عضویتم در سازمان رجوی – قسمت اول

خاطرات محمد فرحی از سالهای حضورش در مناسبات فرقه رجوی

من محمد فرحی اهل جویبار هستم. در زمان انقلاب هیچ شناختی از گروه های سیاسی آن دوران نداشتم اما اتفاقی زندگی من را عوض نمود و در منجلاب تشکیلات رجوی گرفتار شدم.

در سال 1366 به واسطه پسر عمه ام به نام رمضان زارع که هوادار سازمان بود توسط پیک سازمان با او ابتدا به پاکستان و از آنجا به عراق رفتیم. من آن موقع هیچ شناختی از سازمان مجاهدین نداشتم. وصل شدنم به خاطر تعریف هایی بود که از پسر عمویم شنیده بودم که او هم بعد از مدتی دست از هواداری سازمان مجاهدین برداشت. من کنجکاو این مسئله بودم که جریان از چه قرار است ولی نمی دانستم در چه منجلابی گرفتار خواهم شد.

به محض ورود به سازمان در پایگاه پذیرش از من سئوال شد چه شناختی از سازمان دارم و اینکه چرا با پیک سازمان به آنان پیوسته ام؟ عنوان نمودم من هیچ شناختی از سازمان ندارم و به خاطر پسر عمه ام رمضان زارع آمدم.

آنها که تنها به فکر جذب نیرو بودند به من گفتند مهم نیست اینجا چند کتاب بخوان تا نسبت به سازمان شناخت پیدا کنی و این گونه من را فریب دادند. باید به این نکته اشاره کنم متاسفانه رمضان زارع هنوز در مناسبات سازمان حضور دارد و خانواده اش بسیار نگران وضعیت وی هستند.

من بعد از یک ماه برای فراگیری آموزشهای نظامی به قرارگاه حنیف رفتم و بعد از پایان آموزش به اشرف فرستاده شدم. در آنجا ابتدا در قسمت پیاده سازماندهی شدم تا در عملیات آفتاب شرکت کنم. فرمانده من اصغر زمان وزیری ( رحیم ) بود که در عملیات فروغ جاویدان کشته شد.

بعد از بازگشت از عملیات در تیپ فرمانده آذر ( محبوبه جمشیدی ) سازماندهی شدم و آموزش تکمیلی پیاده برای عملیات را فرا گرفتم و در عملیات چلچراغ شرکت نمودم.

بعد از اعلام آتش بس توسط ایران در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) شرکت نمودم. در این عملیات نفر توپ 106 میلی متری بودم و در شهر اسلام آباد مستقر شدم. بعد از سه روز به ما گفته شد که باید عقب نشینی کنیم. برای من سئوال شد چرا باید این کار انجام گیرد؟ مگر قرار نبود برای فتح تهران به آن شهر برویم؟ مگر قرار نبود حکومت را سرنگون کنیم؟ و انبوهی سئوال که متاسفانه در آنجا کسی نبود که پاسخگوی سئوالات من و دیگران باشد به همین خاطر به دستور فرماندهی به اشرف برگشتیم.

من مانند بقیه اعضای سازمان وقتی برگشتیم دچار تناقض بودم که چرا بازگشت دوباره به عراق و اینکه باید تا چند سال دیگر در عراق باقی بمانیم؟ با توجه به قبول صلح از طرف ایران آیا دولت عراق اجازه عملیات به سازمان خواهد داد؟ آیا سازمان که مدعی گرفتن تهران بود شکست خورده است یا خیر؟ و هزاران سئوال . البته رجوی با دریدگی خاص خود این شکست را پیروزی نامید و به جای قبول شکست عنوان داشت اعضای سازمان برای جنگیدن مشکل داشتند و زنان و مردان به فکر خانواده بوده و مجردها هم برای اینکه تشکیل خانواده بدهند خوب برای جنگیدن انرژی نگذاشتند در یک کلام رجوی خودش را مبرا از شکست عملیات فروغ جاویدان نامید و این نیروها بودند که باید مقصر اصلی شکست معرفی می شدند .

من هم مانند بقیه اعضای مسئله دار باید این تحلیل رجوی را قبول می کردم البته باید به این نکته اشاره کنم رجوی برای پیشبرد خطش نشست هایی حول عملیات فروغ جاویدان به نام تنگه و توحید برگزار نمود تا بتواند افراد با بیان تناقضات شان فضای کلی مناسبات دستش بیاید و با این شیوه توانست افراد را مجبور کند باز در منجلاب تشکیلات باقی بمانند و آنان را مقصر شکست معرفی کند.

ادامه دارد

محمد فرحی

 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا