
تنها چند روز تا رسیدن عید باستانی نوروز، باقی مانده است. نوروز جشن آغاز بهار و سال نو و جشن یادبود رسم و رواج سنت های پسندیده ملی سرزمینمان است. جشن نوروز در واقع نمادی از سالگرد بیداری طبیعت از خواب زمستانی است که به حیات منتهی می شود.
اما در سازمان مجاهدین، تمامی اعیاد بدلیل اینکه نخ وصلی می تواند به خانواده باشد، از سوی رهبران سازمان انبوهی کارهای سنگین فیزیکی و بیگاری روی دوش اعضای سازمان گذاشته می شود تا از فرط خستگی، فرصت فکر کردن به گذشته و نوروزهای در کنار خانواده، به ذهن کسی خطور نکند،. یکی از مشقت بار ترین کارها در این روزها، این است که مقادیر زیادی رنگ ساختمانی گرفته می شود تا همه جا را رنگ آمیزی کنند، علف کنی محوطه ها، شستشوی اماکن و نظافت های بی مورد، کارهای ساختمانی و کارگری های زاید، از جمله این بیگاری هاست، عده ی زیادی را نیز مامور شرکت در رقص های گروهی می کنند که در نوع خود بسیار خسته کننده و بی محتواست، ساعت ها باید سرپا ایستاده و رقص های پوشالی را تمرین کنند. همه بچه ها از اعیاد در سازمان دقیقا به همین دلایل یاد شده فراری هستند. نکته حائز اهمیت نیز این است که تمام این برنامه ها اجباری است و کسی حق سرباز زدن از این اقدامات دستوری را ندارد.
من ماههای منتهی به نوروز سال 1377 را در زندان های مجاهدین بسر می بردم، 6 ماه از مهرماه تا 28 اسفند 1376 را در سلول های انفرادی زندان اسکان در پادگان اشرف بودم، آن سال تنها سالی بود که از من بیگاری نکشیدند، اما سالهای بعد که در زندان نبودم، به چشم می دیدم که همه اعضای سازمان در آن روزها حال و روز خوبی نداشتند، تناقضات خانوادگی و پدر و مادر و … از جمله دلایلی بود که در این روزها فضای تشکیلات را سنگین می کرد و هیچ کس دل و دماغ کار را نداشت، از همه مهم تر همه می دانستیم که در اسارت اجازه مسافرت و بیرون رفتن از فضای بسته قرارگاهها را نخواهیم داشت و این امر خود عامل فشاری برای تک تک اعضای سازمان بود.
روزهای منتهی به عید نوروز در درون حصارهای سازمان، همه چیزش بوی تصنع و ساختگی و ظاهرسازی را می داد، درون همه غم و افسردگی و تنهائی و غربت بود، در این روزها بود که همه به چشم می دیدیم که چقدر تنهائیم و راه نجاتی به بیرون نیست.
همه در سازمان آرزو می کردیم که در چنین روزهایی، به دلایل پزشکی ، دور از مناسبات باشیم و حتی شده بیمار روی تخت بیمارستان بستری شویم ، اما در این مناسبات سراسر دو رویی و فرمالیستی حضور پیدا نکنیم.
محمد رضا مبین