تا همه حساب کار دست شان بیاید. در آن دادگاه تشکیلاتی اتهامات ابلهانه ای مطرح می شد. یکی از اتهاماتی که به او زده شد این بود که در یکی از مانورها بجای فرمان “آتش” گفته است “آتک” و به این ترتیب نصرالله متهم شده بود که رجوی ها را مسخره کرده است!!!
یکی دیگر از اتهامات این بود که او در سال 1363 وقتی در قالب یک واحد عملیاتی در منطقه ای در کردستان ایران درحال عبور بودند، از ترس جان، جای خود را تغییر داده و به انتهای ستون رفته بود!!!
در هنگام بیان اتهامات، مهوش سپهری با گفتن جملاتی مثل “جمعی که تو در آن بودی چقدر بی عرضه و بی غیرت بودند که تو چنین کارهایی کردی” به تحریک جمع مبادرت می کرد. یا زهرا مریخی با وسایلی که روی میز بود بر سر نصرالله می کوبید و به همراه تکرار کلمه “خائن”، به او فحش می داد. در نتیجه این تحریکات، تعدادی از چاپلوسان به سمت نصرالله حمله برده و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
بعد از آن که نصرالله کتک زیادی خورد، مهدی ابریشمچی که تا آن زمان مانند دیگر مسئولین سازمان مشغول تماشای کتک خوردن نصرالله بود، جلو رفت و فریاد زد ولش کنید. او می خواست اینگونه وانمود کند که کتک خوردن نصرالله تشکیلاتی نبود تا خودشان را مبری کنند. در حالی که همه می دانستند اگر تشکیلات با کتکاری مخالف بود کسی جرات نمی کرد به سمت نصرالله حمله کند. ضمن این که زهرا مریخی با هر وسیله ای که روی میز گیر می آورد مستمر بر سر نصرالله ضربه می زد و جمع را به کتکاری تحریک می کرد. در واقع مسئولین با تحریک عامدانه افراد، چنین برخوردهایی را زمینه چینی می کردند. علاوه بر این نصرالله را قبل از اینکه به نشست بیاورند آنچنان زده بودند که روی صورتش کبودی های زیادی بود و مشخص می کرد که کتک زدن یک روش برخورد با اعضای ناراضی است.
محاکمه نصرالله چند ساعتی طول کشید و در نهایت مهوش سپهری به نصرالله گفت برو فکرهایت را بکن و جلسه آن روز تمام شد. بعد از نشست دیگر نصرالله را ندیدم تا اینکه نزدیک به یک سال بعد از محاکمه، در یکی از نشست های جمعی که رجوی برگزار کرده بود، نصرالله را در سالن نشست دیدم. او حالت متعادلی نداشت. تنها و ساکت در یک کوشه سالن نشسته بود.
دقیقاً نمی دانم بعد از آن محاکمه بر او چه گذشت اما از دیگران شنیدم که او را به ابوغریب فرستاده بودند و چون فشار زیادی روی او بود تعادل روحی و روانی اش به هم خورد. این بهترین چیزی بود که رجوی ها می خواستند چرا که او نه تنها دیگر خطری برای تشکیلات نداشت بلکه وضعیت او بهترین تبلیغ برای ایجاد دلهره و ترس در دیگران بود تا به خیال رجوی ها از سرنوشت او درس بگیرند و فکر جدایی از مجاهدین را از سر بیرون کنند.
ادامه دارد…
ایرج صالحی